تقوا
در قلمرو اخلاق، مفاهيم عام و ارزشى ديگرى نيز داريم كه اخص از مفهوم «برّ» و محدودتر از آن هستند و يكى از آنها مفهوم «تقوا»ست. «تقوا» در قرآن به عنوان عامل سعادت و رستگارى انسان معرفى شده و رعايت آن، مورد تأكيد فراوان قرار گرفته است. خداوند در ابتداى سوره بقره مى‌گويد: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين»(2) اين كتاب، بدون ترديد راهنماى پرهيزگاران است. سپس مشخصات و صفات برجسته متقين مثل ايمان، نماز، انفاق، و يقين را يكى پس از ديگرى يادآورى كرده و در آخر هم خبر مى‌دهد كه فقط آنان رستگار هستند. «اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون»(3) در آيات فراوانى، خود «تقوا» يا مصاديق آن و كارهايى كه رنگ تقوا دارند، با تعابير
--------------------------------
1. بقره/ 189.
2. بقره/ 2.
3. بقره/ 5.


مختلف، به عنوان عامل سعادت ابدى و اخروى و مجوز ورود به بهشت، معرفى شده است. آياتى نظير:«اِنَّ الْمُتَّقينَ فى جَنّات وَ نَهَر فى مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَليك مُقْتَدِر»(1)پرهيزگاران در باغها و جويبارهايند در جايگاهى پسنديده نزد سلطانى قدرتمند (بسر مى‌برند). و نظير: «فَاصْبِرْ اِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقين»(2) صبور باش كه سرانجام (نيك)، مخصوص پرهيزكاران است. يا «وَاْلاخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى»(3) آخرت براى كسى كه تقوى پيشه كند بهتر است. و «اِنَّ لِلْمُتَّقينَ مَفازاً حَدائِقَ وَ اَعْنابا»(4) براى پرهيزكاران جاى كاميابى هست باغها و تاكستانها و.... بنابر آنچه گذشت، «تقوا» مفهومى است عام كه بر بسيارى از افعال خوب و ياحتى بر همه كارهاى خوب از جهت مصداقى، اطلاق مى‌شود و از جمله مفاهيم انتزاعى است همانند ساير مفاهيم عامى كه در زمينه اخلاق وجود دارند.و از جهت تحليل مفهومى و ريشه‌يابى لغوى كلمه «تقوا» در اصل «وقوى» بوده و اسم مصدر از«اتّقى، يتّقى» است كه از ماده وقايه گرفته مى‌شود. از اين ماده سه واژه هست كه در زبان عربى مرادف هم بكار مى‌روند و عبارتند از «تقوا»، «تُقاة» و «تقيّة» كلمه تقيه در قرآن مجيد بكار نرفته است و به جاى آن در مورد تقيه، اصطلاح تقاة بكار رفته است چنانكه مى‌فرمايد:«اِلاّ اَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاة»(5)مگر اينكه (بخواهيد از راه دوستى با كفار) حفظ كنيد(خود را) از(شرّ) ايشان با تقيّه‌كردن.
--------------------------------
1. قمر/ 55 ـ 54.
2. هود/ 49.
3. نساء/ 77.
4. نباء/ 31.
5. آل عمران/ 28.

در اين آيه «تقاة» بمعنى همان «تقيّه» است كه ما بكار مى‌بريم ولى در كتاب «نهج‌البلاغه» «تقيّه» به معناى «تقوى» بكار رفته است(1) و پس از زمان حضرت اميرالمؤمنين صلوات‌الله وسلامه عليه «تقيه» در بين مسلمين معنى خاص و امروزين خود را پيدا كرده و در مفهوم مخفى‌داشتن مذهب بلحاظ خطرى كه شخص را تهديد مى‌كند بكار رفته؛ گرچه در اصل لغت همچنانكه در بالا گفتيم فرقى بين تقوا و تقاة و تقيه نيست. مادّه وقايه (ريشه كلمات فوق) در مواردى بكار مى‌رود كه انسان خطرى احساس كند و به منظور حفظ خويش از آن، رفتار خاصى را برگزيند كه در اين صورت گويند: «هو اتّقى» يعنى وى خود را حفظ كرد؛ يعنى همان رفتار خاصّ را انجام داد. «تقوا» به اين مفهوم كه هر كسى از هر چه ترسيد براى حفظ خويش از خطر، كارى انجام دهد يك مفهوم اخلاقى نيست و در مفهوم اخلاقى آن، از نظر قرآن ويژگيهاى ديگرى لحاظ مى‌شود. نخستين ويژگى آن است كه خطر مورد احتراز، از ناحيه فاعل مختار باشد اما خطرى كه از آسمان يا ديگر عوامل طبيعت انسان را تهديد مى‌كند و انسان خود را از اين خطر حفظ مى‌كند ربطى به اخلاق ندارد. دومين ويژگى آن است كه خطر نامبرده متوجّه سعادت ابدى انسان و كمال لايق وى باشد؛ چرا كه در بينش اسلامى آنچه براى شخص مؤمن شايسته توجّه است چنين خطر عظيم و جاودانى خواهد بود. سومين ويژگى اين است كه شخص تقواپيشه در حقيقت در برابر خداوند تقوا را پيشه خود ساخته و از او مى‌ترسد؛ زيرا بينش توحيدى اقتضا مى‌كند كه انسان هر نفع و ضررى را از خدا بداند و اگرچه چندين واسطه در بين باشد، موحّد از وراء اسباب و شرايط و معدّات، فعل الهى را مى‌بيند. پس اگر خطرى متوجّه انسان مسلمان شود به نظر او علّت اصلى و فاعلى كه آن خطر را متوجّه وى مى‌كند خداوند است. چرا كه، بالاصالة و استقلالاً، تأثير تمام پديده‌هاى هستى به خداوند منتهى مى‌شود.

با توجّه به ويژگيها و بينش فوق، تقوا از ديدگاه اسلام به اين معناست كه انسان از خطرى بترسد كه از فعل اختيارى خود يا ترك آن متوجّه سعادت ابدى او مى‌شود، و بينش توحيدى مى‌گويد: اين خطر در نهايت به دست خداوند به او خواهد رسيد، و در برابر اين خطر، كارى كند كه چنين خطرى متوجّه او نشود. كسى را كه در برابر چنين خطرى دست به چنين كارى مى‌زند «متقى» و اين رفتار ويژه او را «تقوا» گويند.1. «قد اخملتهم التقيه وشملتهم الذلة» (نهج‌البلاغه، خطبه 32). بنابراين، هميشه در مورد تقوا يك خوف قبلى وجود دارد كه انسان را وادار به تحفُّظ مى‌كند و چون مؤثر حقيقى، خداوند است هنگامى كه آن را در قالب اسلامى‌اش بريزيم مى‌شود خوف از خدا. هر كار بدى كه از ما سر مى‌زند ممكن است منشأ خطرى براى خود ما شود و بخاطر آن كار خداوند ما را عقاب كند يا به‌معناى لطيفترى كه در نظر اولياى خداوند است موجب محروم شدن از رضوان و دورى از لقاءالله شود كه اين خود براى اوليا منشأ خوف است و لازم نيست هميشه ترس انسان از عذاب جهنم باشد حتى، در روحيه دوستداران و اولياء خداوند اينگونه عوامل تأثير عميقترى دارند و منشأ خوف بيشترى مى‌شوند. در اين صورت تقوا به اين معناست كه انسان دقّت كند دست بكارهايى نزند كه باعث اين محروميت‌ها يا آن عذابها شود و طورى رفتار كند و كارهايى را انجام دهد يا ترك كند كه از اينگونه خطرها مصون و درامان باشد. «تقوا» در يك حدّ عاليتر حتى علاوه بر فعل يا ترك فعل خارجى شامل فعل و ترك فعل قلبى و باطنى نيز مى‌شود مثل تحفظ و خوددارى از افكار و تخيلاتى كه براى سعادت انسان خطرناك هستند.

كلمه «تقوا» و مشتقات آن در قرآن، دويست و بيست بار بكار رفته است كه در اكثر آنها يعنى بيش از حدود صد مورد، متعلق آن ذكر نشده است مثل«وَالْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى» ، «اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقين» نظير لفظ ايمان در بسيارى از موارد در قرآن، بدون متعلق آورده شده است. و در هشتاد و پنج مورد متعلق «تقوا» در قرآن خداوند است كه با لفظ «الله» يا «رب» يا «ضمير» و با عباراتى نظير «واتقوالله» يا «واتقوا ربكم» يا«واتقون» يا «واتقوه» و... بكار رفته است. در سه مورد متعلق تقوا روز قيامت و همگى در سوره بقره آمده است كه در دو آيه مى‌فرمايد:«وَاتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزى نَفْسٌ عَنْ نَفْس شَيْئا»(1)و از (خطر و ضرر) آن روز كه كسى بكار كسى نيايد خود را حفظ كنيد.و در يك آيه مى‌فرمايد:
--------------------------------
1. بقره/ 48 و 123.

«وَاتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فيهِ اِلَى‌اللّه»(1)و از (خطر) روزى كه در آن به سوى خدا باز مى‌گرديد خود را نگهداريد.و در بعضى آيات متعلق «تقوا» عذاب قيامت است نظير آيات:«اَفَمَنْ يَتَّقى بِوَجْهِه سُوءَالْعَذابِ يَوْمَ‌الْقِيامَة»(2)آيا آن كسى كه با (سپر كردن) صورتش در برابر عذاب ناگوار روز قيامت خود را حفظ مى‌كند. و«فَاتَّقُوالنّارَ الَّتى وَقُودُها النّاسُ وَالْحِجارَةُ اُعِدَّتْ لِلْكافِرين»(3)پس (خود را) حفظ كنيد از (رنج) آتشى كه هيزمش مردم و سنگ است كه براى كفار آماده شده. و«وَاتَّقُوالنّارَ الَّتى اُعِدَتْ لِلْكافِرين»(4)و بترسيد از آن آتشى كه براى كافران آماده شده است. و«وَاتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خاصَّةً وَاعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقاب»(5)
از فتنه‌اى كه تنها به ستمكاران نمى‌رسد (و فراگير خواهد بود) بترسيد و بدانيد كه خداوند سنگين مجازات است. اكنون سؤال مى‌شود كه با توجّه به متعلقات مختلف تقوا آيا مفهوم آن نيز اختلاف پيدا مى‌كند يا اينكه «تقوا» در همه موارد مختلف و با داشتن متعلقات گوناگون، يك مفهوم بيش ندارد؟ در پاسخ بايد بگوييم: چنانكه قبلا توضيح داديم «تقوا» در موارد مختلف و با متعلقات گوناگون، داراى يك مفهوم خواهد بود؛ چرا كه، گفتيم: تقواى از روز قيامت و يا از آتش و غيره در حقيقت چيزى جز «تقوا» از خداوند نيست و در نهايت همگى آنها به همين معنا باز مى‌گردد زيرا، روز قيامت را خداوند قرار داده براى رسيدگى به حساب بندگان، و آتش و عذاب را خداوند به منظور كيفر گنهكاران آماده كرده است. پس «تقوا» در همه موارد يك چيز است با لحاظهاى مختلف، گاهى به واسطه‌هاى مختلف نسبت داده شده و گاهى هم به فاعل اصلى.
--------------------------------
1. بقره/ 281.
2. زمر/ 24.
3. بقره/ 24.
4. آل عمران/ 131.
5. انفال/ 25.

بنابراين، در مورد «تقوا» هميشه يك نوع ترس وجود دارد كه داراى عواملى گوناگون است: انديشه به خطر افتادن سعادت و يا گرفتار شدن به شقاوت و بدبختى و يا عذاب الهى كه كمى از نفس دورتر است و يك واسطه مى‌خورد ـ چرا كه عذاب باعث شقاوت نفس و بدبختى انسان مى‌شود ـ و يا انديشه روزى كه اين عذاب در آن روز براى انسان حاصل و باعث بدبختى او مى‌گردد. ولى، همانطور كه گفتيم: نهايت همه اينها خوف از خداست كه حاكم آن روز و عامل آن عذاب و باعث آن مجازات خواهد بود و از اين‌رو، در نهايت، همه اين تقواها كه بر اساس اين ترسها انجام مى‌گيرد برمى‌گردد به اتقاءالله. پس مؤمنى با تقواست كه در همه كارها خداوند را در نظر داشته و با دقّت تمام، طورى رفتار كند كه موجب خشنودى خداوند شود و با حواس جمع دست به كارهايى نزند كه نارضايتى و ناخشنودى خداوند را به دنبال داشته باشد. يعنى اگر از زاويه ديگرى نگاه كنيم در واقع آن عذاب، نتيجه اعمال و رفتار خود انسان است و ترس از خداوند در واقع، ترس از نفس و اعمال و رفتار نفس انسان است ولى، از آنجا كه مدّبر و مؤثر حقيقى، خداوند است، اين ترس به خداوند هم نسبت داده مى‌شود. نكته‌اى كه از سخنان بالا مى‌توان استفاده كرد اين است كه دلالت «تقوا» بر خوف، يك دلالت الزامى است چون اصل «تقوا» به معنى خود را نگهداشتن است، ولى اين بديهى است كه تا انسان از چيزى نترسد تقوا و حفظ نفس، مفهومى پيدا نمى‌كند، چرا كه ترس، انسان را وا مى‌دارد تا خويشتن را از خطر حفظ كند. بنابراين، كاربرد «تقوا» در خوف كاربردى است در يك معناى التزامى. و نيز مى‌توان گفت: مفهوم خوف در «تقوا» اشراب مى‌شود يعنى حفظ نفس همراه با خوف است.