دلهائى كه متأثر نمى‌شوند
دلهاى قسّى اصولا سلامت خود را از دست داده‌اند و حتى از دلهاى كودكان كه براى از دست‌دادن اسباب‌بازى شكسته مى‌شوند بدترند. دل قسّى همانند درختى است كه ريشه‌اش پوسيده و به طور كلّى زمينه رشد در آن از بين رفته است اگر درخت و ريشه‌اش سالم باشند هر چند در زمستان از برگ و سبزى و گل و طراوت عارى است؛ ولى، از آنجا كه ريشه آن سالم است هنوز استعداد آن را دارد كه با فراهم‌شدن شرائط و آماده‌شدن محيط و آمدن بهار و نزول باران، سرسبز و خرّم و پرگل و برگ شود؛ ولى، اگر ريشه‌اش پوسيده باشد و استعداد رشد را بكلّى از دست داده باشد ديگر اين يك چوب خشك(1) است و تحت هيچ شرايطى رشد نخواهد كرد و كاملا در برابر مسائل بى‌تفاوت و بدون احساس خواهد شد. چنين حالتى را قرآن قساوت يا قسوت نام نهاده و سخت آن را مورد مذمّت قرار داده است. دلى كه قساوت دارد آنجا كه مى‌بايست نسبت به خداى متعال و آنچه مربوط به او است انكسار و شكستگى پيدا كند و متأثر شود حالت غم و اندوه يا سرور و شعفى بوى دست دهد بى‌تفاوت و بى‌درد و درك است.
بنابراين، تأثير علم و معرفت در ايجاد حالات مناسب در دل و رفتار مناسب در اعضاء بصورت تأثير علّت تامّه نيست؛ بلكه، شرائط و زمينه‌هاى ديگرى، آنچنان كه به تفصيل توضيح داده شد، نيز لازم است. پس شرط كافى نيست؛ بلكه، شرط لازم است كه بدون آن نيز پيدايش حالات مثبت روحى و اصلاح اعمال و رفتار ميسّر نخواهد بود و تأثير آن در دلهاى آماده قطعى و مشهود است. مثلا، انسان اگر عظمت و غناى الهى را درك كند و دريابد كه او در ذات خويش همه كمالات را دارد و فاقد هيچ كمالى نيست و در مقابل، هر موجود ديگرى جز او در ذات خود فاقد همه كمالات است و هيچ چيز از خودش ندارد چنين تصويرى كه به اندازه وسعت ذهنى و ظرفيّت وجودى خويش از عظمت الهى دارد، يك حالت خاصّ روانى در انسان بوجود مى‌آورد به نام «اخبات» در توضيح اين سخن لازمست كيفيّت درك عظمت الهى و آثارى را كه بر آن بار ميشود با تفصيل بيشتر بيان كنيم: ما هنگامى كه مى‌خواهيم مفهوم عظمت را به خداى متعال نسبت دهيم اين حقيقت يك‌باره براى ما قابل درك نيست؛ بلكه، لازمست در آغاز، مفهوم عظمت را در ماديّات مورد مشاهده و بررسى قرار دهيم سپس تا آنجا كه ميتوانيم آن را از حيثيّات مادّى تجريد و به قيد تنزيه به خدا اطلاق كنيم. اين كار در همه مردم يكسان انجام نمى‌گيرد؛ بلكه، بستگى به درجه معرفت و عمق ادراكات آنان دارد. فى‌المثل، كسانى عظمت را فقط در كوه يا در دشت و دريا و بيابانى كه اطرافشان هست دريافته‌اند و از عظمت چيزهايى از اين قبيل به نظرشان مى‌آيد و اگرچه به زبان هم بگويند عظمت خدا از سنخ ماديّات نيست؛ ولى، آنچه كه در اعماق ذهنشان
--------------------------------
1. منافقون/ 4 كانّهم خشب مسنّدة.

وجود دارد مصداقى است كه از همين موجودات مادّى گرفته و در آنها مشاهده كرده‌اند. امّا هر قدر ذهن انسان مصاديق بزرگتر و عميقترى از عظمت را درك و بيشتر بتواند آن را از ويژگيهاى مادّى تجريد كند معناى صحيحترى از آن را مى‌تواند بخداى متعال نسبت دهد و براى آنكه مصاديق بارزترى از عظمت را درك كند لازمست به عنوان مقدّمه ذهنى، عظمت را در موجودات مادّى بيشترى مورد توجّه قرار دهد. مثلا، كيهان‌شناسان با ديدن آسمانهاى پهناور براى عظمت مفهوم وسيعترى را دريافت مى‌كنند گواينكه آنان هم لازمست اين مفهوم را از جنبه‌هاى مادّى تجريد كنند؛ ولى، ذهنشان براى تصوّر مصاديق عميقتر و والاتر از عظمت آمادگى بيشترى دارد. در روايتى آمده است كه شخصى از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) درباره معرفت خدا سؤال كرد و آن حضرت در پاسخ به سؤال او نخست شروع كردند به بيان عظمت جهان و گويا از اين طريق خواستند ذهن وى را متوجّه عظمت خدا كنند. اين نشان مى‌دهد كه براى درك عظمت خدا لازمست نخست عظمت مخلوقات را درك كنيم تا آماده درك آن شويم و ذهن ما قادر نيست مستقيماً، و بدون مقدّمه، اين مفهوم را دقيقاً تصوّر كند. بدين لحاظ بود كه در پاسخ سائل فرمودند: اين جهان را كه مى‌بينى با اين آسمانها و ستارگان نسبت به آسمان دوّم همانند حلقه انگشترى است كه در فلاتى افتاده باشد يعنى تا اين اندازه در برابر او كوچك و بى‌مقدار است، آسمان دوّم نيز نسبت به آسمان سوّم و سوّم نسبت به چهارم تا آخر هر يك نسبت به آسمان بالاتر بلحاظ مقدار همين نسبت را دارند يعنى مثل حلقه انگشترى است در يك فلات وسيع. چنانكه همه آسمانها و زمين نسبت به كرسى و كرسى نسبت به عرش داراى چنين نسبتى هستند. در واقع، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با اين توضيح و مقدمه هدفشان اين بود كه ذهن سؤال‌كننده را آماده كنند تا عظمت مخلوقات را درك كند و زمينه پاسخگويى به پرسش وى و اظهار نظر درباره عظمت الهى فراهم آيد؛ چراكه، پس از درك عظمت مخلوقات تا حدّ مقدور انسانى، مى‌تواند پى به عظمت كسى ببرد كه با يك اراده اينچنين موجودات عظيمى را مى‌آفريند. موجوداتى چون كيهان، آسمانهاى عظيم، كهكشانها، درياهاى پهناور، ثوابت، سيّارات ووو. با توجّه به اين موجودات است كه انسان با ذهن عجيب خود در عين اينكه تا حدّى به درك عظمت الهى نزديك ميشود، مع‌الوصف، به ناتوانى خود نيز در خداشناسى اعتراف خواهد كرد. اين مثال به ما مى‌آموزد كه براى درك اسماء و صفات الهى و كلاًّ در زمينه خداشناسى بايد آمادگى ذهنى كسب كنيم. از مصاديق ممكنه و موجودات مادّى اين آمادگى را بگيريم و سپس با توسعه مفاهيم گرفته‌شده و تجريد آنها از ويژگيهاى مادى آنها را به مافوق طبيعت هم نسبت دهيم. اين يك روش كلّى است كه در درك علم، قدرت، حيات و همه مفاهيمى كه بخداى متعال نسبت مى‌دهيم بايد رعايت شود.