ديدگاه قرآن در تأثير معرفت
قرآن كريم در اين رابطه دو گروه از انسانها را در آيات زيادى مطرح مىسازد كه با هم كاملا متفاوتند: يك گروه، آنان كه دلهايشان تحت تأثير ادراكات و معارفى كه پيدا مىكنند قرار گرفته و در نتيجه، خوف و خشيت و حالاتى نظير آنها در دلشان و تغيير و تحوّل مثبت در رفتارشان پديد مىآيد و گروه ديگر كسانى كه سنگدلند، تحت تأثير چيزى قرار نمىگيرند و درباره آنها تعبير قساوت را بكار مىبريم. در اين باره آيات فراوان است و ما در اينجا براى نمونه اشاره مىكنيم به آيات:«اَفَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صَدْرَهُ لِلاِْسْلامِ فَهُوَ عَلى نُور مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللّهِ اُولئِكَ فى ضَلال مُّبين * اللّهُ نَزَّلَ اَحْسَنَ الْحَديثِ كِتابَاً مُتَشابِهاً مَثانِىَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ اِلى ذِكْرِاللّهِ ذالِكَ هُدَى اللّهِ يَهْدى بِهِ مَنْ يَّشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللّهُ فَمالَهُ مِنْ هاد»(1)پس آيا آنكس كه (خداوند) سينهاش را براى (پذيرش) اسلام باز (و فكرش را روشن) كرده است پس وى در (پرتو) نورى از پروردگارش قرار دارد (با افراد دلتنگ تاريك دل يكسانست؟) پس واى بر آنان كه دلهاشان (از پذيرش) ياد خدا سخت (و انعطافناپذير) است آنان در گمراهى آشكارند. خداوند بهترين حديث (يعنى) كتابى كه (آياتش) مشابه همند نازل كرد كه از آن لرزه بر اندام كسانى كه خشيت از پروردگارشان كنند افتد سپس پوستها و دلهاشان در برابر ياد خدا نرم شود اين هدايت خدا است كه بدان هدايت كند هر كس را كه بخواهد و آنكس را كه خدا گمراه كند هدايتكننده (ديگر)ى براى وى نخواهد بود. در آيات فوق خداوند به هر دو گروه بخوبى اشاره كرده است: گروهى كه شرح صدر دارند و دل آنان خشيت خدا دارد و در برابر ياد وى نرم است؛ و گروهى كه دلهايى سخت و سنگ دارند گمراه هستند و در برابر ياد خدا متأثر نمىشوند. و آياتى مانند:«وَلَقَدْ اَرْسَلْنا اِلى اُمَم مِّنْ قَبْلِكَ فَاَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءَ وَالضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ * فَلَوْلا اِذْجآءَهُمْ بَاْسُنا تَضَرَّعُوا وَلكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمْ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُون»(2)و محققاً (پيامبرانى را) فرستاديم به سوى امّتهاى پيش از تو پس آنان را به بلا و مصيبت گرفتارشان ساختيم باشد كه تضرّع كنند پس چرا هنگاميكه بلاى ما بسوىشان آمد تضرّع نكردند (براى اينكه) دلهاشان سخت شد و شيطان آنچه را مىكردند در نظر ايشان زينت داد.
--------------------------------
1. زمر/ 23 و 22.
2. انعام/ 43 و 42.
و آيه «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِّنْ بَعْدِ ذالِكَ فَهِىَ كَالْحِجارَةِ اَوْ اَشَدُّ قَسْوَةً وَ اِنَّ مِنَ الحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَْنْهارُ وَاِنَّ مِنْها لَما يَشَقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَاِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ وَ مَا اللّهُ بِغافِل عَمَّا تَعْمَلُون»(1)سپس دلهاتان بعد از آن قساوت يافت پس همانند سنگ يا سختتر گرديد (چراكه) بعضى از پاره سنگها از شكاف آنها نهرها جارى شود و برخى از آنها شكافته شود پس آب از آن جارى گردد و بعضى از آنها از خشيت خداوند فرو افتد و خداوند از آنچه انجام دهيد غافل نيست. چنانكه «مَنْ خَشِىَ الرَّحْمانَ بِالْغَيْبِ وَ جاءَ بِقَلْب مُّنيب(2)» آنكس كه در نهان از رحمان خشيت كند و دل توبه و انابه كنندهاى آورد.آيات فوق و بسيارى ديگر از آيات بيانگر اين حقيقت هستند كه دلهاى مردمان دو گونهاند: گاه نرمند و تحت تأثير حقائق و معارف حقّه قرار مىگيرند و حالات مناسب و ارزشمندى پيدا مىكنند كه نهايتاً تغيير رفتار انسان را از بديها و پليديها بسوى خوبيها ايجاب مىكند، و گاه سختند و ذرّهاى لينت و نرمش و انعطاف در آنها نيست و تحت تأثير حقائق و معارف و حتى معجزات قرار نمىگيرند و در نتيجه بهيچوجه دست از كارهاى زشت و ناپسند خويش برنمىدارند. چنان تأثّرى كه در قلب پديد آيد در فارسى به دلشكستگى تعبير مىشود و در لغت عرب خشوع بر آن، اطلاق شود. تشبيهاتى كه قرآن در اين زمينه بكار برده است بويژه در مورد قوم بنىاسرائيل كه "دلهاتان مثل سنگ سخت شده و بدتر از آن كه هيچگاه نمىشكند" نشان مىدهد كه گوئى دل، يك حالت انجمادى دارد و در اثر ضربه يك عامل، شكسته مىشود؛ ولى گاهى آنچنان سخت مىشود كه با هيچ عاملى متأثّر نمىگردد. ما وقتى در حالات خود مطالعه مىكنيم مىبينيم در حالات مختلفى و تحت تأثير بعضى از عوامل مثل احساس محروميّت و غم و اندوهى كه براى انسان حاصل مىشود دل بىاختيار شكستگى پيدا مىكند، كه بخاطر رابطه ميان روح و بدن، بدنبال آن حالت عصبى خاصّى در انسان و بعد هم ترشّحات چشم و جريان اشك ظاهر ميشود. اين فطرت و ساختمان قلب
--------------------------------
1. بقره/ 74.
2. ق/ 33.
است كه خدا اينطور قرارش داده است تا تحت تأثير چنين عواملى اينگونه حالات را پيدا كند و فىنفسه نمىتوان گفت خوب يا بد است؛ بلكه، بايد ديد عامل اين دلشكستگى چيست. اگر دلبستگى به امور پست مادى دنيوى، عامل آن باشد نامطلوب است مثل آنكه بچّه بخاطر از دستدادن اسباببازى خود گريهاش مىگيرد كه در نظر افراد بزرگتر ناپسند مىآيد. امّا اگر بخاطر محروميّت از چيزهائى باشد كه بر اساس مكتب و بينش دينى و اسلامى ارزشمندند، آنهم ارزشمند خواهد بود. مثل احساس محروميّت از امور معنوى، سعادت ابدى، يا از هدايت و بركات وجود پيامبر و ائمه سلام الله عليهم اجمعين. يا حتى عدم موفقيّت در انجام يك كار خير هر چند بخاطر عدم توانائى باشد و عقاب و مؤاخذهاى هم نداشته باشد؛ چنانكه، خداوند مىفرمايد:«وَلاعَلَى الَّذينَ اِذا ما اَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا اَجِدُ ما اَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَّ اَعْيُنُهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً اَلاّ يَجِدُوا ما يُنْفِقُون»(1)و (همچنين حرجى) نيست بر كسانيكه وقتى آمدند پيش تو تا (با دادن زاد و توشه و مركب) آنها را (به جبهه جنگ) بفرستى گفتى نمىيابم (و ندارم زاد و توشه و مركب و) چيزى كه شما را بر آن سوار كنم آنان برگردند در حاليكه چشمهاشان پر از اشك باشد بخاطر اندوه از اينكه نيابند چيزى را كه براى جهاد خرج كنند. آيه فوق درباره جهاد است. وقتى كه جنگ شروع مىشد آنان كه توانايى داشتند از اسبها و مركبهاى خودشان استفاده مىكردند و به جبهه جنگ عزيمت مىنمودند و كسانى هم كه نداشتند ميبايستى از مركبهاى اضافى ديگران كه در اختيار دولت اسلامى قرار داده بودند استفاده نموده و بسوى ميدان كارزار حركت كنند. طبيعى است كه اين امكانات محدود بود و دولت اسلامى هم در ابتداى تشكيل، آنقدر مجهّز و قوى نبود؛ از اين رو، كسانى بودند كه براى شركت در جهاد آماده بودند ولى، از خود مركبى نداشتند و دولت اسلامى هم با اين محدوديتها قادر نبود آنان را تجهيز كند و با توجّه به دورى راه، پياده رفتن هم برايشان ميسور نبود از اينجهت، متأثّر مىشدند و قرآن مجيد هم در مقابل مىگويد: حرجى بر آنان نيست. قرآن دلشكستگى ايشان را كه از اندوه ناشى از عدم قدرت بر شركت در جبهه جهاد حاصل شده
--------------------------------
1. توبه/ 92.
است، مذمّت نمىكند؛ بلكه، آن را نشانه صدق و علامت تصميمشان بر جهاد و فداكارى دانسته و آنان را از گناه، برى ميداند و تعابير مدحآميز درباره ايشان بكار ميبرد. پس اينگونه دل شكستگى نه تنها مذموم نيست كه ممدوح هم هست. در كنار احساس محروميّت كه در بالا گفتيم عامل دلشكستگى است، گاهى نيز شوق باعث شكستن دل و جريان اشك مىشود وقتى كه نعمت غير مترقّبهاى كه مورد علاقه انسان است و در حالى كه باور نمىكرد دفعتاً، براى او تحقّق يابد در اين صورت نيز اين امكان هست كه آنچنان متأثر گردد كه حالت گريه براى وى حاصل شود كه اين نوع را گريه شوق گويند در برابر گريه غم و اندوه. اين نوع گريه و دلشكستگى نيز همانند نوع قبل چنانكه گفتيم: امرى است فطرى و طبيعى و خدا دل انسان را طورى آفريده كه در چنين حالاتى اينگونه متأثّر شود. پس نمىتوان به خوبى يا بدى آن قضاوت كرد مگر با توجه به عاملى كه سبب اين حالت شوق شده است. كه اگر نعمتهاى مادّى و دنيوى باشد از نقطه نظر مكتبى اسلام آن ارزش را ندارد كه شخص براى رسيدن به آن ذوقزده و متأثّر شود تا حدّى كه گريهاش بگيرد؛ ولى، اگر يك مطلوب ارزشمند از ديدگاه اسلام اشك شوق را در چشمان وى جارى كند، طبعاً، چنين حالتى نيز ارزشمند خواهد بود. بنابراين، ارزش اين حالت خشوع و دل شكستگى متوقّف است بر ارزش چيزى كه دستيابى غير منتظره به آن سبب چنين حالتى در ما شده است. قرآن در بعضى از آيات از اين نوع گريه شوق نيز كه تحت تأثير عوامل ارزشمند مكتبى حاصل شود تعابير ستايشآميز دارد چنانكه در يك مورد مىفرمايد:«وَلَتَجِدَنَّ اَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ امَنُوا اَلَّذينَ قالُوا اِنّا نَصارى ذالِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّيسنَ وَرُهْباناً وَّاَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ * وَاِذا سَمِعُوا مآ اُنْزِلَ اِلِىَ الرَّسُولِ تَرى اَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا امَنّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدين»(1)و تو مييابى نزديكترينشان را از نظر دوستى به مؤمنان آنكسانيكه گفتند: مائيم نصارى. (و) آن به علّت اينست كه بعضى از آنان دانشمند و پارسا هستند و استكبار نمىورزند و هنگاميكه شنيدند آنچه را كه بر رسول خدا نازل شده است مىبينى كه اشك از چشمهاشان جارى مىشود به علّت آنچه را كه از حق شناختند، مىگويند پروردگارا (ما) ايمان آورديم پس (نام) ما را در زمره شاهدان ثبت فرما.
--------------------------------
1. مائده/ 83 و 82.
آنان كه مردم خداپرست و دلنرمى بودند از شنيدن آيات خدا كه بر پيامبر و فرستاده وى نازل مىشد آنچنان ذوقزده مىشدند كه گريهشان مىگرفت و اشك از چشمانشان جارى مىشد و خداوند ايشان را در برابر اين حالتشان به تعابير مختلف كه در اين آيات و بعد از آن آمده است ستايش مىكند. پس اين گونه گريه شوق كه در برابر دريافت امور معنوى است از ديدگاه قرآن امرى است مطلوب. بنابراين، ارزش گريهها و خندهها تحت تأثير عوامل شوق و اندوه و شادى و غم كاملا، بستگى به ارزش عامل نفسى و خارجى آنها دارد، اگر آنها داراى ارزش مثبت باشند اينها هم ارزشمند خواهد بود و اگر داراى ارزش منفى باشند اينها نيز بىارزشند. البته بيك معنا مىتوان گفت: با قطع نظر از عوامل نيز خود اين حالات در واقع داراى بار مثبتند و آن دلى كه تحت تأثير هر عامل، شكستگى پيدا مىكند نسبت به دلى كه داراى قساوت و خالى از نرمى و انعطاف است از يك نوع ارزش برخوردار خواهد بود هر چند كه شكستگى آن معلول دلبستگى به دنيا باشد؛ چراكه، نشان مىدهد كه دل حساس است و مايههاى احساسى و عاطفى در آن نمرده. و به عبارتى ديگر مىتوان دلها را بر سه دسته تقسيم كرد كه بترتيب عبارتند از (1) دلهائى كه قسّى و فاقد احساس و عاطفهاند كه كاملا بىارزش و مذموم خواهند بود (2) دلهائى كه نرم و عاطفى و حساس هستند كه نسبت به دلهاى نوع اول از ارزش برخوردارند و به نوبه خود بر دو دسته تقسيم مىشوند: (1) دلهائى كه در برابر عوامل مادّى و دلبستگيهاى دنيوى حسّاسيت دارند و شكستگى پيدا مىكنند كه اين يك جنبه منفى است (2) دلهائى كه اساساً در برابر جنبههاى معنوى و ارزشهاى والا و الهى حساسند و شكستپذير، كه از بالاترين ارزش برخوردار خواهند بود.
|