7ـ مفاسد و پيامدهاى تكبّر و استكبار
اين خوى زشت ـ همانگونه كه در سابق اشاره شد ـ آثار بسيار مخرّبى در روح و جان و اعتقادات و افكار افراد و نيز در سطح جوامع انسانى دارد، به گونه اى كه مى توان گفت هيچ بخش از زندگى فردى و اجتماعى از مصايب آن در امان نيست كه به چند قسمت از آن در ذيل اشاره مى شود:
1ـ نخستين مفسده آن كه از همه خطرناك تر است آلودگى به شرك و كفر است!
آيا كفر ابليس و انحراف او از مسير توحيد و حتّى اعتراض او بر حكمت پروردگار سرچشمه اى جز كبر داشت؟
آيا فراعنه و نمرودها و همچنين بسيارى از اقوام سركش كه از پذيرش دعوت انبياى
الهى سر باز زدند دليلى جز تكبّر داشت؟
تكبّر به انسان اجازه نمى دهد كه در برابر حق تسليم گردد، چرا كه كبر و غرور حجاب سنگينى در برابر چشم انسان مى افكند و او را از ديدن چهره زيباى حقّ محروم مى كند، بلكه گاهى فرشته حق را به صورت هيولاى وحشتناك مى بيند! و اين بالاترين ضرر و زيان تكبّر است.
شايد به همين دليل است كه در حديثى مى خوانيم كه راوى از امام صادق(عليه السلام) درباره كمترين درجه «الحاد» سؤال كرد، امام(عليه السلام) فرمود: «اِنَّ الْكِبْرَ اَدْنَاهُ!; كمترين درجه كفر و الحاد، تكبّر است»!(1)
2ـ محروم شدن از علم و دانش، يكى ديگر از پيامدهاى شوم كبر است، زيرا انسان وقتى به حقيقت علم و دانش مى رسد كه آن را در هر جا و نزد هر كس ببيند همچون گوهر گمشده اى بربايد، حال آنكه اشخاص متكبّر به آسانى حاضر نمى شوند بهترين علوم و دانشها و برترين و والاترين حكمت ها را از افراد هم رديف و يا زير دست خود بپذيرند.
آنها علوم و دانشهايى را قبول دارند كه از فكر خودشان بجوشد در حالى كه صفت كبر و غرور اجازه نمى دهد مطلب مهمّى از كبر آنان بجوشد، به همين دليل در حديث معروف «هشام بن حكم» از امام كاظم(عليه السلام) مى خوانيم: «اِنَّ الزَّرْعَ يَنْبُتُ فِى السَّهْلِ وَ لاَيَنْبُتُ فِى الصَّفَا فَكَذَلِكَ الْحِكْمَةُ تَعْمُرُ فِى قَلْبِ الْمُتوَاضِعِ وَ لاَتَعْمُرُ فِى قَلْبِ الْمُتَكَبِّرِ الْجَبَّارِ، لاَِنَّ اللهَ جَعَلَ التَّوَاضُعَ آلَة الْعَقْلِ وَ جَعَلَ التَّكَبُّرَ مِنْ آلَةِ الْجَهْلِ!; زراعت در زمينهاى نرم و هموار مى رويد و روى سنگهاى سخت هرگز رويش ندارد، همين گونه دانش و حكمت در قلب انسان متواضع رويش دارد، و قلب متكبّر جبّار هرگز آباد نمى گردد; زيرا خداوند تواضع را وسيله عقل و تكبّر را از ابزار جهل قرار داده است»!(2)

1- اصول كافى، جلد 2، صفحه 309، باب الكبر، حديث 1.
2- بحارالانوار، جلد 1، صفحه 153.