به شما عرض كرديم! پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نگاهى به چهره او افكند و فرمود: «من در صورت او تاريكى شيطان را مى بينم! آن مرد نزديك آمد و سلام كرد و در برابر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يارانش ايستاد، پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: «اَسْئَلُكَ بِاللهِ حَدَّثَتْكَ نَفْسُكَ اَنْ لَيْسَ فِى الْقَوْمِ اَفْضَلُ مِنْكَ؟ فَقَالَ اللَّهُمَّ نَعَمْ!; فرمود تو را به خدا سوگند آيا در دل نمى گفتى كه در ميان اين جمعيّت كسى برتر از تو نيست؟ عرض كرد: آرى»(1) اصحاب فهميدند تاريكى شيطان كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)با نور نبوّت آن را مشاهده كرده است همين عجب و كبر و غرور بوده است.
عامل سوم، نسب و حسب عالى است.
به اين گونه كه كسانى در يك خانواده شريف و معروف به علم و عمل و تقوا و بزرگوارى و سخاوت متولّد شده اند، اين را براى خود امتياز بزرگى مى شمرند و ديگران را كه از خانواده هاى پايين ترى هستند كوچك و بى ارزش مى پندارند، در حالى كه مى دانيم حسب و نسب در اسلام مطرح نيست، همه مردم بندگان خدا هستند و از يك پدر و مادر آفريده شده اند و امتيازى جز از طريق تقوا بر يكديگر ندارند.
اين مسئله به قدرى مهم است كه پيشوايان بزرگ اسلام كمترين تعبيراتى را كه در آن نشان از برترى جويى از نظر حسب و نسب بود تحمّل نمى كردند، از جمله در حديثى مى خوانيم كه «ابوذر» در حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله) به كسى گفت «يابن السَّوداء...!; اى فرزند زن سياه!» پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: ابوذر! آرام باش، آرام باش، كسى كه مادرش سفيد پوست است بر كسى كه مادرش سياه پوست است هيچ برترى ندارد!
ابوذر مى گويد: من(كه متوجّه اشتباه خود شدم براى جبران اين خطا) روى زمين دراز كشيدم و به آن مرد گفتم: برخيز و پايت را به روى صورت من بگذار!(2)
به هر حال همانطور كه بارها شنيده ايم قرآن و روايات اسلامى به ما مى گويد هيچ انسانى بر انسان ديگر به خاطر حسب و نسبش برترى ندارد، اينها يك سلسله امور اعتبارى است كه در بيرون وجود انسان است، ارزش و شخصيّت انسان به امتيازات معنوى و درونى اوست و به فرض كه حسب و نسب به خاطر ارتباطش به بعضى از

1- المحجّة البيضاء، جلد 6، صفحه 240.
2- المحجّة البيضاء، جلد 6، صفحه 243.