تفسير و جمع بندى
الگوى صبر و اسطوره مقاومت
در ميان پيامبران الهى كه هر يك ويژگى خاصى از فضايل اخلاقى را (به صورت درخشان تر) دارا بودند، حضرت ايّوب(عليه السلام) به عنوان پيامبر صبور شناخته مى شود. او الگوى «صبر» و مقاومت در برابر مشكلات بود، به همين دليل حالات او در سوره «ص»، موقعى كه مسلمانان در مكه تحت فشار شديد قرار داشتند; به عنوان يك سرمشق بزرگ نازل شد و به مسلمانان درس صبر و استقامت داد.
درست است كه نام يا سرگذشت حضرت ايّوب(عليه السلام) در چندين سوره از قرآن آمده است; ولى مشروح تر از همه، در سوره «ص» ديده مى شود كه نخستين آيه مورد بحث از آيات همان سوره است. در آيه 44 سوره «ص» آمده است: «ما ايّوب راشكيبا يافتيم، چه بنده خوبى بودكه بسيار بازگشت كننده به سوى خدا بود;...اِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ اِنَّهُ اَوّابٌ».
حضرت ايّوب (عليه السلام) به عنوان يك آزمون بزرگ، گرفتار مصائب عظيمى شد تا درجه شكرگزارى او آشكار گردد و به مقام قرب پروردگار نزديكتر شود. او كه اموال، زراعت و گوسفندان فراوان و فرزندان برومند و لايق و متعدّد داشت،در يك آزمون بزرگ، همه چيز، حتى فرزندان خويش را از دست داد و خود نيز به بيمارى شديدى مبتلا شد. آن حضرت چنان بيمار گشت كه از شدت درد به خود مى پيچيد و بدين سان اسير و دربند بستر بيمارى و درد گرديد; ولى هيچ يك از اين امور، از شكر او نسبت به درگاه خداوند نكاست.
زخم زبان هاى زيادى از دوست و دشمن شنيد، مصيبتى كه شايد بالاترين مصائب بود، گاهى عُبّاد و راهبان بنى اسرائيل به ديدنش مى آمدند و به صراحت مى گفتند: تو چه گناه عظيمى كرده اى كه به اين عذاب «اليم» گرفتار شده اى؟ ولى آن حضرت باز رشته صبر را از كف نمى داد، و چشمه زلال شكر و سپاس الهى را به كفران و ناشكرى آلوده نمى ساخت. تنها كارى كه كرد اين بود كه بعد از مدتى طولانى به پيشگاه خداوند عرض كرد: «بار پروردگارا! شيطان مرا به رنج و عذاب افكند (و انتظار گشايش تنها از تو دارم); وَاذْكُر عَبْدَنا اَيّوبَ اِذ نَادى رَبَّهُ اَنّي مَسَّنِىَ الشَّيطانُ بِنُصْب وَ عَذاب».
هنگامى كه اين پيامبر عظيم الشّأن تمام مراحل اين آزمايش بزرگ را پشت سر گذاشت و با كوهى از صبر و استقامت در برابر مصائب بزرگ ايستادگى كرد، و شيطان را شرمنده تر و مأيوس تر ساخت، درهاى رحمت الهى به روى او گشوده شد و نه تنها اموال و فرزندانش به لطف الهى به او بازگشت، بلكه افزون تر از آن نصيبش و از همه مهمتر، به مقام پر افتخار «نِعْمَ الْعَبْدُ اِنّه اوّابٌ» رسيد.
و به گفته «ابن مسعود» مفسّر و قارى معروف: «اين افتخار را براى خود در تاريخ بشريّت ثبت كرد كه سر سلسله صابران تا روز قيامت خواهد بود; رَأسُ الصَّابِرينَ اِلَى يَومِ القِيامَه»(1)اين مطلب را نبايد ساده انگاشت كه يك انسانى كه داراى امكانات بسيار وسيع و گسترده اى است، يك باره همه چيز خود را از دست بدهد و بر خاك سياه بنشيند و حتى نيش زبان دوست و دشمن را كه اثرش از خنجر و شمشير بيشتر است، بشنود و آن گاه كلمه اى بر خلاف رضاى خدا كه حاكى از ناسپاسى اش باشد، بر زبان نراند و همواره زبانش به ذكر و شكر در گردش باشد، و در پايان كار، تنها سخنى كه مى گويد، همان باشد كه در بالا آورديم; يعنى عرض حال و حكايت وضع خويشتن در پيشگاه خدا كند و نه غير آن. عده اى كه اين جمله را شكايتى پنداشته اند، سخت اشتباه كرده اند; زيرا كه كمترين اثرى از شكايت در آن به چشم نمى خورد و به گفته شاعر:
چار چيز آورده ام شاها كه در گنج تو نيست! نيستى و حاجت و عجز و نياز آورده ام!
در دوّمين آيه مورد بحث، از صبر «حضرت يعقوب» كه اسطوره اى در صبر و شكيبايى است، سخن به ميان آمده است. او به فراق فرزند دلبندش حضرت يوسف (عليه السلام)كه سخت مورد علاقه اش بود گرفتار شد. ساليان دراز با چشمانى اشكبار صبر كرد تا سر انجام ديده اش نابينا شد; اما هرگز سخنى بر خلاف رضاى حق بر زبان نراند و پيوسته شاكر و صابر بود; به تعبير خودش «صبر جميل» داشت، چنان كه در آيه مورد بحث آمده است: «(برادران يوسف) پيراهن او را با خونى دروغين (نزد پدر) آوردند، (حضرت يعقوب خطاب به فرزندانش) گفت: هوس هاى نفسانى شما، اين كار را در نظرتان زينت داده; من صبر جميل مى كنم و از خداوند در برابر آنچه شما مى گوييد، يارى مى طلبم; وَ جَائُوا عَلىَ قَمِيصِهِ
بِدَم كَذِب قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُم أَنْفُسُكُمْ اَمْراً فَصَبْرٌ جَميلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ».(2)
برادران دروغگو و كم حافظه، از اين غافل بودند كه اگر پيراهن حضرت يوسف(عليه السلام)را به خون آغشته نموده و به عنوان سند حمله گرگ نزد پدرشان مى آورند، لااقل چند جاى پيراهن را پاره كنند تا دليلى بر حمله گرگ باشد; در حالى كه آنها پيراهن برادر را خون آلود كرده، نزد پدر آوردند; به همين دليل پدر از نيرنگ آنها با خبر شد و جمله «بَلْ سَوَّلَت لَكُمْ أَنْفُسَكُم اَمْراً» را گفت; ولى چون در آن شرايط، كارى از دستش ساخته نبود، در حالى كه بى اختيار اشكش جارى بود، گفت: «فَصَبْرٌ جَميلٌ; صبر خواهم كرد، صبرى زيبا» (كه توأم با شكرگزارى و سپاس خدا باشد، آلوده به ناسپاسى و جزع و بى تابى نگردد).
درباره «صَبْر جَميل»، مفسران تعبيرات مختلفى دارند; بعضى گفته اند: صبر جميل، صبرى است كه نه بى تابى در آن باشد و نه شكايت نزد مردم. بعضى گفته اند: صبر جميل آن است كه براى خدا باشد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نيز در برابر اين سؤال كه صبر جميل چيست؟ فرمودند: «هُوَالَّذِى لاَشَكْوَى مَعَهُ; صبرى است كه شكايتى در آن نباشد».(3)
بعضى نيز گفته اند: صبر جميل آن است كه شكايت نزد خلق در آن نباشد، و از آن جميل تر اين كه عرض حال خود به خالق كند و با اين عرض حال و پناه آوردن به او، حق عبوديت را انجام دهد.
به همين دليل وقتى كه فرزندان حضرت يعقوب(عليه السلام) بر آن حضرت خرده گرفتند، و گفتند: اين قدر ياد يوسف مكن، حضرت فرمودند: «من غم و اندوهم را تنها به خدا مى گويم،نه به ديگران و از خدا چيزهايى مى دانم كه شمانمى دانيد; قَالَ اِنَّمَا أشْكُوا بَثّى و حُزْنِى اِلى اللّهِ وَ اَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لا تَعْلمُونَ».(4)
در سوّمين آيه، ضمن اشاره به جمع ديگرى از پيامبران الهى كه همگى در برابر مشكلات صبر و شكيبايى پيشه كردند و به خاطر صبرشان غرق در رحمت الهى گشته و در زمره صالحان قرار گرفتند، مى فرمايد: «و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را به ياد آور كه همه از صابران بودند، وما آنها را در رحمت خود وارد كرديم; زيرا آنها از صالحان بودند;
وَاِسمَاعيلَ وَ اِدريسَ وَ ذَالكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرينَ * وَاَدْخَلْنَاهُم فِى رَحْمَتِنَا اِنَّهُم مِنَ الصَّالِحينَ».(5)
صبر اسماعيل روشن و آشكاراست، زيرا اولا آماده شد كه پدر او را به قربانگاه برد و كارد بر گلويش بگذارد و قربانى شود; هر چند خداوند، بر آنها محبت كرد و گوسفندى به عنوان قربانى به جاى اسماعيل براى آنها فرستاد.
ثانياً، در سرزمين خشك و سوزان مكه، كنار خانه خدا ماند تا تدريجاً آنجا رونق گرفت.
در مورد صبر ادريس گفته اند: نخستين كسى بود كه در ميان قوم خويش مبعوث شد تا آنها را به سوى خدا دعوت كند، اما با وجود مرارت زيادى كه در اين راه كشيد، قومش دعوت او را اجابت نكردند.
ناميدن «ذوالكفل» به اين نام و قرار گرفتن در زمره صابران بزرگى كه پيش از او به نبوت رسيده اند، به اين علت بوده است كه او در ميان بنى اسرائيل مى زيست، خداوند به يكى از انبيا كه حكومت بنى اسرائيل را در دست داشت، وحى فرستاد كه مى خواهم قبض روحت كنم، بايد حكومت خود را به ديگرى واگذارى، و او بايد كسى باشد كه در برابر تو تعهد كند، تا هر شب به عبادت خدا بر خيزد، و همه روز روزه گيرد، و در ميان مردم داورى كند، بى آن كه خشمگين گردد.
جوانى گفت: من متكفّل همه اينها مى شوم. اين سخن را گفت و تا پايان عمرش به هر سه عهدش (باتمام مشكلاتى كه داشت) وفا كرد; خداوند او را به مقام نبوت مبعوث نموده و او را ذوالكفل ناميد.(6)
آرى، اين سه بزرگوار، همه از اسطوره هاى صبر و شكيبايى بودند كه قرآن كريم به عنوان سرمشقى براى مسلمين جهان، به زندگى آنها اشاره مى كند.
در چهارمين آيه، سخن از گفتگوى حضرت موسى (عليه السلام) و خضر(عليه السلام) است، در اين داستان پر از نكات آموزنده و انسان ساز، آمده است: حضرت موسى (عليه السلام) براى فراگرفتن علوم تازه اى نزد حضرت خضر(عليه السلام) آمد و از او تقاضا كرد تا از علومى كه خدا در
اختيارش گذارده، چيزى به ايشان بياموزد; زيرا اين علوم، غير از «علم شريعت» بود كه حضرت موسى (عليه السلام)بر آن آگاهى كامل داشت. اين علوم مربوط به اسرار تكوينى حوادث مختلف جهان بود، ولى به هر حال حضرت خضر (عليه السلام) كه از بى صبرى حضرت موسى (عليه السلام)در برابر اين آموزش نگران بود، به او چنين گفت: «تو هرگز نمى توانى با من شكيبايى كنى و چگونه مى توانى در برابر چيزى كه از رموزش آگاه نيستى شكيبا باشى; قَالَ اِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِىَ صَبْراً * وَ كَيفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً».(7)
حضرت موسى (عليه السلام) به حضرت خضر(عليه السلام) قول داد كه صابر و شكيبا باشد; ولى حوادث و پيش آمدها چنان عجيب و تكان دهنده بود كه پيمانه صبر حضرت موسى(عليه السلام)كه از اسرار آن آگاه نبود، لبريز شد، و دو بار زبان به اعتراض بر حضرت خضر(عليه السلام)گشود، حضرت خضر (عليه السلام)نيز پيمانش را در مورد صبر و شكيبايى ياد آور گشت و موسى (عليه السلام)عذر خواهى كرد، ولى بار سوّم، براى هميشه از او جدا شد.
اين داستان عجيب، مطالب زيادى را به ما مى آموزد، كه تنها يك بخش از آن مربوط به بحث ما است و آن اين كه اگر حضرت موسى (عليه السلام) صبر و شكيبايى بيشترى داشت، به اسرار تازه اى راه مى يافت و اين ناشكيبايى او سبب شد كه تنها سه نكته مهم را در اين زمينه بياموزد، در حالى كه به گفته يكى از مفسران معروف، اگر صبر و حوصله بيشترى داشت، هزاران نكته از اسرار علم برايش فاش مى شد.(8)
به اين ترتيب صبر و شكيبايى يكى از كليدهاى علم و آگاهى است.
ممكن است سؤال شود كه آيا پيامبران، آگاهترين افراد زمان خود نيستند؟ پس چگونه حضرت موسى(عليه السلام) به خاطر فراگرفتن علومى به دنبال حضرت خضر(عليه السلام) شتافت و قبل از اين كه بيش از چند نكته بياموزد، حضرت خضر(عليه السلام) او را از خويش جدا ساخت؟
پاسخ اين سؤال روشن است، هر پيامبرى بايد دانشمندترين و آگاه ترين فرد نسبت به قلمرو مأموريتش، در نظام شريعت باشد و حضرت موسى(عليه السلام) چنين بود; ولى قلمرو
مأموريت حضرت خضر(عليه السلام) مربوط به عالم تكوين بود و كارهايش همچون ملائكه «مدبّرات امراً» (مأموران تدبير در جهان آفرينش) بود. به همين دليل كارهايى كه از حضرت خضر(عليه السلام) سر مى زد و به ظاهر با موازين شرع هماهنگ نبود، سبب شد، فرياد اعتراض حضرت موسى(عليه السلام) بلند شود و هنگامى كه حضرت خضر(عليه السلام) اسرارش را شرح داد، همه را پذيرفت.
اصولا قوانين حاكم بر جهان تكوين با آن چه در جهان تشريع است، گرچه سرانجام به يك نتيجه منتهى مى شود، ولى در ظاهر، از هم جداست و از همين رو، دوستى و همراهى حضرت خضر(عليه السلام) و حضرت موسى (عليه السلام) مدت كوتاهى طول نكشيد.
ممكن است بعضى از پيامبران و هم چنين امامان(عليهم السلام) به اسرار تكوين نيز آگاه باشند (همانند پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و ائمه معصومين(عليهم السلام) كه از روايات استفاده مى شود، ولى اين امر در نبوت و رسالت پيامبران و امامت ائمه معصومين(عليهم السلام) ضرورتى ندارد; زيرا يك فضيلت است، نه شرط رسالت و امامت.
در پنجمين آيه سخن از يكى از پيامران بنى اسرائيل است كه در تفاسير و تاريخ از او به نام «اشموئيل» ياد كرده اند.
هنگامى كه بنى اسرائيل بر اثر ظلم سلطانى به نام «جالوت» آواره و بيچاره شدند، دست به دامن «اشموئيل» زدند تا رئيس و فرماندهى براى جنگ با «جالوت» برايشان تعيين كند. او طى انتخاب حساب شده اى كه شرحش از موضوع اين بحث خارج است، جوانى به نام «طالوت» را براى اين كار برگزيد.
هنگامى كه طالوت، لشكر عظيمى از بنى اسرائيل را براى جنگ با «جالوت» بسيج كرد، با فراست و هوشيارى كه خدا به او داده بود، دريافت كه اين لشكر انبوه، كارايى چندانى ندارد; زيرا افراد سُست اراده و كم طاقت بسيارى در ميان آنهاست كه نه تنها سبب تقويت آنها نخواهند شد، بلكه باعث تضعيف روحيه ديگران نيز مى شوند; لذا تصميم گرفت با آزمايش هاى متعددى آنها را تصفيه كند. پس از انجام اين كار، گروه محدودى بيشتر باقى نماند.
آن گروه، از كمى نفرات خود نگران و ناراحت بودند و به يكديگر گفتند: «ما امروز توان مقاومت در برابر لشكر عظيم جالوت را نداريم»; ولى به گفته قرآن: «كسانى كه علم به
ملاقات خدا داشتند (و به روز رستاخيز معتقد بودند) گفتند: چه بسيار گروه هاى كوچكى كه به فرمان خدا بر گروه هاى عظيمى پيروز شدند و خداوند با صابران است;...قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ اَنَّهُم مُلاقُوا اللّهِ كَم مِنْ فِئَة قَلِيلَة غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِاِذنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصَّابِرينَ».(9)
سپس، همين گروه، هنگامى كه در برابر «جالوت» و سپاهيان او قرار گرفتند، گفتند: «پروردگارا! پيمانه صبر و شكيبايى و استقامت را بر ما بريز، گام هاى ما را استوار فرما و ما را بر جمعيت كافران پيروز نما; وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَينَا صَبْراً وَ ثَبِّتْ اَقدامَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى الْقَومِ الْكَافِرينَ».(10)
به اين ترتيب آنها نشان دادند كه با جمعيتى انبوه كه فاقد انگيزه و بى بهره از صبر و استقامت اند، در ميدان نبرد پيروز نخواهند شد، بلكه گروه اندك، اما مصمّم و شكيبا و ثابت قدم، مى توانند بر لشكرهاى عظيم پيروز گردد و سرانجام نيز چنين شد. اين گروه اندك به فرماندهى «طالوت»، توانستند «جالوت» و سپاهيان عظيمش را درهم بشكنند و «جالوت» نيز توسط داود(عليه السلام) ـ كه آن روزجوانى نيرومند در لشكر طالوت بودـ كشته شد و بنى اسرائيل توانست زمين ها و مردم دربند خود را از سيطره و اسارت دشمن آزاد سازندو به اين ترتيب درس ديگرى درباره اهمّيّت صبر و استقامت در تاريخ از خودشان به يادگار گذاشتند.
از اين آيات استفاده مى شود كه انگيزه اين صبر و استقامت، توكّل بر خدا، ايمان به روز رستاخيز و پاداش هاى الهى بوده است. بعضى از روايات، تعداد اين گروه اندك را 313 نفر دانسته اند (همانند اصحاب بدر كه 313 نفر بودند) و جالب اين كه حضرت داود (عليه السلام)، جوان كم سن وسال اما نيرومند و با ايمان، با فلاخنى كه در دست داشت، پيشانى جالوت را نشانه گرفت و آن چنان ماهرانه، يكى دو سنگ پرتاب كرد كه درست بر پيشانى جالوت برخورد كرد.
به محض برخورد سنگ، جالوت فريادى كشيد و از مركب فرو افتاد; لشكرش با مشاهده اين واقعه، با وحشتى فراوان، به سرعت فرار كرده و از هم فرو پاشيد; لشكرى كه طبق بعضى از روايات عددشان بالغ بر يكصدهزار نفر مرد مسلح به انواع سلاح بود.
در ششمين آيه، خداوند خطاب به پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) كرده و ضمن اين كه به او درس استقامت مى دهد، درسى كه برخاسته از زندگى پيامبران «اولوا العزم» است، مى فرمايد: «صبر و شكيبايى پيشه كن; آن گونه كه پيامبران اولوا العزم شكيبايى داشتند و براى عذاب آنها (مخالفان) شتاب مكن; فَاصْبِر كَمَا صَبَرَ اُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لاتَسْتَعْجِلُ لَهُمْ...».(11)
گرچه در اين آيه شريفه، شكيبايى و صبر در تقاضاى عذاب براى مخالفان و دشمنان است تا بر آنها حجّت تمام شود و اگر افرادى نيز در ميانشان تمايل دارند تا در راه حق گام نهند، به گروه سعادتمندان ملحق شوند، ولى اين دستور، يك دستور كلّى است و دليل روشنى بر فضيلت صبر به عنوان يك برنامه عمومى، براى همه پيامبران اولوا العزم است.
آرى همه پيامبران بزرگ و صاحب شريعت، با دشمنان سرسخت، نادان و لجوج روبه رو بودند; ولى در اين راه بيشترين استقامت را متحمل شدند تا هدايت امّتشان را به بهترين صورت بجا آورند.
حضرت نوح(عليه السلام) 950 سال دعوت به خدا كرد و شب و روز زحمت كشيد و در خلوت و جلوت، آنها را اندرز كرد، اما جز گروه اندكى به او ايمان نياوردند.
حضرت ابراهيم(عليه السلام) را به ميان آتش افكندند و حضرت موسى(عليه السلام) و مؤمنان قومش را با شديدترين شكنجه ها آزردند، حضرت عيسى(عليه السلام) را بعد از آزار زياد، مى خواستند كه به دار آويزند، ولى خداوند او را نجات داد. خلاصه اين كه پيوسته دنيا، محل برخورد حق و باطل بوده است كه در اين ميان فقط با نيروى صبر و استقامت مى توان بر مشكلات پيروز شد.
در اين كه مراد از پيامبران «اولوا العزم» چه كسانى هستند; بعضى آنها را به پيامبران صاحب شريعت جديد تفسير كرده اند كه تعداد آنها به همراه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) پنج نفر مى باشد. انتخاب اين عنوان براى آنها نيز به خاطر اراده محكم و عزم استوارشان در راه دعوت حق بوده است. بى شك اين گروه از پيامبران نسبت به سايرين، با مشكلات بيشترى روبه رو بودند; زيرا عرضه شريعت جديد و آيين تازه، مشكلات را در برابر
متعصبان، بيشتر مى كند.
بعضى نيز آنها را هيجده نفر ـ كه نام آنها در آيات 83 تا 90 سوره انعام آمدهـ و بعضى نُه نفر و بعضى هفت نفر و بعضى شش نفر و بعضى پنج نفر و بعضى تمام پيامبران الهى را «اولوا العزم» شمرده اند; زيرا معتقدند كه همه داراى عزم راسخى بوده اند; ولى با باتوجه به اين كه «من» در جمله «اُولُوا العَزمِ مِنَ الرُّسُل» «مِن تبعيضيه» است، قول اخير بعيد به نظر مى رسد و ساير اقوال نيز دليل روشنى ندارد، جز همان كه در تفسير آيه به نقل از معصومين(عليهم السلام) آورديم كه تعداد آنها با پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) پنج نفر بوده اند.
در هفتمين آيه باز خطاب به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)، ضمن دستور به شكيبايى در برابر استهزا و تكذيب و آزار مشركان عرب و كافران متعصّب، مى فرمايد: «صبر جميل پيشه كن; فَاصْبِر صَبراً جَميلا».(12)
در تفسير صبر جميل; مفسران تعبيرات گوناگونى دارند كه در تفسير آيه دوّم در همين بحث آورده شد و با حديث ديگرى آن را تكميل مى كنيم.
امام باقر(عليه السلام) در پاسخ اين سؤال كه صبر جميل چيست؟ فرمودند: «صَبْرٌ لَيسَ فِيهِ شَكْوىً اِلَى النّاسِ; صبرى است كه در آن شكايت به مردم وجود نداشته باشد».(13)
در هشتمين آيه، خداوند ضمن اين كه همه مؤمنان را به صبر و مصابره ـ كه تفسير آن خواهد آمد ـ دعوت نموده و آن را كليد رستگارى و نجات مى شمرد، مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، صبر (و استقامت) پيشه كنيد و در برابر دشمنان (نيز) استقامت و شكيبايى به خرج دهيد، از مرزهاى خود مراقبت و تقواى الهى پيشه كنيد، شايد رستگار شويد; يَا ايُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَ اتّقوا اللّهَ لَعَلَّكُم تُفلِحونَ».(14)
در اين آيه، چهار دستور داده شده كه سرچشمه رستگارى و كليد سعادت است.
نخست، صبر و استقامت و ايستادگى در برابر حوادث و مشكلات و مصائب و موانع; دوم «مصابره» كه از باب «مفاعله» و به معنى صبر و استقامت در برابر صبر و
استقامت ديگران آمده است. در واقع دستور اوّل ناظر به ايستادگى در برابر انواع مشكلات و حوادث گوناگون زندگى است و دستور دوّم ناظر به ايستادگى در برابر دشمن است، به اين ترتيب كه هر قدر آنها بيشتر مقاومت كنند، مؤمنان بايد بر مقاومت خودشان بيفزايند تا بر دشمن غالب شوند.
«رابطوا» از ماده «مرابطه» در اصل از «رباط» كه به معنى بستن چيزى در مكانى است، گرفته شده است. اين واژه (مرابطه) معمولا به معنى مراقبت از مرزها مى آيد; زيرا سربازان اسلام، مركب ها و وسائل جنگى خود را در آن محل نگهدارى مى كردند.
آخرين دستور، تقواى الهى است كه مانند چترى بر همه دستورهاى سابق سايه مى افكند و هنگامى كه صبر و مصابره و مرابطه به دور از هر گونه رياكارى و اغراض شخصى، آميخته با تقوا گردد، سبب فلاح و رستگارى و نجات در دنيا و آخرت خواهد بود.
بعضى ديگر در تفسير «مصابره» گفته اند: ايستادگى در مقابل عادات و هواى نفس است; زيرا آنها در برابر انسان ايستادگى مى كنند و انسان نيز بايد در مقابل آنها، ايستادگى نمايد. در تفسير «مرابطه» نيز گفته اند كه منظور، پيوند نفس به اطاعت الهى و يا پيوند قلب به خداست.
نقل شده كه عارفى پياده به خانه خدا مى رفت، مرد عرب شتر سوارى به او گفت: اى شيخ! به كجا مى روى؟ عابد گفت: به بيت الله. گفت: چرا پياده اى؟ گفت: من مركب هاى زيادى دارم (تو نمى بينى). مرد عرب سؤال كرد: آن مركب ها چيست؟ عارف گفت: هنگامى كه بلا و مصيبتى بر من نازل شود، بر مركب صبر سوار مى شوم، و هنگامى كه نعمتى نازل شود، بر مركب شكر و هنگامى كه قضا و قدرى رخ دهد، بر مركب رضا و هنگامى كه نفس سركش مرا به چيزى دعوت كند، مى دانم كه آن چه از عمر باقى مانده، كمتر از آن است كه گذشته است.
مرد عرب گفت: در واقع تو سواره اى، من پياده ام; برو در امان خدا.(15)
در نهمين آيه خطاب به همه مؤمنان، با تعبيرى تازه، ضمن توصيه به اين كه در مشكلات از نيروى صبر و نماز كمك بگيرند، مى فرمايد «اى افراد با ايمان! از صبر (و استقامت) و نماز كمك بگيريد( تا بر مشكلات فائق آييد); زيرا خداوند با صابران است; يَا اَيُّهَاالَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوةِ اِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ».(16)
اين آيه داراى مفهوم وسيعى است و هرگونه صبر و استقامت را شامل مى شود، خواه صبر به اطاعت يا بر معصيت يا بر مصيبت باشد. براى انجام هر كار مهمى كمك گرفتن و استعانت لازم است، خواه جهاد باشد يا غير آن; بنابر اين، براى انجام هر كار مهمى بايد از شاخه هاى مختلف صبر كه متناسب با آن كار است، يارى جست.
درباره تفسير صبر به «روزه» بايد گفت كه روزه يكى از مصداق هاى روشن اين صبر است، نه اين كه تمام مفهوم آن را در بر بگيرد.
در اين جا اين سؤال پيش مى آيد كه چه رابطه اى ميان صبر به معنى وسيع كلمه با صلاة(نماز) وجود دارد؟
بعضى از مفسّران گفته اند: رابطه آن دو اين است كه گاه پيمانه صبر انسان لبريز مى شود و طاقت او بر صبر كاهش مى يابد. اين جاست كه نماز به او قوّت قلب و اراده و توكل بر خدا مى بخشدو بدين سان، نيروى صبر از طريق نماز افزايش مى يابد.
به تعبير ديگر، هنگامى كه انسان از طريق نماز به خدا روى مى آورد، خود را به قدرت بى پايان و لايزال حق مرتبط مى سازد، اين كار، مقاومت انسان را در برابر مشكلات، چنان افزايش مى دهد كه به نيروى شكست ناپذيرى تبديل مى شود.
به همين دليل در حديثى كه گاه از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و گاه از اميرمؤمنان على (عليه السلام) نقل شده و هر دو نيز صحيح مى باشد، آمده است: «اِذَا أَهَالَهُ أَمْرٌ فَزِعٌ، قَامَ اِلى الصَّلَوةِ ثُمَّ تَلى هَذِهِ الآيَةِ وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوةِ; هنگامى كه با مشكل مهمى روبه رو مى شد، به نماز بر مى خاست( و پس از نماز به دنبال حل مشكل مى رفت) و اين آيه را تلاوت مى فرمود استعينوا بالصّبر و الصّلوة(17)».(18)
به هر حال، اين آيه از روشن ترين آياتى است كه اهمّيّت صبر را به عنوان يك عامل پيروزى در زندگى مشخص مى كند.
در دهمين آيه، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را دستور مى دهد كه (از سوى خداوند متعال) به تمام بندگان با ايمانش چنين بگويد: «اى بندگان من كه ايمان آورده ايد، تقواى الهى پيشه كنيد; براى كسانى كه در اين دنيا نيكى كرده اند، پاداش نيكى است; سرزمين خدا وسيع است (هر گاه تحت فشار شديد كافران جبّار قرار گرفتيد، تسليم نشويد، بلكه مهاجرت كنيد; زيرا صابران اجر و پاداش خود را بى حساب دريافت مى كنند; قُلْ يَا عِبَادِىَ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُم لِلَّذينَ اَحسَنُوا فِى هَذِهِ الدُّنيَا حَسَنَةً وَ اَرضُ اللّهِ وَاسِعَةٌ اِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ اَجْرَهُمْ بِغَيرِ حِساب».(19)
اين آيه از يك سو نشان مى دهد كه انسان بايد در برابر مشكلاتى كه در راه مقابله با جبّاران متحمل مى شود، از نيروى صبر كمك بگيرد; زيرا بدون آن چاره اى جز تسليم در برابر ظالمان زورمدار ندارد.
از سوى ديگر، پاداش صابران را بى حساب و غير قابل شمارش بيان مى دارد.
تعبير «بى حساب» نشان مى دهد كه خداوند، آن قدر به آنها پاداش مى دهد كه جز او، كسى قادر به حسابش نيست. به همين جهت در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «هنگامى كه نامه هاى اعمال گشوده مى شود و ترازوهاى اعمال نصب مى شود، براى كسانى كه گرفتار بلاهاى سختى شدند و صبر كردند، نه ترازويى نصب مى شود و نه نامه عملى گشوده خواهد شد (بلكه بى حساب به آنها پاداش مى دهند)(20); سپس پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آيه فوق را تلاوت نمود: اِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ اَجْرَهُم بِغَيرِ حِساب».
تعبير به «غير حساب» در آيات متعددى آمده است كه اغلب مربوط به روزى هاى فراوان دنيوى است كه خداوند به بعضى از انسان ها مى دهد; تنها در اين مورد و در آيه 40 سوره مؤمن، از پاداش ها و روزى هاى قيامت سخن به ميان آمده. به يقين جايى كه پاداش يا روزى بدون حساب داده شود، تناسبى با كميّت و كيفيّت اعمال نخواهد داشت، بلكه متناسب با لطف پروردگار است و در نتيجه بسيار مهم و والا خواهد بود.
در يازدهمين آيه، تعبير بسيار جالبى درباره اهمّيّت صبر دارد و آن اين كه فرشتگان هنگامى كه براى ديدار بهشتيان از هر درى وارد مى گردند، به آنها مى گويند: «سلام بر شما! به خاطر صبر و استقامتتان، چه پايان خوبى در اين سرا نصيبتان شد!; سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ».(21)
جالب اين كه از ميان تمام اعمال و طاعات و عبادات و كارهاى نيك بهشتيان، انگشت روى صبر و شكيبايى آنها مى گذارند و آن را سبب ورود به بهشت مى شمارند و اگر دقت كنيم، تصديق خواهيم كرد كه صبر و استقامت، نقش مهمى در سعادت انسان و بهشتى شدن او دارد; زيرا بدون صبر; نه پرهيز از گناه ممكن است و نه انجام اطاعت ها و عبادت ها، نه جهاد با نفس و نه جهاد با دشمن. به همين دليل فرشتگان، در نخستين تبريك به بهشتيان، به مسئله صبر تكيه مى كنند.
شاهد اين سخن كه همه طاعات در سايه صبر انجام مى گيرد، در آيه بيست و دوم همين سوره آمده است: «انديشمندان و اولوالالباب، كسانى هستند كه به خاطر ذات پروردگارشان، صبر و شكيبايى مى كنند، نماز را برپا مى دارند واز آنچه به آنها روزى داده ايم، در پنهان و آشكار، انفاق مى كنند و با حسنات، آثار سيّئات را از بين مى برند; وَالَّذينَ صَبَرُوا ابتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ اَقَامُوا الصَّلَوةَ وَ اَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَئُونَ بِالْحَسَنَةِ السيِّئَة...».
در تفسير اين آيه، حديث جالبى از امام على بن الحسين(عليه السلام) نقل شده است: «هنگامى كه روز قيامت مى شود، ندا دهنده اى ندا مى دهد كه اهل صبر و شكيبايى به پاخيزيد; گروهى بر مى خيزند، به آنها گفته مى شود: سوى بهشت برويد. در اين هنگام، فرشتگان به استقبال آنها مى آيند و مى گويند: كجا مى رويد؟ مى گويند: سوى بهشت. فرشتگان مى گويند: قبل از حساب؟! مى گويند: آرى (قبل از حساب). مى گويند: شما كيستيد؟ مى گويند: ما اهل صبريم; مى گويند: صبر شما چه چيز بوده است؟ مى گويند: ما در راه طاعت پروردگار و پرهيز از گناهان و در برابر بلا و اندوه و غم، در دنيا صبر و شكيبايى كرديم». امام على بن الحسين(عليه السلام) فرمود: «اين جاست كه فرشتگان مى گويند: داخل بهشت
شويد; چه عالى است پاداش عاملان».
بعضى از راويان احاديث گفته اند: «در همين جا فرشتگان مى گويند: سَلامٌ عَلَيكُم بِمَا صَبَرْتُم».(22)
در دوازدهمين آيه، به صورت زيبايى، همان مطلبى را كه در آيه قبل عنوان شد، مطرح مى كند.اين آيه، در ادامه آيات قبل كه درصدد بيان اوصاف دوازده گانه «عبادالرحمن» ـ كه بيانگر شخصيت والاى آنها در تمام ابعاد است ـ مى فرمايد: «آنها هستند كه درجات عالى بهشت، در برابر شكيبايى شان، پاداش داده مى شود و با تحيّت و سلام (فرشتگان) روبرو مى شوند; اُولَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَروا وَ يُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَ سَلاماً».(23)
«غرفه» از ماده «غرف» (بر وزن ظرف)، به معنى برداشتن چيزى است; لذا به آبى كه انسان از چشمه براى نوشيدن با دست هاى خود بر مى گيرد، غرفه مى گويند; در ضمن به قسمت هاى فوقانى ساختمان و طبقات بالاى منازل نيز «غرفه» مى گويند. در اين آيه نيز مراد برترين منزلگاه هاى بهشت است كه در اختيار صابران قرار مى گيرد.
صد هزاران كيميا حق آفريد كيميايى همچو صبر، آدم نديد!
از تعبير آيه فوق، استفاده مى شود كه «صبر» وجه مشترك تمام اوصاف دوازده گانه «عِبَادُالرحمن» مى باشد.
در سيزدهمين آيه كه از آيات معروف صبر است، ضمن بشارت به صابران در برابر آزمايش هاى بزرگ الهى مى فرمايد: «به يقين همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، زيان مالى و جانى و كمبود ميوه ها، آزمايش مى كنيم و صابران را بشارت ده ـ آنها كه هرگاه مصيبتى به آنان رسد، مى گويند: ما متعلق به خداييم و سوى او بازگرديم ـ آنها كسانى هستند كه رحمت هاى الهى شامل حالشان است و آنها هدايت يافتگانند; وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىء مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَنَقْص مِنَ الاَمْوالِ وَ الاَْنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَ بَشِّرِالصَّابِرينَ * اَلَّذينَ اِذَا اَصَابَتْهُمْ
مُصيبَةٌ قَالُوا اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَيهِ رَاجِعُونَ * اُولَئِكَ عَلَيْهِم صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِم وَ رَحْمَةٌ وَ اُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ».(24)
گرچه در اين آيات، تنها به يكى از شاخه هاى صبر;يعنى صبر بر مصائب و مشكلات اشاره شده، ولى اهمّيّت آن به اندازه اى است كه صلوات و درود و رحمت الهى به اين دسته از صابران جارى شده، و آنها مسيرهاى هدايت را در پرتو همين صبر و شكيبايى مى پيمايند.
با توجه به اين نكته كه آزمايش هاى گوناگون در اين جهان از سنت هاى خلل ناپذير الهى است، و عبور از گردنه هاى صعب العبور آن جز با صبر ممكن نيست، به نقش صبر و شكيبايى در زندگى و آثار نهايى آن پى مى بريم.
چه افتخارى از اين بالاتر كه انسان در برابر صبرش، مشمول اين سه عنايت بزرگ الهى گردد:
نخست، صلوات و درودى از نوع آنچه بر پيامبر بزرگش فرستاده مى شود و سپس شمول رحمت واسعه الهى، نسبت به او و از همه مهمتر، هدايت پروردگار كه سرچشمه تمام نعمت ها و خوشبختى هاست.
در اين كه چرا صلوات به صورت جمع آمده دو تفسير ذكر شده كه هر دو مى تواند صحيح باشد: نخست اين كه اشاره به انواع اكرام و احترام الهى است، و ديگر اين كه اشاره به تكرار آن مى باشد. تعبير به رحمت، به صورت نكره نيز اشاره به اهمّيّت و عظمت است.
در بيان تفاوت ميان صلوات و رحمت، بعضى گفته اند: صلوات اشاره به مدح و ثناى الهى و لطف و مغفرت اوست; در حالى كه رحمت، اشاره به انواع نعمت هاى مادى و معنوى در دنيا و آخرت دارد.
در چهاردهمين و آخرين آيه از آيات مورد بحث كه در سوره والعصر آمده، قرآن مجيد ضمن بيان اين كه همه انسان ها در خسران و زيان قرار دارند، جز كسانى كه داراى
يك برنامه چهار ماده اى هستند كه يكى از موادّ آن، صبر و شكيبايى و استقامت است، مى فرمايد: «به عصر سوگند! كه انسان ها همه در زيانند مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادند و يكديگر را به حق سفارش كرده، و يكديگر را به صبر و شكيبايى توصيه نموده اند; وَالْعَصْرِ* اِنَّ الاِْنْسَانَ لَفِى خُسْر* اِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلوا الصَّالِحَاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ».(25)
تعبير تواصوا ـ از ماده «تواصى» به معنى سفارش كردن به يكديگر در آيات فوق نشان مى دهد كه مؤمنان بعد از ايمان و معرفت و عمل صالح، بايد به احقاق حقوق روى آورند; حق را بشناسند و يكديگر را به آن توصيه كنند، چون احقاق حق و اجراى حق در جامعه انسانى، جز با استقامت و ايستادگى در برابر موانع ممكن نيست، توصيه به صبر رابه عنوان چهارمين اصل كه پشتوانه اصول سه گانه ديگر است بيان مى كند. بنابراين صبر، يكى از اركان اصلى سعادت انسان هاست كه بدون آن، درخت ايمان به ثمر نمى نشيند و اعمال صالح انجام نمى گيرد، و احقاق حقوق در جامعه انسانى تحقق نمى يابد. بدون شك، احقاق حقوق و اداى آن از مشكل ترين كارهاست; زيرا گاهى ممكن است حق، با فرد يا عزيزان و بستگانش مخالف باشد، در اين جا اداى حق جز به مدد صبر، صورت نمى پذيرد.
از مجموع آنچه در آيات بالا آمد، مى توان نتيجه گرفت كه اهمّيّت صبر و شكيبايى و استقامت، بسيار بيش از آن است كه ما فكر مى كنيم. به گفته بعضى از مفسران، صبر در قرآن مجيد، بيش از هفتاد بار يا نزديك به يكصد بار تكرار و تأكيد شده، در حالى كه هيچ يك از فضايل انسانى، به اين اندازه مورد تأكيد قرار نگرفته است. اين نشان مى دهد كه قرآن، براى اين فضيلت اخلاقى و عملى اهمّيّت فراوانى قائل است، و آن را عصاره همه فضيلت ها و خمير مايه همه سعادت ها و ابزار وصول به هر گونه خوشبختى و سعادت مى داند.