تفسير و جمع بندى
چهره سخاوتندان در قرآن
در نخستين آيه مورد بحث، سخن از گروهى از سخاوتمندان انصار مدينه است كه با آغوش باز از مهاجرانى كه خانه و كسب و كارى نداشتند، استقبال كردند و آنها را بر خودشان مقدم داشتند و حتى گفتند: «ما اموال و خانه هايمان را با آنها تقسيم مى كنيم و چشم داشتى به غنائم جنگى نيز نداريم».
قرآن درباره آنها در آيه فوق مى گويد: «آنها كسانى را كه به سويشان هجرت مى كنند، دوست دارند و در درون دل نيازى نسبت به آنچه به مهاجران داده شده، احساس نمى كنند و آنها را بر خود مقدم مى دارند; هر چند شديداً فقير باشند;...يُحِبُّونَ مَن هَاجَرَ اِلَيْهِم وَ
لايَجِدُونَ في صُدُورِهِم حَاجَةً مِمّا اُوتُوا وَ يُؤثِرُونَ عَلَى اَنْفُسِهِمْ وَ لَوكْانَ بِهِم خَصَاصَةٌ...».(1)
به گفته بعضى از مفسران معروف: «در تاريخ بشريت، چنين استقبالى سابقه نداشته است كه گروهى غريب در شهرى وارد شوند و مؤمنان آن شهر چنان استقبالى از آنان كنند كه حتى آنها را بر خويش مقدم شمرند و حاضر باشند تمام زندگى خود را با آنان تقسيم نمايند; حتى در بعضى از روايات وارد شده است كه عدد مهاجران نسبت به داوطلبان پذيرايى از آنها كم بود به همين دليل، گاه در ميان دو و يا چند نفر، بر سر افتخار ميزبانى مهاجران، اختلاف پيدا مى شد كه براى حل آن به قرعه متوسل شدند».(2)
به هر حال، خداوند اين محبّت و بلند نظرى و ايثار و سخاوت را كه از ويژگيهاى انصار بود، مى ستايد.
در دوّمين آيه مورد بحث، سخن از بزرگوارانى است كه غذاى خود را در حالى كه شديداً به آن نياز داشتند به مسكين و يتيم و اسير دادند، بدون اين كه هيچ انتظار پاداش و تشكرى داشته باشند; «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ اَسِيراً * اِنَّما نُطْعِمُكُم لِوَجْهِ اللّهِ لانُريدُ مِنْكُم جَزاءً و لاشُكوراً»(3)
روايات فراوانى از طرق شيعه و سنى، حكايت از اين دارد كه آيات 8 و 9 سوره «دهر» در فضيلت اهلبيت(عليهم السلام) نازل شده است. «مرحوم علامه امينى» در «الغدير» 34 نفر از علماى معروف اهل سنت را نام مى برد كه اين حديث را در كتابهاى خود آورده اند (باذكر نام كتاب و صفحه آن).(4)
بنابر اين حديث مزبور در ميان اهل سنت مشهور، بلكه متواتر است و علماى شيعه اتفاق نظر دارند كه همه سوره «دهر» يا بخش قابل ملاحظه اى از آيات آن، درباره
اهلبيت پيامبر (صلى الله عليه وآله) (على، فاطمه زهرا، حسن و حسين(عليهم السلام) ) نازل شده است.
دقت در آيات سوره «دهر» نشان مى دهد كه خداوند چگونه از اين سخاوتمندان ايثارگر مدح و ستايش كرده و عمل آنها را ستوده و بالاترين پاداش را براى آنها قرار داده است. در يك جا از آنها به عنوان «ابرار» و در جاى ديگر از آنها به عنوان «عباداللّه» (بندگان خاص خدا) ياد كرده است.
در سوّمين آيه، تشويق بى نظيرى نسبت به انفاق كنندگان سخاوتمند ديده مى شود. با تعابيرى كه در آيات انفاق بى نظير است، مى فرمايد: «كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، همانند بذرى است كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشه نيز يكصد دانه باشد و خداوند آن را براى هر كسى بخواهد (و شايسته بداند) دو يا چند برابر مى كند و خداوند توانا و داناست;مَثَلُ الَّذينَ يُنفِقُونَ اَمْوالَهُم في سَبيلِ اللهِ كَمَثلِ حَبَّة اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في كُلِّ سُنْبُلَة مِأَةٌ حَبَّة وَ اللّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسعٌ عليمٌ».(5)
اگر آيه را بر خلاف ظاهر آن تفسير نكنيم و حذف و تقدير نيز قايل نشويم; آيه دلالت بر اين دارد كه رشدونمو بى نظير در روح و جان انفاق كنندگان نيكوكار صورت مى گيرد. اموال آنها بر اثر انفاق چندين برابر شده و خودشان نيز در پرتو سخاوت، مدارج كمال را به سرعت مى پيمايند و حتى گام هاى كوچك در اين راه آثار عظيم دارد.
به اين ترتيب انفاق علاوه بر اينكه مايه رشد بشرى است، مايه رشد و تكامل اخلاقى و معنوى خود انسان نيز هست.
در روايت آمده است كه امام سجّاد(عليه السلام)، هر گاه كه چيزى به سائلى مى بخشيد، دست سائل را نيز مى بوسيد; عده اى علت اين كار را از حضرت جويا شدند. حضرت (عليه السلام) در جواب فرمودند: «لاَِنَّها تَقَعُ في يَدِاللّهِ قَبْلَ يَدِ العَبدِ; اين به خاطر آن است كه (اين بخشش) پيش از آن كه به دست بنده قرار گيرد، به دست خدا مى رسد».(6)
در چهارمين آيه، ضمن اشاره به نكته مهمى درباره انفاق، آمده است: «كسانى كه اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشكار انفاق مى كنند، پاداششان نزد پروردگارشان است; نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى شوند; اَلَّذينَ يُنفِقُونَ اَموالَهُم بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرّاً وَ عَلانِيةً فَلَهُم اَجْرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لاخَوفٌ عَلَيْهِم وَ لاهُم يَحْزَنُونَ».(7)
بنابر اين «سخاوت» و «انفاق» در راه خدا به هر شكل و صورتى كه باشد، محبوب و پسنديده است، از سوى ديگر «انفاق» ترس از عذاب الهى را برطرف ساخته و حزن و اندوه را مى زدايد. افراد انفاق گر و بخشنده خوف و وحشتى از آينده ندارند; زيرا، خداوند زندگى آنها را تضمين كرده است و به خاطر از دست دادن بخشى از اموالشان اندوهگين نمى شوند; زيرا مى دانند، آنچه از فضل پروردگار به آنها داده مى شود، بيشتر از آن است كه از دست داده اند.
در پنجمين آيه باز با تعبير تازه اى در زمينه انفاق مى فرمايد « هرگز به (حقيقت) نيكوكارى نمى رسيد، مگر آن كه از آنچه دوست مى داريد (در راه خدا) انفاق كنيد و آنچه انفاق مى كنيد، خداوند از آن باخبر است; لَنْ تَنالُوا البِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَىء فَاِنّ اللّهَ بِه عليمٌ».(8)
در ادبيات عرب «برّ» به معنى نيكوكارى توأم با توجه و از روى قصد و اختيار است و اين نشانه شخصيت و روحانيت انسان مى باشد. جالب اين كه «برّ» در آيه به طور مطلق ذكر شده و نشان مى دهد تا سخاوت و انفاق نباشد، انسان هرگز به حقيقت نيكوكارى نمى رسد. گرچه بعضى از مفسران واژه «برّ» را به معنى «بهشت» و بعضى به معنى «تقوا» و بعضى به معنى «پاداش نيك» گرفته اند; ولى ظاهر اين است كه مفهوم «برّ» وسيع بوده و شامل همه اينها نيز مى شود.
در ششمين آيه، انفاق را ضمن اين كه يكى از اركان مهم تقوا ذكر كرده ـ تقوايى كه
سرچشمه هدايت الهى و محتواى قرآنى است ـ مى فرمايد:«پرهيزكاران كسانى هستند كه ايمان به غيب دارند (ايمان به خدا و جهان ماوراء طبيعت) و نماز را برپا مى دارند و از نعمتهايى كه بر آنها روزى داده ايم، انفاق مى كنند; اَلَّذينَ يُؤمِنوُنَ بِالغَيبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزقْناهُم يُنفِقُون».(9)
با توجه به اينكه «ينفقون» به صورت فعل مضارع ذكر شده، مفهومش اين است كه آنها انفاق مواهب الهى را به طور مستمر انجام مى دهند و اين نشانه سخاوتمندى آنهاست كه در نهادشان ريشه دوانده و به صورت يك صفت برجسته درآمده است.
تعبير به «ممّا رَزَقناهُم» (از آنچه به آنان روزى داده ايم) اشاره به نكته لطيفى مى كند و آن اين كه آنها مى دانند كه همه اموال، مواهب الهى است; بنابر اين، دليلى ندارد كه از انفاق بخشى از آن در راه بندگان نيازمند خدا، «بخل» بورزند. در ضمن روشن است كه «انفاق» منحصر به زكات نيست، بلكه معنى گسترده اى دارد كه هم صدقات واجب و هم مستحب را شامل مى شود.
در هفتمين و آخرين آيه، ضمن دادن دستور به رعايت اعتدال در بذل و بخشش و دورى از افراط و تفريط و نشان دادن تصويرى از صفت سخاوت كه حد وسط در ميان «بخل» و «اسراف» است، مى فرمايد: «دستت را بر گردنت زنجير مكن (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد نيز آن را مگشا (و آلوده اسراف و تبذير مشو) مبادا مورد سرزنش قرارگيرى و از كار فرومانى; وَلا تَجْعَل يَدَكَ مَغْلُولَةً اِلَى عُنُقِكَ وَ لاتَبْسُطْهَا كُلَّ البَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»(10). اين آيه، تعريف روشنى براى سخاوت است.
امام صادق (عليه السلام) در حديث معروفى اين مطلب را ضمن مثال روشنى بيان داشته اند: «مشتى خاك را از زمين برداشت و محكم در دست گرفت، فرمودند: اين بخل است، سپس مشت ديگرى برداشت و دست را چنان گشود كه تمام خاكها، روى زمين ريخت، سپس فرمودند: اين اسراف است; مرتبه سوم، مشتى خاك برداشت و كف دست را رو به آسمان كرد
و دست را گشود، مقدارى از خاكها از لابه لاى انگشتان و اطراف دستشان فرو ريخت و مقدارى باقى ماند، حضرت (عليه السلام) فرمودند: اين حد اعتدلال است (و حقيقت سخاوت همين است)».(11)
در آيه مورد بحث از «بخل» تعبير به «زنجير شدن بر گردن» شده است و از اسراف به گشودن دست، آن چنان كه كارى از آن ساخته نباشد و هر دو را مورد سرزنش قرار گرفتن و از كار باز ماندن (ملوماً محسوراً) ذكر مى كند.
از مجموع آيات مختلفى كه به نحوى به مسئله سخاوت و انفاق و بذل و بخشش ارتباط دارد ـ كه بخشى از آن را در بالا تفسير كرديم ـ به خوبى عظمت و اهمّيّت و ارزش والاى اين صفت برجسته انسانى ظاهر مى شود; نه تنها باعث نظم و سعادت جوامع انسانى و مبارزه با فقر و محروميّتى كه سرچشمه انواع نابسامانى ها و گناهان است، مى شود بلكه در تكامل معنوى و روحى انسان نيز نقش بسيار مهمى دارد.