4 ـ راه هاى زدودن غفلت
«غفلت» از بيماريهاى خطرناك اخلاقى است و براى درمان آن بايد از اصول كلّى حاكم بر اين مباحث استفاده كرد.
نخست اين كه: به عواقب و پيامدهاى «غفلت» بينديشيم و آنچه را كه در بحث هاى گذشته، مخصوصاً رواياتى كه در اين باب ذكر شد، مورد توجّه قرار دهيم، كه تأثير به سزايى در زدودن آثار «غفلت» و بازگشت به «يقظه» و بيدارى دارد; مثلا، براى ترك اعتياد به مواد مخدّر يا جلوگيرى از ابتلا به آن، به اشخاصى اشاره مى كنيم كه به خاطر آن، به روز سياه افتاده و آثار مرگبار آن، روح و جسم و پيوندهاى خانوادگى و اجتماعيشان را نابود ساخته است تا از اين طريق ساير مبتلايان، بيدار شوند و راه بازگشت را پيش گيرند و غير مبتلايان نيز به هوش باشند و در دام آن گرفتار نشوند. همچنين بايد به سراغ ريشه ها رفت; زيرا تا ريشه هاى يك بيمارى قطع نشود، درمان آن امكان ندارد.
در بحث هاى گذشته ريشه هاى «غفلت» را مشروحاً ذكر كرديم كه نياز به تكرار نيست. علاوه بر مطالب گذشته، امور ذيل نيز براى زدودن اثرات زيانبار «غفلت» از وجود انسان بسيار مفيد و اثربخش است:

1 ـ عبرت از تاريخ

بايد تاريخ را با دقت بررسى كرد. ايوان مدائن ها كه آينه عبرتند، كاخ كسراها كه ويرانه هايش با زبان بى زبانى با ما سخن مى گويند و اهرام مصر كه از فراعنه و سرنوشت آنها خبر مى دهد و خلاصه اين كه بايد در جاى جاى اين جهان، از آثار باقى مانده پيشينيان ديدن كنيم و درس عبرت بگيريم.
قبور درهم شكسته نيرومندان ديروز و اسيران خاك امروز و يا پيرمردان و پيرزنانى را در نظر بگيريم كه نه قدرت راه رفتن دارند و نه توان نشستن و نه حوصله سخن گفتن و به ياد آوريم كه همه اينها روزى جوان و نيرومند و با نشاط بودند; اما گذشت روزگار آنان را به چنين سرنوشتى گرفتار ساخته است و بدانيم كه ما هم، همين راه را در پيش داريم.
به يقين هر چه درباره اين موضوعات و تحوّل روزگار و جابجا شدن حكومتها و قدرتها و ثروتها و عزّتها بيشتر بينديشيم، كمتر گرفتار «غفلت» خواهيم شد.
امام اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايند: «اِنَّ مَنْ عَرَفَ الاَْيَّامَ لَمْ يَغْفَل عَنْ الاِسْتِعْدادِ; آن كس كه وضع روزگار را بشناسد، از آمادگى (براى سفر آخرت) غافل نمى شود».(1)
در حديث ديگرى امام صادق (عليه السلام) چنين فرموده اند: «اَغْفَلَ النَّاسِ مَنْ لَمْ يَتَّعِظ بِتَغَيُّرِ الدُّنيَا مِنْ حَال اِلَى حال; غافلترين مردم كسى است كه از تغيير و تحوّل روزگار از حالى به حال ديگر، پند نگيرد».(2)