6 ـ تاريخچه علم اخلاق
بحث فوق را با فشرده اى از «تاريخچه علم اخلاق» پايان مى دهيم:
بى شك بحثهاى اخلاقى از زمانى كه انسان گام بر روى زمين گذارد آغاز شد، زيرا ما
معتقديم كه حضرت آدم(عليه السلام) پيامبر خدا بود، نه تنها فرزندانش را با دستورهاى اخلاقى آشنا ساخت بلكه خداوند از همان زمانى كه او را آفريد و ساكن بهشت ساخت مسائل اخلاقى را با اوامر و نواهى اش به او آموخت.
ساير پيامبران الهى يكى پس از ديگرى به تهذيب نفوس و تكميل اخلاق كه خمير مايه سعادت انسانها است پرداختند، تا نوبت به حضرت مسيح(عليه السلام) رسيد كه بخش عظيمى از دستوراتش را مباحث اخلاقى تشكيل مى دهد، و همه پيروان و علاقه مندان او، وى را به عنوان معلّم بزرگ اخلاق مى شناسند.
امّا بزرگترين معلّم اخلاق پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بود كه با شعار «اِنَّما بُعِثْتُ لاُِ تَمِّـمَ مَكارِمَ الاَْخْلاقِ» مبعوث شد و خداوند درباره خود او فرموده است: «وَ اِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم; اخلاق تو بسيار عظيم و شايسته است!»(1)
در ميان فلاسفه نيز بزرگانى بودند كه به عنوان معلّم اخلاق از قديم الايّام شمرده مى شدند، مانند: افلاطون، ارسطو، سقراط و جمعى ديگر از فلاسفه يونان.
به هر حال بعد از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) امامان معصوم(عليه السلام) به گواهى روايات اخلاقى گسترده اى كه از آنان نقل شده، بزرگترين معلّمان اخلاق بودند; و در مكتب آنها مردان برجسته اى كه هر كدام از آنها را مى توان يكى از معلّمان عصر خود شمرد، پرورش يافتند.
زندگانى پيشوايان معصوم(عليه السلام) و ياران با فضيلت آنان، گواه روشنى بر موقعيّت اخلاقى و فضائل آنها مى باشد.
امّا اين كه «علم اخلاق» از چه زمانى در اسلام پيدا شد و مشاهير اين علم چه كسانى بودند داستان مفصّلى دارد كه در كتاب گرانبهاى «تأسيس الشّيعه لعلوم الاسلام» نوشته آيت اللّه صدر، به گوشه اى از آن اشاره شده است.
نامبرده اين موضوع را به سه بخش تقسيم مى كند:
الف ـ مى گويد اوّلين كسى كه علم اخلاق را تأسيس كرد امير مؤمنان على(عليه السلام) بود كه

1. سوره قلم، آيه 4.
در نامه معروفش (به فرزندش امام مجتبى(عليه السلام)) بعد از بازگشت از صفّين، اساس و ريشه مسائل اخلاقى را تبيين فرمود; و ملكات فضيلت و صفات رذيلت به عاليترين وجهى در آن مورد تحليل قرار گرفته است!(1)
اين نامه را (علاوه بر مرحوم سيّد رضى در نهج البلاغه) گروهى ديگر از علماى شيعه نقل كرده اند.
بعضى از دانشمندان اهل سنّت مانند ابو احمد حسن بن عبداللّه عسكرى نيز در كتاب الزّواجر و المواعظ تمام آن را آورده و مى افزايد:
«لَوْ كانَ مِنَ الْحِكْمَةِ ما يِجِبُ اَنْ يُكْتَبَ بِالذَّهَبِ لَكانَتْ هذِهِ; اگر از كلمات پندآموز، چيزى باشد كه با آب طلا بايد نوشته شود، همين نامه است!»
ب ـ نخستين كسى كه كتابى به عنوان «علم اخلاق» نوشت اسماعيل بن مهران ابى نصر سكونى بود كه در قرن دوم مى زيست، كتابى به نام صفة المؤمن و الفاجر تأليف كرد (كه نخستين كتاب شناخته شده اخلاقى در اسلام است).
ج ـ نامبرده سپس گروهى از بزرگان اين علم را اسم مى برد ( هر چند صاحب كتاب و تأليفى نبوده اند، از آن جمله:
«سلمان فارسى» است كه از على(عليه السلام) درباره اش نقل شده كه فرمود: «سَلْمانُ الْفارِسى مِثْلُ لُقْمانِ الْحَكيمِ ـ عَلِمَ عِلْمَ الاَْوَّلِ وَ الاْخِرِ، بَحْرٌ لايُنْزَفُ، وَ هُوَ مِنّا اَهْلَ الْبَيْتِ; سلمان فارسى همانند لقمان حكيم است ـ دانش اوّلين و آخرين را داشت و او درياى بى پايانى بود و او از ما اهل بيت است.»(2)
2 ـ «ابوذر غفارى» است ( كه عمرى را در ترويج اخلاق اسلامى گذراند و خود نمونه اتمّ آن بود. درگيرى هاى او با خليفه سوم «عثمان» و همچنين «معاويه» در مسائل اخلاقى معروف است; و سرانجام جان خويش را نيز بر سر اين كار نهاد.
3 ـ «عمّار ياسر» است كه سخن اميرمؤمنان على(عليه السلام) درباره او و يارانش مقام اخلاقى

1. رساله حقوق امام سجّاد(عليه السلام) و دعاى مكارم الاخلاق و بسيارى از دعاها و مناجاتهاى ديگر نيز در طليعه آثار معروف اخلاقى در اسلام قرار دارند كه هيچ اثرى با آنها برابرى نمى كند.
2. بحار، ج 22، ص 391.
آنها را روشن مى سازد، فرمود: «اَيْنَ اِخْوانِىَ الَّذينَ رَكِبُوا الطَّرِيْقَ وَمَضَوْا عَلَى الْحَقِّ، اَيْنَ عَمّارُ...ثُمَّ ضَرَبَ يَدَهُ عَلى لِحْيَتِهِ الشَّرِيْفَةِ الْكَرِيْمَةِ فَاَطالَ الْبُكاءَ، ثُمَّ قالَ: أُوَّهْ عَلى اِخْوانِىَ الَّذينَ تَلَوُا الْقُرْانَ فَاَحْكَمُوهُ، وَتَدَبَّرُوا الْفُرَضَ فَاَقامُوهُ، اَحْيَوُا السُّنَّةَ وَاَماتُوا الْبِدْعَةَ; كجا هستند برادران من! همانها كه براه حق آمدند و در راه حق گام بر مى داشتند، كجاست عمّار ياسر!... سپس دست به محاسن شريف خود زد و مدّت طولانى گريست، پس از آن فرمود: آه بر برادرانم همانها كه قران را تلاوت مى كردند و به كار مى بستند، در فرائض دقّت مى كردند و آن را به پا مى داشتند، سنّتها را زنده كرده،و بدعتها را ميراندند!»(1)
4 ـ «نوف بكّالى» كه بعد از سنه 90 هجرى چشم از جهان پوشيد، و داراى مقام والايى در زهد و عبادت و علم اخلاق است.
5 ـ «محمّد بن ابى بكر» كه راه و روش خود را از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى گرفت و در زهد و عبادت گام در جاى گامهاى او مى نهاد، و در روايات به عنوان يكى از شيعيان خاصّ على(عليه السلام) شمرده شده و در اخلاق، نمونه بود.
6 ـ «جارود بن مُنذِر» كه از ياران امام چهارم و پنجم و ششم بود و از بزرگان علما است و در علم و عمل و جامعيّت مقام والائى دارد.
7 ـ «حُذَيْفَة بن منصور» كه از ياران امام باقر و امام صادق و امام كاظم(عليهم السلام) بود و درباره او گفته شده: «او علم را از اين بزرگواران اخذ كرده و نبوغ خود را در مكارم اخلاق و تهذيب نفس نشان داد.»
8 ـ «عثمان بن سعيد عَمْرى» كه از وكلاى چهارگانه معروف ولىّ عصر حضرت مهدى ارواحنافداه مى باشد، و از نواده هاى عمّار ياسر بود، بعضى درباره او گفته اند: «لَيْسَ لَهُ ثان فِى الْمَعارِفِ وَالاَْخْلاقِ وَالْفِقْهِ وَالاَْحْكامِ; او در معارف و اخلاق و فقه و احكام، دومى نداشت!»
و بسيارى ديگر از بزرگانى كه ذكر نام همه آنها به درازا مى كشد.
ضمناً در طول تاريخ اسلام كتابهاى فراوانى در علم اخلاق نوشته شده است كه از آن

1. نهج البلاغه، خطبه 182.
ميان، كتب زير را مى توان نام برد:
1 ـ در قرن سوم كتاب «اَلْمانِعاتُ مِنْ دُخُولِ الْجَنَّةِ» را نوشته جعفر بن احمد قمى كه يكى از علماى بزرگ عصر خود بود مى توان نام برد.
2 ـ در قرن چهارم كتاب «الآداب» و كتاب «مكارم الاخلاق» را داريم كه نوشته «على بن احمد كوفى» است.
3 ـ كتاب «طهارة النّفس» يا تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق نوشته ابن مِسْكَويه متوفّاى قرن پنجم از كتب معروف اين فن است; او كتاب ديگرى در علم اخلاق به نام «آداب العرب و الفرس» نيز دارد كه شهرتش در حدّ كتاب بالا نيست.
4 ـ كتاب «تنبيه الخاطر و نزهة النّاظر» كه به عنوان مجموعه ورّام مشهور است يكى ديگر از كتب معروف اخلاقى است كه نوشته «ورّام بن ابى فوارس» يكى از علماى قرن ششم است.
5 ـ در قرن هفتم به آثار معروف خواجه نصير طوسى، كتاب اخلاق ناصرى و اوصاف الاشراف و آداب المتعلّمين برخورد مى كنيم كه هر كدام نمونه بارزى از كتب تصنيف شده در اين علم در آن قرن است.
6 ـ در قرون ديگر نيز كتابهايى مانند ارشاد ديلمى، مصابيح القلوب سبزوارى، مكارم الاخلاق حسن بن امين الدّين، والآداب الدّينيّه امين الدّين طبرسى، و محجّة البيضاء فيض كاشانى كه اثر بسيار بزرگى در اين علم است، و جامع السّعادات و معراج السّعاده و كتاب اخلاق شبّر و كتابهاى فراوان ديگر.(1)
مرحوم علاّمه تهرانى نام دهها كتاب را كه در زمينه علم اخلاق نگاشته شده است در اثر معروف خود «الذّريعه» بيان نموده است.(2)
اين نكته نيز حائز اهمّيّت است كه بسيارى از كتب اخلاقى به عنوان كتب سير و سلوك، و بعضى تحت عنوان كتب عرفانى انتشار يافته است، و نيز بعضى از كتابها فصل يا فصول مهمّى را به علم اخلاق تخصيص داده بى آن كه منحصر به آن باشد كه نمونه روشن آن

1. تلخيص و اقتباس با تغييرات و اضافاتى از كتاب «تأسيس الشّيعه لعلوم الاسلام»، فصل آخر.
2. الذّريعه، جلد اوّل.
كتاب بحار الانوار و اصول كافى است كه بخشهاى زيادى از آن در زمينه مسائل اخلاقى مى باشد و از بهترين سرمايه ها براى اين علم محسوب مى شود.