ذكر خدا چگونه است؟
در بسيارى از روايات اسلامى ذكر خدا، به معنى «حج» و در بعضى به معنى ولايت اميرمؤمنان على(عليه السلام) تفسير شده است; بديهى است هر كدام از اينها مصداق مهمّى از مصاديق مفهوم وسيع ذكر خداست; حج، مجموعه اى است از ياد خدا، و ولايت

1. بحارالانوار، جلد 69، صفحه 119.
اميرمؤمنان، بنده خاصّ خدا نيز انسان را به ياد خدا مى اندازد.
ششمين آيه، خطاب به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كرده و او را از پيروى كسانى كه قلبشان از ذكر خدا غافل است، بر حذر مى دارد، و به همراهى كسانى كه صبح و شام به ياد خدا هستند، دعوت مى كند; مى فرمايد: «با كسانى باش كه پروردگار خود را هر صبح و شام مى خوانند و تنها ذات او را مى طلبند; هرگز چشمان خود را به خاطر زينتهاى دنيا از آنها برمگير! و از كسانى كه قلبشان را از ياد ما غافل ساخته ايم، اطاعت مكن! همانها كه پيروى از هواى نفس كردند و كارهايشان افراطى است! (وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدوةِ وَ الْعَشِىِّ يُريْدُونَ وَجْهَهُ وَ لاتَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زينَةَ الْحَيَوةِ الدُّنيا وَ لاتُطِعْ مَنْ اَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَكانَ اَمْرُهُ فُرُطاً)
بديهى است خداوند بى دليل كسى را به مجازات غفلت از ياد حق، گرفتار نمى كند; اين مجازات از آنِ كسانى است كه به دشمنى با حق برخاسته اند; و از سر لجاج و كبر و غرور، يا تعصّب كوركورانه، با حق دشمنى دارند.
بنابراين، منظور از اغفال قلب، مسلّط ساختن غفلت از ياد خدا بر آن به خاطر كيفر اعمالشان است; و به همين دليل، به هيچ وجه مستلزم جبر نيست.
اين گروه از غافلان، پيرو هواى نفسند; و اعمالشان آلوده به افراط و تفريط است; به همين دليل، در پايان آيه مى فرمايد: (وَاتَّبَعَ هَواهُ وَكانَ اَمْرُهُ فُرُطاً)
از اين آيه بخوبى مى توان نتيجه گرفت كه غافل شدن از ياد خدا در اخلاق انسان اثر مى گذارد، و او را به وادى هواپرستى و افراط مى كشاند.
آرى! روح انسان را يا «خدا» پر مى كند و يا «هوى» كه جمع ميان اين دو ممكن نيست. هوا پرستى سرچشمه غفلت از خدا و خلق خداست; هوا پرستى عامل بيگانگى از همه اصول اخلاقى است; و سرانجام، هوا پرستى انسان را در خويشتن فرو مى برد، و از همه چيز غافل مى كند.
يك انسان هوا پرست جز به اشباع شهوات خويش نمى انديشد; رحم و مروّت و ايثار و فداكارى براى او مفهوم ندارد.
در هفتمين آيه، باز روى سخن به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است; و او را از آنها كه از ياد خدا بيگانه اند، برحذر مى دارد; مى فرمايد: « از كسانى كه از ياد ما روى برگردانده اند و جز زندگى دنيا را نمى خواهند و نمى جويند، روى بگردان! (فَاَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَولّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ اِلاَّ الْحَيَوةَ الدُّنْيا)
در تفسير «ذكر خدا» در اين آيه، بعضى گفته اند منظور قرآن است، و بعضى آن را اشاره به دلائل عقلى و منطقى مى دانند، و بعضى اشاره به ايمان، ولى ظاهر اين است كه ذكر خدا مفهوم گسترده اى دارد كه همه اين امور، و مانند آن را شامل مى شود.
بعضى چنين پنداشته اند كه اين آيه دعوت به ترك جهاد مى كند، و لذا گفته اند به وسيله آيات جهاد، نسخ شده است، در حالى كه نسخى در كار نيست، بلكه منظور بى اعتنايى و ترك همنشينى نسبت به غافلان از ذكر خداست; و اين كار هيچ گونه منافاتى با مسأله جهاد در شرايط خاصّش ندارد.
در اين آيه، رابطه «دنيا پرستى» و «ترك ذكر خداوند» بخوبى روشن است; و به اين ترتيب آثار ذكر خدا را در پرورش فضائل اخلاقى، و آثار ترك آن را در پيدايش رذائل روشن مى سازد.
در هشتمين آيه، روى سخن به تمام مؤمنان است، و همه آنان را به سوى ذكر خدا دعوت مى كند، و آن را با خروج از ظلمات و پيوستن به نور مرتبط مى سازد; مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را بسيار ياد كنيد، و صبح و شام او را تسبيح گوييد! ـ او كسى است كه بر شما درود و رحمت مى فرستد و فرشتگان او (نيز براى شما) تقاضاى رحمت مى كنند، تا شما را از ظلمات جهل و شرك و گناه به سوى نور (ايمان و توحيد و تقوا) رهنمون گردد; و او نسبت به مؤمنان مهربان است!» (يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوْا اللّهَ ذِكْراً كَثيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ اَصيلاً ـ هُوَ الَّذى يُصَلِّى عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّوْرِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنينَ رَحيماً)
قابل توجّه اين كه، بعد از امر به مؤمنان در مورد ذكر اللّه آن هم به صورت وسيع و
گسترده، و همچنين دستور به تسبيح ذات پاك او، هر صبح و شام، خبر از درود و رحمت خداوند و دعاى فرشتگان مى دهد، و نتيجه آن را خروج از ظلمتها به سوى روشنائى ذكر مى كند; آيا اين همان چيزى نيست كه ما به دنبال آن هستيم كه ذكر خدا اثر عميقى در زدودن تاريكيهاى رذائل اخلاق از درون جان انسان دارد و او را تدريجاً به فضائل اخلاقى آراسته مى كند؟
در تفسير الميزان آمده است كه آيه اخير در واقع به منزله بيان علّت دستور «ذكر كثير» است كه در آيات قبل آمده است; و اين سخن گواه بر مطلبى است كه در بالا ذكر كرديم.(1)
در اين كه منظور از ذكر كثير چيست؟ تفسيرهاى مختلفى ذكر شده است:
بعضى گفته اند: منظور اين است كه خدا را هرگز فراموش نكند.
بعضى گفته اند: منظور ذكر اسماء و صفات حسنى است.
و بعضى طبق روايتى آن را به معنى تسبيحات اربعه را سى بار تكرار كردن، و يا تسبيح حضرت فاطمه(عليها السلام)گفته اند.
ابن عبّاس مى گويد: هر دستورى كه خدا مقرّر فرموده، حدّ و حدودى دارد، و به هنگام عذر، ساقط مى شود، جز ذكر خدا كه نه محدود است، نه عذرى براى ترك آن وجود دارد!
به هر حال، ذكر كثير مفهوم وسيعى دارد كه همه آنچه در بالا آمد در آن جمع است.
و در اين كه منظور از «ظلمات» و «نور»، در ذيل اين آيات چيست؟ نيز تفسيرهاى متعدّدى كرده اند; گاه به خروج از تاريكى كفر به سوى ايمان، و گاه به خروج از ظلمات جهان مادّه به نور روحانيّت و معنويّت، و گاه به خروج از ظلمات معصيت به نور اطاعت، تفسير شده است.
ولى معلوم است كه اينها منافاتى با هم ندارند.
اضافه بر اين، خروج از ظلمات رذائل اخلاق به سوى فضائل اخلاق را نيز شامل مى شود كه از مهمترين آثار ذكر خداست.

1. تفسير الميزان، جلد 16، صفحه 329 ذيل آيه مورد بحث.
در نهمين آيه، سخن از عواقب آلودگى به شراب و قمار به ميان آمده است; مى فرمايد: «شيطان مى خواهد به وسيله شراب و قمار در ميان شما عداوت ايجاد كند، و شما را از ذكر خدا و نماز باز دارد (با اين همه زيان و فساد) آيا خوددارى خواهيد كرد!» (اِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ اَنْ يُوْقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِى الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلوةِ فَهَلْ اَنْتُمْ مُنْتَهُونَ)
در اين آيه سه مفسده مهم براى شراب و قمار ذكر شده: پيدايش عداوت و دشمنى; و باز داشتن از ذكر خدا; و از نماز; از اين تعبير بخوبى روشن مى شود كه ذكر خدا همچون نماز و همانند دوستى و محبّت در ميان مردم سرمايه مهمّى است كه از دست دادن آن ضايعه بزرگى محسوب مى شود.
اضافه بر اين، مى توان از لحن آيه چنين استفاده كرد كه ميان «ترك ذكر خدا و نماز» و «پيدايش عداوت و بغض و مفاسد اخلاقى ديگر» رابطه اى وجود دارد; و اين همان است كه ما در جستجوى آن هستيم.
در دهمين و آخرين آيه كه بعد از آيه معروف نور (آيه 35 سوره نور) آمده است، سخن از مردان بزرگى است كه در بيوت رفيعى كه مركز انوار الهى است جاى دارند; درباره ويژگيهاى آنها چنين مى فرمايد: «اين (نور الهى) در خانه هايى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاى آن را بالا برند (تا از دستبرد شياطين و هوسبازان در امان باشد). خانه هايى كه نام خدا در آن برده مى شود و صبح و شام در آن تسبيح مى گويند; كسانى كه هيچ تجارت و معامله اى آنان را از ياد خدا، و بر پا داشتن نماز و اداى زكات غافل نمى كند» (فى بُيُوت اَذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الاْصالِ ـ رِجالٌ لاتُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لابَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ اِقَامِ الصَّلوةِ وَ ايتاءِ الزَّكوةِ)
به اين ترتيب، نخستين ويژگى مردانى كه پاسداران نور الهى هستند اين است كه سرگرميهاى زندگى دنيا و امور مادّى آنها را از ياد خدا غافل نمى كند; آرى! ياد خداست كه آنها را به اين افتخار بزرگ مفتخر كرده است; سپس به ويژگيهاى ديگر آنها، مانند بر پا
داشتن نماز و اداء زكات اشاره مى كند.