ايمان چيست؟
ايمان در لغت به معنى «گرويدن» «1» و «تسليم توأم با اطمينان خاطر» «2» است.
ايمان مربوط به دل و اعتقاد است. چنانكه عده‏اى از اعراب باديه نشين، خدمت‏
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده، گفتند:
يا رسول الله! ايمان آورديم، آيه نازل شد:
«قالَتِ الْأَعْرابُ امَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِنْ قُولُوا اسْلَمْنا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْايمانُ فى‏ قُلُوبِكُمْ» «1»
باديه نشينان (به رسول خدا) گفتند ايمان آورديم. (اى پيامبر! به آنان) بگو: شما ايمان نياورده‏ايد و ليكن بگوييد اسلام آورديم و ايمان هنوز در دل شما وارد نشده است.
از اين آيه مى‏فهميم كه ايمان در اصطلاح قرآن، واقعيت و حقيقتى مربوط به قلب انسان است نه مربوط به بدن انسان، نه مربوط به پيشانى انسان كه آثار سجده داشته باشد يا نداشته باشد و نه مربوط به زبان انسان كه ذكر خدا بگويد يا نگويد، بلكه به ريشه اين امور كه يك حالت قلبى، فكرى و اعتقادى است، مربوط مى‏شود. «2»
ايمانى كه اساسى‏ترين گام در راه اخلاق و معيار تمام ارزشهاى انسانى و حلقه ارتباط انسان با خداست، مجموعه‏اى از ايمانهاى هماهنگ و پيوسته (به خدا، پيامبران، كتابهاى آسمانى، فرشتگان الهى، روز قيامت و مانند آن) است كه قرآن كريم، همه آنها را در كلمه «ايمان به غيب» خلاصه كرده است، آنجا كه مى‏فرمايد:
«ذلِكَ الْكِتابُ لارَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» «3»
اين همان كتابى است كه در آن هيچ شكى نيست. پرهيز كاران را راهنماست، آنان كه به غيب ايمان دارند.
افراد پرهيزكار كسانى هستند كه در پرتو ايمان به غيب، به اخلاق و آداب الهى خوگرفته‏اند و آن ايمان (به غيب و حقايق نهانى، ايمان به خدا و صفات او، ايمان به امدادهاى‏ غيبى و مانند آن) طورى آنان رادگرگون، و مشتاق فضايل انسانى، كمال معنوى و قرب الهى كرده كه به آسانى فرمانبردار فرمانهاى الهى و بزرگان دين مى‏شوند. ريشه اين فضايل در روح انسان به امانت نهاده شده و در اخلاق و رفتار او تجلّى مى‏يابد.
على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
«أَلْايمانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَإِقْرارٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِاْلْأَرْكانِ» «1»
ايمان شناختى است با قلب، اقرارى است با زبان و عملى است با اندام.
همچنين مى‏فرمايد:
«اصْلُ الْايمانِ، حُسْنُ التَّسْليمِ لِامْرِاللَّهِ» «2»
ريشه ايمان، خوب تسليم شدن در برابر فرمان خداست.