با تسلط طلايگان سپاه پسر مرجانه بر ريحانه‏ي رسول خدا، خوابهاي پسرزياد [ صفحه 174] تعبير و آرزوهايش برآورده شد. پس در انديشه فرورفت که چه کسي را براي فرماندهي کل سپاه خود براي جنگ با امام برگزيند؛ در اين کاوش ذهني، کسي را پست‏تر و پليدتر از «عمرسعد» که آماده‏ي انجام هر جنايتي و ارتکاب هر گناهي بود، نيافت. مال پرستي و ديگر گرايشهاي پست عمر را، ابن‏زياد نيک مي‏دانست. پسر مرجانه و عصاره‏ي حرامزادگي، به عمر پيشنهاد کرد براي جنگ با نواده‏ي رسول خدا، فرماندهي سپاه را بپذيرد، ليکن پسر سعد از پذيرفتن آن خودداري کرد و هنگامي که به برکناري از حکومت ري که دلبسته‏ي آن بود، تهديد شد، پيشنهاد را پذيرفت و همراه چهار هزار سوار به سمت کربلا حرکت کرد. او مي‏دانست که به جنگ فرزندان پيامبر که بهترين افراد روي زمينند، مي‏رود. لشکر عمر به کربلا رسيد و به سپاهيان موجود در آنجا به فرماندهي حر بن يزيد رياحي ملحق شد.