کاروان امام همچنان راه خود را در صحرا ادامه ميداد. گاهي به راست و گاهي به چپ ميل ميکرد. سپاهيان حر، آنان را به طرف کوفه سوق ميدادند، و در رفتن به طرف صحرا بازميداشتند، ليکن کاروان حسيني از رفتن به آن سو امتناع ميکرد. ناگهان سواري را ديدند که به سرعت ميتاخت، پس اندکي درنگ کردند تا او برسد. سوار که پيک ابنزياد بود خود را به حر رساند، به او سلام کرد - ولي آن خبيث به امام سلام نکرد - و نامهي ابنزياد را تسليم او کرد.
حر نامه را گشود و ديد در آن چنين آمده است:
«همينکه نامه و پيک من نزدت آمد، بر حسين سخت بگير و او را در بياباني بدون حفاظ و آب فرود بياور. به فرستادهام گفتهام که تو را ترک نکند و همچنان مراقبت باشد، تا دستورم را انجام دهي؛ سپس نزد من بازگشته و از حسن اجراي دستور، باخبرم سازد».
پسر مرجانه از نظر سابق خود مبني بر دستگيري امام و اعزام ايشان به کوفه،
[ صفحه 169]
اعراض کرده بود. احتمالا از آن ميترسيد با آمدن امام به کوفه، اوضاع آن شهر به نفع امام دگرگون شود؛ لذا بهتر ديد حضرت را در صحرايي دور از آبادي محاصره کند و از اين راه به اهداف خود دست پيدا کند.
حر، نامهي ابنزياد را بر حضرت خواند و ايشان را که خواستار ادامهي مسير و رسيدن به جايي که آبادي و آبي باشد، از رفتن بازداشت؛ زيرا چشمان پيک ابنزياد او را مينگريست و هر حرکت مخالف فرمان اربابش، پسر مرجانه را ثبت ميکرد.
«زهير بن قين» که از بزرگان اصحاب و خاصان امام بود، به حضرت پيشنهاد کرد، با حر بجنگند، ليکن حضرت امتناع نمود و فرمود:
«هرگز پيش قدم جنگ با آنان نخواهم بود».
|