کاروان امام به «بيضه» رسيد. در آنجا امام با بياناتي رسا، حر و سپاهيان او را مورد خطاب قرار داد، انگيزههاي نهضت خود را بر شمرد و از آنان خواست به ياريش برخيزند. در اينجا قسمتهايي از اين خطابه را نقل ميکنيم:
«اي مردم! پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: «هرکس سلطان ستمگري را ببيند که حرام خدا را حلال کرده، پيمان خدا را شکسته، به مخالفت با سنت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) برخاسته است و در ميان بندگان خدا با گناه و حقکشي حکم ميکند، اگر بر او نشورد و با سخني يا عملي او را انکار نکند، اين حق خداوند است که او را به عاقبت شومي دچار کند و به جايگاه بايستهاش درآورد».
[ صفحه 166]
آگاه باشيد! اينان اطاعت شيطان را برگرفته، اطاعت از رحمان را واگذشته، فساد را آشکار کرده، حدود خدا را معطل داشته، «فيء» [1] را به خود اختصاص داده، حرام خدا را حلال کرده و حلال خدا را حرام کردهاند. و من به رهبري جامعهي مسلمانان از اين مفسدين که دين جدم را تغيير دادهاند، شايستهترم. نامههايتان رسيد و فرستادگانتان آمدند، که با من بيعت کردهايد و مرا تسليم نميکنيد و تنهايم نميگذاريد. پس اگر پايبند بيعت خود باشيد، به رشد و هدايت دست خواهيد يافت. من حسين بن علي، فرزند فاطمه دخت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) هستم. جانم با جان شما و خاندانم با خاندان شماست و براي شما اسوهاي کامل هستم و اگر نپذيريد و پيمان شکني کنيد و بيعتم را فراموش کنيد، به جانم سوگند! کار تازهاي از شما نيست؛ شما قبلا با پدرم، برادرم و پسر عمويم مسلم نيز همين کار را کردهايد.
فريب خورده کسي است که فريب شما را بخورد. بهرهي خود را از دست داديد و راه خود را گم کردهايد. هرکس پيمان شکني کند به خود زيان زده است و بزودي خداوند ما را از شما بينياز خواهد کرد...».
پدر آزادگان در اين سخنراني شيوا، انگيزههاي قيام مقدس خود را عليه حکومت يزيد برميشمارد. اين قيام به دلايل شخصي و براي جلب منافع خاص صورت نگرفته است، بلکه پاسخي است به يک فريضه و تکليف ديني؛ فريضه انکار حکومت جابرانهاي که حرام خدا را حلال ميکند، پيمان او را ميشکند و با سنت پيامبر خدا مخالفت ميکند. اگر کسي چنين حکومتي را شاهد باشد و بر او نشورد انباز و شريک ستمگريهايش خواهد بود.
[ صفحه 167]
امام (عليهالسلام) عيوب امويان را افشاء نموده و آنان را اينگونه توصيف فرمود که طاعت شيطان را برگزيده و طاعت رحمان را واگذاشته، «فيء» را به خود اختصاص داده و حدود و احکام الهي را ترک گفتهاند. امام شايستهترين کس، براي تغيير اوضاع موجود و بازگرداندن زندگاني درخشان اسلامي به مجراي طبيعي آن، ميان مسلمانان است.
امام روشن ميکند اگر حکومت را بدست گيرد، مانند يکي از آنان خواهد بود و خانوادهاش نيز با خانوادههاي آنان يکسان ميگردد و هيچ امتيازي بر آنان نخواهد داشت.
امام با اين خطابه، ابهامات را برطرف کرد و هدف خود را آشکار نمود. اي کاش! آنان چشم بصيرت داشتند!
و چون امام سخنان خود را به پايان رساند، حر، حضرت را مخاطب ساخته و گفت:
«خدا را به يادت ميآورم (که وضع خود را درک کني)، من گواهي ميدهم که اگر بجنگي، کشته خواهي شد...».
امام پاسخ داد:
«آيا مرا از مرگ ميترساني؟! و آيا روا ميداريد که مرا بکشيد؟! نميدانم به تو چه بگويم، ولي همان را که برادر «اوس» به پسر عمويش گفت، به تو ميگويم، هنگامي که ميخواست به ياري پيامبر اکرم برود، پسر عمويش به او گفت: کجا ميروي؟! کشته ميشوي!
آن مرد اوسي پاسخ داد:
پيش ميروم که مرگ بر رادمرد، ننگ نيست، اگر نيت نيکي داشته باشد و در
[ صفحه 168]
حاليکه مسلمان است جهاد کند و با تمام هستي خود با نيک مردان همدردي و جانبازي نمايد و با ننگ مخالفت و از مجرمان جدا شود، پس اگر زنده بمانم پشيمان نيستم و اگر بميرم نکوهش نميشوم. اين خواري تو را بس که زنده باشي و به ذلت تن در دهي».
هنگامي که حر اين ابيات را شنيد، از حضرت دور شد و دانست که ايشان بر مرگ و جانبازي براي نجات مسلمانان از مصايب و ستمهاي امويان، آماده و مصمم است.
|