پسر مرجانه‏ي ناپاک و بي‏ريشه، به «بکير بن حمران» که مسلم او را ضربتي زده بود، رو کرد و گفت: «مسلم را برگير و او را به بام قصر ببر و در آنجا گردنش را خودت بزن تا خشمت فرونشيند و دلت خنک شود». مسلم، با چهره‏اي خندان مرگ را پذيرا شد و همچنان، آرام، استوار، با عزمي قوي و قلبي مطمئن، تن به قضاي الهي داد. «بکير» حضرت را که مشغول ذکر و ستايش خدا و نفرين بر خونخواران و جنايتکاران بود، به بالاي بام برد، جلاد، ايشان را بر زانو نشاند و گردن ايشان را زد؛ سپس سر و تن حضرت را به پايين انداخت. و اين چنين، زندگاني قهرمان [ صفحه 151] بزرگي که در راه دفاع از حقوق محرومان و ستمديدگان و کرامت انساني و آرمانهاي سرنوشت سازش، به شهادت رسيد، پايان يافت. مسلم، نخستين شهيد از خاندان نبوت بود که آشکارا در برابر مسلمانان او را کشتند و کسي براي رهايي و دفاع از او، از جاي نجنبيد.