امام حسين (عليهالسلام) رسما از بيعت کردن با يزيد سر باز زد و آن هنگامي بود که حاکم مدينه «وليد بن عقبه» حضرت را شبانه فراخواند. حضرت که خواستهي وليد را ميدانست بازوي توانمندش، عباس و ديگر جوانان بنيهاشم را براي حمايت خود فراخواند و از آنان خواست بر در خانهي وليد بايستند و همينکه صداي حضرت بلند شد، براي نجات حضرت، داخل خانه شوند. امام وارد خانهي وليد شد و مورد استقبال گرم او قرار گرفت. پس از آن، وليد خبر مرگ معاويه را به حضرت داد و گفت که يزيد بيعت اهل مدينه عموما و بيعت امام را خصوصا خواستار شده است. امام تا صبح و تا آنکه مردم جمع شوند مهلت خواست. حضرت ميخواست در برابر آنان مخالفت کامل خود را با خلافت يزيد اعلام کند و آنان را به سرپيچي از حکومت و قيام عليه آن دعوت کند. «مروان بن حکم» که از سران منافقين و پايههاي باطل بود، حضور داشت و براي آتشافروزي و فتنهانگيزي از جا جهيد و بر وليد بانگ زد:
«اگر حسين اينک بدون بيعت از تو جدا شود، ديگر به چنين فرصتي دست نخواهي يافت، مگر پس از کشتههاي بسيار ميان شما، او را بازدار و بيعت بگير و اگر مخالفت کرد، گردن او را بزن...».
[ صفحه 126]
نگهبان حرم نبوت، امام حسين با تحقير در چهرهي مروان خيره شد و فرمود: «اي پسر زرقاء! آيا تو مرا ميکشي يا او؟ به خدا سوگند! دروغ گفتي و خوار شدي...».
سپس پدر آزادگان متوجه وليد گشت و عزم و تصميم خود مبني بر عدم بيعت با يزيد را چنين اعلام کرد:
«اي امير! ما اهل بيت نبوت، معدن رسالت، محل آمد و رفت ملائکه و جايگاه رحمت هستيم. خداوند نبوت را با ما آغاز کرد و با ما ختم کرد. اما يزيد، مردي فاسق، ميخواره، کشندهي نفس به ناروا و متجاهر به فسق است. کسي چون من با مثل او بيعت نميکند؛ به زودي خواهيم ديد و خواهيد ديد که کدام يک از ما به خلافت و بيعت سزاوارتريم...». [1] .
امام در دارالاماره و دژ قدرت حاکم، بدون توجهي به آنان، عدم بيعت خود را با يزيد اعلام کرد. حضرت خود را آماده کرده بود تا براي رهايي مسلمانان از حکومت جبار و تروريستي يزيد که خوار کردن آنان را هدف خود کرده و واداشتن آنان را به آنچه نميپسندند، وجههي نظر خود قرار داده بود، جانبازي و فداکاري کند.
امام به فسق و بيديني يزيد، دانا بود و اگر حکومت او را امضا ميکرد، مسلمانان را به ذلت بندگي دچار ميساخت و اعتقادات اسلامي را در درههاي عميق گمراهي نهان ميکرد، ليکن حضرت - سلام الله عليه - در برابر طوفانها ايستاد، بر زندگي تمسخر زده، به مرگ خنديد و براي مسلمانان، عزتي استوار و کرامتي والا به ارمغان گذاشت و پرچم توحيد را در آسمان جهان به اهتزاز درآورد.
[ صفحه 127]
|