پسر هند به نابود کردن نيروهاي آگاه اسلامي کمر بست و دست به تصفيه‏هاي خونيني زد و گروهي از آنان را رهسپار ميدانهاي اعدام کرد، از جمله: 1- حجر بن عدي: «حجر بن عدي کندي» از بزرگان اسلام و قهرمانان عرصه‏ي جهاد و از برجسته‏ترين طلايگان مجد و سربلندي امت عربي و اسلامي است. او از دست پروردگان زبده و درخشان مکتب اميرالمؤمنين و پايبندان به اهداف و ارزشهاي آن بود. اين يگانه و بزرگ، زندگي خود را براي خدا فدا کرد و هنگامي که زياد بن ابيه جنايتکار و تروريست، رسما ناسزاگويي به اميرالمؤمنين (عليه‏السلام)، سپيده‏ي انديشه و فروغ در اسلام و دومين بنيانگذار بناي اعتقادي اسلام پس از پسر عم و رهبرش پيامبر عظيم‏الشأن (صلي الله عليه و آله) را برقرار کرد، بر او شوريد. زياد طاغي و مجرم که مخالفت «حجر» را با سب امام دريافت، خون [ صفحه 109] اين مجاهد بزرگ را مباح کرد و دستگيرش ساخته همراه گروهي ديگر از بزرگان مجاهد اسلام، تحت الحفظ نزد برادر و همکيش جنايتکارش معاويه پسر هند فرستاد. دستور اعدام اين رادمردان صادر شد و جلادان آن را اجرا کردند و پيکرهاي معطر از خون شهادت آنان بر «مرج العذراء» به زمين افتاد و راه را براي مردم به سوي زندگي کريمانه‏اي که ظالمان و خودکامگان در آن سروري نداشته باشند، روشن کرد. 2- عمرو بن الحمق: يکي ديگر از شهيدان جاودانه‏ي اسلام، صحابي جليل القدر «عمروبن الحمق خزاعي» است که از احترام بسياري نزد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) برخوردار بود و حضرت در حق او دعا کردند تا خداوند از جواني بهره‏مندش سازد. خداوند متعال دعاي پيامبر را اجابت کرد و عمرو در حالي که به هشتاد سالگي رسيده بود در رخسار مبارکش يک تار موي سپيد نيز ديده نمي‏شد. [1] . عمرو، به ارزشهاي اسلامي واقف و عميقا به آن مؤمن بود و در راه آنها با تمام وجود، جهاد مي‏کرد. هنگامي که زياد بن ابيه جلاد از طرف برادر نامشروعش، معاويه، به امارت کوفه منصوب شد، به جاسوسان و اعوان خود دستور داد تا عمرو را تعقيب و بازداشت کنند؛ زيرا از شيعيان امام اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) به شمار مي‏رفت. عمرو با يار خود «رفاعة بن شداد» به طرف موصل گريختند و قبل از رسيدن به آنجا در کوهي پنهان شدن تا استراحت کنند. پليس محلي به آنان مشکوک شد و [ صفحه 110] عمرو را دستگير کرد، ليکن رفاعه فرار نمود. پليس، عمرو را تحت الحفظ نزد عبدالرحمن ثقفي حاکم موصل فرستاد و او نيز از معاويه در باب عمرو دستور خواست. پسر هند دستور داد تا عمرو را با نه تير پيکان پهن (مخصوص شکار جانوران) از پا درآورند. مزدوران حاکم نيز دستور را اجرا کردند و با اولين تير عمرو به شهادت رسيد، سرش را بريدند و معاويه دستور داد تا آن را در شهر دمشق به گردش درآورند؛ و اين نخستين سري بود که در اسلام به گردش درآمد. سپس پسر هند دستور داد سر عمرو را نزد همسرش، «آمنه بنت شريد» که در زندان معاويه به سر مي‏برد - ببرند. آمنه ناگهان به خود آمد و سر بريده‏ي همسر را در دامان خود يافت، از هوش رفت و نزديک بود جان بسپارد. پس از آن او را نزد معاويه بردند و گفتگوي شديدي ميان آنان درگرفت که دليل مسخ معاويه و تهي شدن او از هر ارزش انساني است. اين مطلب را به تفصيل در کتابمان «حياة الامام الحسن (عليه‏السلام)» آورده‏ايم. 3- رشيد هجري: «رشيد هجري» از بزرگان اسلام و اقطاب ايمان است. به شدت نسبت به اميرالمؤمنين و وصي و باب مدينه‏ي علم رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) اخلاص مي‏ورزيد. مزدوران «زياد» او را دستگير کرده و دست بسته نزد او آوردند. هنگامي که رشيد در برابر آن جنايتکار ياغي قرار گرفت، زياد بر او بانگ زد: «دوستت - اميرالمؤمنين - درباره‏ي رفتار ما با تو چه گفته است؟». رشيد بدون توجه به او و با صدق و ايمان پاسخ داد: «گفته است که دست و پايم را قطع مي‏کنيد و مرا دار خواهيد زد». آن خبيث پليد براي تکذيب گفته‏ي امام، گفت: «هان! به خدا قسم چنان مي‏کنم که گفته‏اش دروغ گردد، او را آزاد کنيد...». اعوان زياد، رشيد را آزاد کردند، ليکن مدت کمي نگذشت که زياد از [ صفحه 111] گفته‏اش پشيمان شد و دستور داد او را احضار کنند، هنگامي که رشيد حاضر شد بر او بانگ زد: «بهتر از آنچه که دوستت به تو گفته است، نمي‏يابيم، تو اگر بماني همچنان براي بدخواهي ما مي‏کوشي. دستها و پاهايش را قطع کنيد!...». جلادان به سرعت دستها و پاهاي او را قطع کردند، ليکن اين رادمرد بزرگ بدون توجه به درد جانکاه خود، شروع به برشمردن پليديهاي امويان و ستمهايشان نمود و توده‏ها را تشويق به شورش بر ضد آنان کرد. مأموران، شتابان نزد زياد رفتند و ماجرا را با وي در ميان گذاشتند، او نيز دستور داد زبان رشيد را قطع کنند، زبانش را بريدند و در حالي که اين مجاهد بزرگ تا آخرين لحظه‏ي حيات از اعتقادات و دوستي با اهل بيت دفاع مي‏کرد، جان سپرد. اينها پاره‏اي از بزرگان اسلام بودند که به وسيله‏ي معاويه تصفيه‏ي فيزيکي شدند؛ زيرا فضايل اهل بيت را که سرچشمه‏ي آگاهي و انديشه‏ي اسلامي هستند، نشر مي‏دادند.

[1] الاصابه، ج 2، ص 526.