ضربه‏ي ناجوانمردانه‏ي شمشير ابن‏ملجم يهودي‏زاده که به زهر آغشته بود، در حضرت کارگر افتاد و سم در تمام بدن حضرت رخنه کرد. مرگ به سرعت به حضرت نزديک مي‏شد و امام متقيان با چهره‏اي خندان، نفسي آرام، قلبي تشنه‏ي ديدار حق تعالي و روحي راضي به قضا و قدر الهي و بدون آنکه لحظه‏اي از ذکر خدا و تلاوت قرآن بازايستد، به استقبال آن مي‏رفت. [ صفحه 99] فرزندان با قلبهايي شرحه شرحه از مصيبت و با چشماني خونبار به گرد پدر حلقه زده بودند. امام رو به قبله شد و خدا را ستايش کرد که روح بلندش در ميان استقبال ملائکه‏ي رحمان و ارواح پيامبران و اوصيا، نزد پروردگار شتافت و بهشت از آن شکوفا شد. اين انديشه‏ي والا و عقل محض انساني و پيشاهنگ عدالت اجتماعي در زمين، درگذشت. اين امام بزرگوار در جامعه، غريب زيست و کسي قدر او را نشناخت و به اهداف و آرمانهاي والايش واقف نشد؛ اهدافي که کمترين آنها، از بين بردن فقر و تهيدستي در زمين و زدودن حاجت و بي‏نوايي همه‏ي انسانها و توزيع نعمتهاي الهي بر آنان بود. گروه جنايتکار از سرمايه داران قريش و ديگر اوباش بني‏اميه که نعمتهاي الهي را بازيچه‏ي خود و بندگان خدا را برده‏ي خود کرده بودند تاب اهداف حضرت را نياوردند و بر او شوريدند، ليکن امام از اهداف خود بازنگشت و در برابر آنان ايستاد و در راه دفاع از ارزشها و اهدافش به شهادت رسيد.