پس از آنکه تمامي تلاشهاي امام براي صلح و حفظ خون مسلمانان شکست خورد، ايشان ناگزير از در جنگ وارد شد؛ جنگي ويرانگر که - غير از معلولان - دهها هزار کشته از دو طرف بجا گذاشت و دو سال طول کشيد. گاهي جنگ به اوج خود مي‏رسيد و زماني فروکش مي‏کرد و برخوردهاي کوچکي رخ مي‏داد. در خاتمه‏ي جنگ، حضرت در آستانه‏ي پيروزي کامل و کنترل ميدان نبرد قرار گرفت و آثار شکست در سپاهيان معاويه آشکار گشت و تمامي پايگاههاي نظامي او پراکنده شدند و معاويه قصد گريز داشت که ابيات «عمرو بن اطنابه» به مضمون ذيل به يادش آمد: «عفت و آزرمم، پيکارم با قهرمان نيرومند، بخششهايم به آسيب ديدگان و ستايش فزوني که دريافته‏ام و سخنم به قلبم - هنگامي که از هراس، جاکن مي‏شد و بشدت مي‏تپيد - اين بود: آرام باش، که يا پيروز مي‏شوي و مورد ستايش قرار مي گيري و يا کشته مي‏شوي و آرامش مي‏يابي، همه‏ي اينها مرا به ثبات و پايداري وامي‏داشتند». [1] . [ صفحه 87] اين شعر - همان طور که خود پس از آن واقعه و در زمان قدرت مي‏گفت - او را به ثبات و ايستادگي فراخواند. البته به نظر ما اين شعر او را به ثبات و صبر فرانخواند؛ زيرا پسر هند، بويي از عفت و آزرم و ديگر مفاهيم ابيات فوق نبرده بود، بلکه ترفندي که سپاه عراق را دچار تفرقه کرد - و ما از آن سخن خواهيم راند - او را به پايداري واداشت.

[1] ابت لي عفتي و حياء نفسي‏ و اقدامي علي البطل المشيح‏ و اعطائي علي المکروه مالي‏ و اخذي الحمد بالثمن الربيح‏ و قولي کلما جشأت و جاشت‏ «مکانک تحمدي او تستريحي».