روش و فلسفه‏ي حکومت نزد امام (عليه‏السلام) درخشان بود و براساس رشد و پيشرفت و جان گرفتن ملتهاي اسلامي قرار داشت. به اعتقاد من، بشريت در هيچ يک از دوره‏هاي خود، حکومتي مانند حکومت حضرت را که تا اين حد، عدالت اجتماعي، سياسي و اقتصادي را وجهه‏ي نظر خود قرار داده باشد، به خود نديده است و همسنگ شيوه‏هاي بي‏نظيري که حضرت در اين زمينه‏ها ايجاد کرده، شاهد نبوده است. در اينجا به برخي از آنها اشاره مي‏کنيم: 1- گسترش آزاديها: امام (عليه‏السلام) به ضرورت دادن آزاديهاي عمومي به همه‏ي فرزندان امت، ايمان داشت و آن را از حقوق اوليه‏ي آنان مي‏شمرد و دولت را مسؤول ايجاد آزادي و گسترش آن براي يکايک فرزندان ملت مي‏دانست و گرفتن آزادي را از آنان موجد عقده‏هاي رواني، مانع پيشرفت فکري و اجتماعي مردم، درجا زدن و سستي و زيانهاي بسيار ديگري براي آنان مي‏شناخت. اما حد و وسعت اين آزاديها و ابعاد آنها بدين شرح است: الف - «آزادي ديني»: امام (عليه‏السلام) بر آن است که مردم در اعتقادات مذهبي و افکار ديني خود آزاد هستند و دولت نبايد آنان را از اعتقادات و سنتهاي مذهبي خود بازدارد. مردم ملزم نيستند در همه‏ي امور با مسلمانان [ صفحه 71] همگامي کنند، بلکه در مسايل مدني خاص و احکام مذهبي، مي‏توانند از فقها و شريعت خود پيروي کنند. ب - «آزادي سياسي»: مراد ما از اين آزادي، دادن آزادي کامل به مردم براي تن دادن به مکاتب سياسي مورد علاقه و ميل خود است. دولت نمي‏تواند نظر سياسي مخالف اعتقادات سياسي مردم را بر آنان حتم کند و آنان را مجبور به دست کشيدن از نظريات سياسي خاص خود بنمايد، ليکن وظيفه‏ي دولت در اين ميان آوردن و بيان کردن دلايلي است که نادرستي و فساد آن عقيده‏ي خاص را آشکار مي‏کند، حال اگر مردم از آن نظر روگردان شدند و به شاهراه حقيقت رو آوردند که چه بهتر و گرنه دولت آنان را به خود وامي گذارد، تا وقتي که دست به فساد و افساد در زمين و ايجاد خلل در آزادي عمومي نزده‏اند، همان طور که درباره‏ي خوارج اين مطلب اتفاق افتاد؛ آنان تمام بنيادهاي فکري و بديهيات علمي را زيرپا گذاشتند و در تيرگي و ظلمت جهل و گمراهي فرو رفتند و مردم بي‏گناه را کشتند و رعب و وحشت ايجاد کردند. امام که مدتها آنان را به خود واگذاشته بود، پس از اتمام حجت و بستن راه عذر، راه بر آنان بست و چشم فتنه را - همانگونه که خود فرمود - برکند و سرچشمه‏ي آنان را خشکاند. سزاوار ياد کردن است که از پيامدهاي آزادي سياسي، آزادي انتقاد از رئيس دولت و تمام اعضاي آن است. مردم در دلبستگيها و انتقادات خود آزاد هستند. خوارج سخنان امام (عليه‏السلام) را قطع مي‏کردند و با انتقادات بي‏پايه و مبتني بر جهل و مغالطه‏ي خود، ديگران را رنجور مي‏کردند و حضرت را مورد هجوم تبليغاتي قرار مي‏دادند، ليکن حضرت عليه آنان دستوري صادر نمي‏کرد و آنان را به محاکم قضايي نمي‏فرستاد تا جزاي اعمال خود را ببينند. [ صفحه 72] بدين گونه بود که امام گسترش آگاهي عمومي و ساختن شخصيت شکوفاي انسان مسلمان را بر همگان فرض کردند. اينها برخي جلوه‏هاي آزادي بودند که امام اميرالمؤمنين در ايام حکومت درخشان خود ايجاد و تضمين کردند و به خوبي اصالت روش سياسي حضرت را که همپاي ابداع و پيشرفت است، نشان مي‏دهد. 2- نشر آگاهي ديني: امام اميرالمؤمنين به گونه‏اي مثبت و فعال به نشر آگاهي ديني و گسترش ارزشهاي اسلامي ميان مسلمانان توجه کرد؛ زيرا سنگ بناي اصلاح جامعه و پايه‏ي بهبود روابط همين است. از نخستين دستاوردهاي آگاهي ديني، از بين رفتن جنايت و دور شدن انحرافات و کجروي از جامعه است. و اگر جامعه از اين انحرافات پاک شود به نهايت شکوفايي و پيشرفت دست يافته است. به طور قطع ما هيچ يک از خلفا و حاکمان اسلامي را نديده‏ايم که اين چنين تربيت ديني و اخلاقي را مدنظر داشته باشند، تنها امام اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) است که هماره و در اوضاع مختلف، اين مهم را فراموش نمي‏کرد؛ بسياري از خطبه‏هاي نهج البلاغه بر ژرفاي جان اثر مي‏گذارد، آن را مي‏لرزاند، به راه نيک خوبي و نيک جويي سوق مي‏دهد، زيبايي، فضايل را در برابر آدمي مي‏آرايد و زشتي رذايل را عيان مي‏کند و در نهايت، پاکباختگاني خداجو مي‏پروراند. همانگونه که نيک نفساني از پاکان و صالحان مسلمان پرورش داد که در برابر بحران ارزشها و سقوط اخلاقي ايستادند و با تفکر اباحي‏گري - که در زمان حکومت امويان شايع شده بود - پيکار کردند و بر سر آرمانهاي اسلامي جان باختند؛ از اين سازندگان انديشه‏ي اسلامي، مي‏توان «رشيد هجري» و «عمرو بن الحمق خزاعي» را ياد کرد. [ صفحه 73] 3- نشر آگاهي سياسي: يکي از مهمترين اهداف سياسي مورد نظر امام در ايام حکومتش، نشر آگاهي سياسي در ميان طبقات مختلف جامعه‏ي اسلامي بود. مقصود ما از آگاهي سياسي،آگاه کردن جامعه با تمام وسايل نسبت به مسؤوليت الهي، هشياري در برابر کل مسايل اجتماعي و اوضاع عمومي است؛ مسلمانان نسبت به امور اجتماعي که به نحوي بر سير جامعه و پيشرفت آن اثر دارد، مسؤولند تا کندي در حرکت و تفرقه در صفوف آنان به وجود نيايد و زندگي فردي و اجتماعي آنان دچار رکود نگردد. اين مسؤوليت را اسلام بر دوش همگان گذاشته و همه را ملزم به آن دانسته است؛ پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعيته». [1] . پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) مسؤوليت سلامت جامعه، دور داشتن فساد از آن و عمل براي حفظ مسلمانان را بر دوش يکايک مسلمين گذاشته است. از جمله احاديث مهمي که به ايستادگي در برابر پيشوايان ظلم و ستم، فرامي‏خواند، اين حديث نبوي است که سرور آزادگان براي مزدوران، بندگان و اوباش ابن‏مرجانه مي‏خواند: «اي مردم! پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: هرکس حاکمي جائر و ستمگر را ببيند که حرام الهي را حلال کرده، پيمان خدايي را شکسته، با سنت پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) مخالفت کرده و در ميان بندگان خدا با گناه و تجاوز و حق‏کشي رفتار مي‏کند، اگر با گفتار يا کرداري او را انکار نکند، پس حق خداوند است که او را به جايگاه بايسته‏اش درآورد (و به عاقبت زشتش دچار سازد)...». [2] . [ صفحه 74] اين حديث شريف از انگيزه‏هاي سيدالشهداء (عليه‏السلام) براي اعلام جهاد مقدس بر ضد حکومت ستمگر اموي بود که حرام خدا را حلال کرده، پيمان الهي را شکسته، با سنت پيامبر خدا مخالفت کرده بود و در ميان بندگان خدا با جور و حق کشي حکم مي‏راند. بيداري سياسي که امام اميرالمؤمنين در ايام حکومت خود ميان مسلمانان گسترده بود، شعور و آگاهي انقلابي بر ضد ظالمان و خودکامگان ايجاد کرد و مجاهدان دست پرورده‏ي حضرت و آموخته‏ي اين روحيه را به نبرد با طاغيان برانگيخت و در رأس آنان پدر آزادگان، سيدالشهداء و برادرش، قهرمان بي‏همتا، ابوالفضل العباس (عليهما السلام) و گروهي تابناک از جوانان اهل بيت (عليهم السلام) و اصحاب گرانمايه‏ي آنان قرار داشتند که براي رهايي مسلمانان از ذلت و بندگي و بازآوردن زندگي با کرامت ميان مسلمانان بر طاغوت زمان، يزيد بن معاويه شوريدند. پيش از اين بزرگان نيز، مصلح بزرگ «حصيربن عدي کندي، عمرو بن الحمق خزاعي، رشيد هجري، ميثم تمار» و ديگر بزرگان آزاديخواه و دعوتگران اصلاح اجتماعي، همين راه را رفتند؛ آنان بر معاوية بن ابي‏سفيان، نماينده‏ي جاهليت زمان و سردمدار مخالفان اسلام، شوريدند و درسي را که از امامشان آموخته بودند، به کار بستند. به هر حال، امام اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) بذر عصيان و شورش عليه ظلم و طغيان را در جانهاي مسلمانان پاشيد و آنان را بر آن داشت تا در برابر سيري ظالم و گرسنگي مظلوم، ساکت نمانند و تن ندهند. 4- حذف نورچشمي‏ها: امام (عليه‏السلام) در ايام حکومت خود انواع نورچشمي‏ها و پارتي‏بازيها را از ميان برد و براي هيچ‏کس امتيازي خاص قايل [ صفحه 75] نشد. نزديکان با افراد معمولي يکسان بودند و از حقوق و امتيازات يکنواختي برخوردار مي‏شدند. حضرت به گونه‏اي بي‏طرفانه ميان عرب و موالي، مساوات برقرار ساخت و همه را به يک چشم نگريست. همين باعث شد تا موالي، دل به حضرت بستند و به امامت ايشان ايمان آوردند. امام انواع تبعيضات نژادي و نورچشمي گري را برانداخت و ميان مسلمانان بدون توجه به نژاد و قوميت، مساوات عادلانه قايل شد. اين‏گونه برابري در تاريخ ملتها و امتها بي‏مانند بوده است. مساوات امام، روح حقيقت و جوهر اسلام را که از نزد پروردگار عالميان نازل شده بود در خود داشت؛ اسلامي که براي وصل کردن آمده است نه فصل کردن، اسلامي که اجازه نمي‏دهد در ميان صفوف مسلمانان رخنه‏اي براي تسلط دشمنان و تفرقه‏ي مسلمين و سست شدن وحدت آنان به وجود بيايد. 5- نابود کردن فقر: فلسفه‏ي امام (عليه‏السلام) در حکومت، مبتني بر پيکار با فقر و دور کردن شبح منفورش از مردم است؛ زيرا فقر، فاجعه‏اي است که اخلاق و موهبتهاي انساني را ويران مي‏کند و امت، هيچ يک از اهداف فرهنگي و بهداشتي خود را با وجود فقر نمي‏تواند تحقق بخشد. فقر، سدي است ميان امت و خواسته‏هايي چون پيشرفت، تحول و آسايش در جامعه. لازم به ذکر است که از جمله برنامه‏هاي اسلامي براي حل بنيادي مسأله‏ي فقر که موجب بهزيستي مردم مي‏گردد، موارد ذيل است: الف - ايجاد مسکن. ب - تأمين اجتماعي. ج - ايجاد کار. د- از بين بردن استثمار. ه - بستن راههاي رباخواري. و- از بين بردن احتکار. [ صفحه 76] اينها برخي از روشهايي است که اسلام در اقتصاد خود مورد توجه قرار داده است و امام در ايام حکومتش آنها را به کار بست. سرمايه داران قريش تمام امکانات خود را به کار گرفتند تا حکومت امام را که منافع و مصالح ناچيز و محدود آنان را از بين برده بود، واژگون کنند. در اينجا سخن از روش و فلسفه‏ي حکومتي امام را به پايان مي‏بريم.

[1] نهج الفصاحة، ص 2163. [2] حياة الامام الحسين، ج 3، ص 80.