مسأله‏ي قطعي و مورد قبول همگان انتخابي بودن اميرالمؤمنين به خلافت است. حضرت از طرف تمامي طبقات مردم به خلافت برگزيده شد و در رأس آنان نيروهاي مسلحي بودند که حکومت عثمان را سرنگون کردند. آنان با شوق تمامي به سوي امام شتافته و ايشان را خليفه‏ي بلامنازع معرفي کردند و زمام امور را بديشان سپردند. اين انتخاب مورد قبول مردم تمامي شهرها و مناطق اسلامي واقع شد، تنها اهل شام و چند تن از اهل مدينه مانند «سعد بن ابي‏وقاص، عبدالله بن عمر» و برخي امويان که حکومت امام را آغاز عدالت اجتماعي و پايان انحصار قدرت و ثروت خودشان مي‏دانستند و سياستهاي امام را مغاير با مطامع خود مي‏شناختند، از بيعت سرباز زدند و حکومت حضرت را نپذيرفتند. امام نيز طبق‏ [ صفحه 69] فرمان اسلام مبتني بر آزادي همه‏ي مردم - چه موافق حکومت و چه مخالف آن - به شرط آنکه از اين آزادي سوء استفاده نکنند و دست به فساد و فتنه‏انگيزي نزنند، بر آنان سخت نگرفت و در تنگنا نگذاشت و از قوه قضائيه و اجرائيه اتخاذ تصميماتي قاطع عليه آنان را خواستار نشد. اين آزادي را بلوا و آشوب طلبي، شورش مسلحانه عليه دولت و هرگونه توطئه محدود مي‏کند ودر آن صورت است که دولت اسلامي ملزم به مهار آنان و به کارگيري قوانين خاص عليه سوء استفاده کنندگان است. به هر حال، انتخاب اميرالمؤمنين و بيعت با ايشان با رضايت کامل قاطبه‏ي مردم و فرزندان ملتهاي اسلامي روبه‏رو شد و همگان خشنودي خود را از اين انتخاب و بيعت به گونه‏اي آشکار کردند که هيچ يک از خلفاي پيشين - يا پس از حضرت - از آن بهره‏مند نشدند. به مجرد به دست گرفتن حکومت، حضرت به شکلي مثبت و فراگير، عدالت خالص و حق ناب را عرضه کرد و هرگونه مصلحت شخصي را که سود آن به خود يا بستگانش مي‏رسيد کنار گذاشت و مصالح تهيدستان و بينوايان را بر تمام مصالح ديگر مقدم داشت. خرسندي و سعادت حضرت آن بود که اقشار مردم را در خير و سعادت و دور از فقر و درماندگي ببيند. در تاريخ شرق هرگز حکمراني بدين پايبندي به حق و حقيقت و دلسوزي و محبت به محرومان و بينوايان ديده نشده است. در اينجا ناگزيريم برخي مسايل حکومت امام (عليه‏السلام) را بيان کنيم؛ زيرا ارتباطي استوار با سيره و روش فرزندش ابوالفضل (عليه‏السلام) دارد. از اين زاويه مي‏توان چشمه‏ي جوشاني که ابوالفضل را سيراب کرد، بهتر شناخت و تربيت والاي فرزند را در دامان چنين پدري - پيشاهنگ عدالت اجتماعي در زمين - نيکتر [ صفحه 70] دريافت. در دامان پدر بود که قرباني شدن در راه خدا و فداکاري را آموخت. همچنين با نگاهي به کارنامه‏ي حکومت اميرالمؤمنين، انگيزه‏هاي سرباز زدن نيروهاي آزمند و منحرف، از بيعت با حضرت و ايستادن در برابر ايشان و جنگ با ايشان - و پس از شهادتشان - با فرزندانش را دريافت.