شاعران از شجاعت، دليري، رادمردي حضرت و شکستي که يک تنه به سپاه اموي وارد کرد، همواره در شگفت بودهاند و شيفتهي شخصيت والاي او گشتهاند. براي مثال، شماري از آنان را که در اين باب داد سخن دادهاند ميآوريم.
الف - سيد جعفر حلي: شاعر علوي «سيد جعفر حلي» در قصيدهي درخشان خود، ترس و هراس سپاه اموي از پيکارهاي حضرت را چنين تصوير ميکند:
«از شير کارآزمودهي نبردها، بر سپاهيان اموي، عذاب فروريخت. جز هجوم شيري خشمگين و غران که خواستهاش را نيک آشکار کرده بود، چيزي آنان را
[ صفحه 57]
هراسان نکرد. ترس از مرگ، چهرههاي آنان را اندوهگين کرده بود. اما عباس در آن ميانه خندان بود.
ميمنه و ميسرهي سپاه را درهم ميريخت، آنان را درهم ميکوفت و سرهايشان را درو ميکرد. دلاوري به او حمله نميکرد مگر آنکه ميگريخت و سرش، پيشاپيش او حرکت ميکرد. اسبان را چنان نيزهاش رنگ آميزي کرد که سياه و سپيدشان يکسان شدند. بر شکارش خشمناکانه هجوم نميآورد مگر آنکه بلاي محتوم را بر او سرازير ميکرد. پيشروي او رنگي از درنگ و هراس داشت، گويي براي تسليم پيش مي رود. قهرماني که شجاعت را از پدرش به ارث برد و بدان، دماغ پر باد گمراهزادگان را به خاک ماليد».
ميبينيد چگونه «حلي» هراس فراگير امويان را از هجوم قمر بنيهاشم، قهرمان اسلام وصف ميکند و آشفتگي صفوف آنان را تصوير مينمايد.
عباس با قلبي آرام و چهرهاي خندان به لشکر دشمن ميتازد و از کشته، پشته ميسازد و اسبان آنان را با خونشان رنگين ميکند. تا جايي که ميدانيم هرگز کسي شجاعت و دليري را چنين ترسيم نکرده است و بدون گزافگويي، عباس - همانگونه که مورخان نوشتهاند- خسارتهاي سنگيني به اهل کوفه وارد کرد.
«سيد جعفر حلي» همچنان در وصف شجاعت ابوالفضل، داد سخن ميدهد و ميگويد:
«قهرماني که هنگام سوار شدن بر اسب بزرگ، گويي کوهي سرافراز، بر اسب نشسته است و شگفتا که اسبي، چنين کوهي را خوب تحمل ميکند و رهوار ميتازد! سوگند به برق شمشيرش - و من جز به آذرخش آسماني، سوگند نميخورم - اگر شهادت او مقدر نبود، با شمشيرش هستي را ميزدود؛ ليکن اين
[ صفحه 58]
خداوند است که هرچه اراده کند، مقدر ميسازد و بر آن حکم ميراند». [1] .
تيغ ابوالفضل صاعقهاي ويرانگر بود که بر کوفيان فرود آمد و اگر قضاي الهي نبود، آنان را از صفحهي روزگار محو ميکرد.
ب - کاشف الغطاو: امام «محمد کاشف الغطاء» شيفتهي شجاعت ابوالفضل شده و طي قصيدهي درخشاني او را چنين ميستايد:
«هنگامي که عباس خندان به رزمگاه پا ميگذاشت، چهرههاي امويان را هراس از مر گ، دژم (اندوهگين) ميکرد.
به مرگ آوري، آگاه بود و شمشيرش کارآزمودگان را از پا درميآورد.
وقتي که تيرگي و سختي جنگ، چون شبي تاريک به اوج ميرسيد، مرگبارترين روز دشمنانش آغاز ميشد». [2] .
[ صفحه 59]
هراس از ابوالفضل چهرههاي امويان را تيره کرده، زيرا سرهاي قهرمانان آنان را درو کرد و روحيهي آنان را درهم شکست و باراني از عذاب بر آنان فروباريد.
ج - فرطوسي: شاعر دلباختهي اهل بيت، شيخ «عبدالمنعم فرطوسي» - نور به قبرش ببارد - در حماسه جاويدان خود، دليري و شجاعت ابوالفضل در ميدان نبرد را چنين ميستايد:
«در هر هجومي در جهاد، کوه است و در استواري هنگام رويارويي کوهي است. تمام گردي و عزت پدرش علي در او ريشه دواند و بارور گشت. در هر دلي و جاني، نقشي از خود به يادگار گذاشته و در هر ديدار، هراسي در روان دشمن افکنده است».
سپس همو، شکستهاي سنگين سپاه اموي به وسيلهي ابوالفضل را چنين ترسيم ميکند:
«چون پرچمي بر فراز دژي، بر پشت اسب خود نشست و در تيرگي چون شب جنگ، ماهوار درخشيد. دلهاي دلاوران از ديدن هيبت او فروريخت و چون هوا از پهلوهايشان به درآمد و بدنهاي درهم شکستهشان بر زمين افتاد در حالي که سرهايشان پران بود و او انبوه لشکريان را با يد بيضاي خود به سوي مرگ ميراند». [3] .
[ صفحه 60]
شجاعت و دلاوري ابوالفضل، شاعران بزرگ را شيفتهي خود کرد و ضرب المثل تاريخ گشت.
آنچه بر اهميت اين شجاعت ميافزايد «لله» بودن آن است. حضرت، شجاعت خود را در راه ياري حق و دفاع از آرمانهاي والاي اسلام به کار گرفت و هرگز دربند دستاوردهاي مادي زندگي زودگذر نبود.
|