معمولا القاب، ويژگيهاي نيک و بد آدمي را مشخص مي‏سازد و هرکس را بر اساس خصوصيتي که دارد لقبي مي‏دهند. ابوالفضل را نيز به سبب داشتن صفات والا و گرايشهاي عميق اسلامي، لقبهايي داده‏اند، از آن جمله: 1- قمر بني‏هاشم: حضرت عباس با رخسار نيکو و تلألؤ چهره، يکي از آيات کمال و جمال به شمار مي‏رفت، لذا او را قمر بني‏هاشم لقب داده بودند. در [ صفحه 33] حقيقت نه تنها قمر خاندان گرامي علوي بود، بلکه قمري درخشان در جهان اسلام به‏شمار مي‏رفت که بر راه شهادت پرتو افشاني مي‏کرد و مقاصد آن را براي همه‏ي مسلمانان آشکار مي‏نمود. 2- سقا: از بزرگترين و بهترين القاب حضرت که بيش از ديگر القاب مورد علاقه‏اش بود، «سقا» مي‏باشد. پس از بستن راه آب رساني به تشنگان اهل بيت (عليهم السلام) به وسيله‏ي نيروهاي فرزند مرجانه، جنايتکار و تروريست، جهت از پا درآوردن فرزندان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) قهرمان اسلام، بارها صفوف دشمن را شکافت و خود را به فرات رساند و تشنگان اهل بيت و اصحاب امام را سيراب ساخت که تفصيل آن را هنگام گزارش شهادت حضرت بيان خواهيم کرد. 3- قهرمان علقمي: «علقمي» نام رودي بود که حضرت بر کناره‏ي آن به شهادت رسيد و به وسيله‏ي صفوف به هم فشرده‏ي سپاه فرزند مرجانه، محافظت مي‏شد تا کسي از ياران حضرت اباعبدالله را ياراي دستيابي به آب نباشد و همراهان امام و اهل بيت ايشان تشنه بمانند. حضرت عباس با عزمي نيرومند و قهرماني بي‏نظيرخود توانست بارها به نگهبانان پليد علقمي حمله کند، آنان را درهم شکند و متواري سازد و پس از برداشتن آب، سربلند بازگردد. در آخرين بار، حضرت در کنار همين رود، به شهادت رسيد، لذا او را «قهرمان علقمي» لقب دادند. 4- پرچمدار: از القاب مشهور حضرت، پرچمدار (حامل اللواء) است؛ زيرا ايشان ارزنده‏ترين پرچمها؛ پرچم پدر آزادگان؛ امام حسين (عليه‏السلام) را در دست داشتند. حضرت به دليل مشاهده‏ي تواناييهاي نظامي فوق العاده در برادر خود، پرچم را تنها به ايشان سپردند و از ميان اهل بيت و اصحاب، او را نامزد اين مقام کردند؛ [ صفحه 34] زيرا در آن هنگام سپردن پرچم سپاه از بزرگترين مقامهاي حساس در سپاه به شمار مي‏رفت و تنها دلاوران و کارآمدان، بدين امتياز مفتخر مي‏گشتند. حضرت عباس نيز پرچم را با دستاني پولادين برفراز سر برادر بزرگوارش به اهتزاز درآورد و از هنگام خروج از مدينه تا کربلا، همچنان در دست داشت. پرچم از دست حضرت به زمين نيفتاد مگر پس از آنکه دو دست خود را فدا کرد و در کنار رود علقمي به خاک افتاد. 5- کبش الکتيبه: لقبي است که به بالاترين رده‏ي فرماندهي سپاه به سبب حسن تدبير و دلاوري که از خود نشان مي‏دهد و نيروهاي تحت امر خود را حفظ مي‏کند، داده مي‏شود. اين نشان دليري، به دليل رشادت بي‏مانند حضرت عباس در روز عاشورا و حمايت بي‏دريغ از لشکر امام حسين (عليه‏السلام) بدو داده شده است. ابوالفضل در اين روز، نيرويي کوبنده در سپاه برادر و صاعقه‏اي هولناک بر دشمنان اسلام و پيروان باطل بود. 6- سپهسالار: [1] لقبي است که به بزرگترين شخصيت فرماندهي و ستاد نظامي داده مي‏شود. و حضرت را به سبب آنکه فرمانده‏ي نيروهاي مسلح برادر در روز عاشورا بود و رهبري نظامي لشکر امام را بر عهده داشت، اين گونه لقب داده‏اند. 7- حامي بانوان: از القاب مشهور حضرت ابوالفضل، «حامي بانوان (حامي الظعينه)» است. «سيدجعفر حلي» در قصيده‏ي استوار و زيباي خود در سوگ حضرت به اين نکته چنين اشاره مي‏کند: [ صفحه 35] «حامي الظعينه کجا، ربيعه کجا، پدر حامي الظعينه، امام متقيان کجا و مکدم کجا». [2] . به دليل نقش حساس حضرت در حمايت از بانوان حرم و اهل بيت نبوت، چنين لقبي به حضرت داده شده است. ايشان تمام تلاش خود را مصروف بانوان رسالت و مخدرات اهل بيت نمود و فرود آوردن از هودجها يا سوار کردن به آنها را به عهده داشت و در طي سفر به کربلا اين وظيفه‏ي دشوار را به خوبي انجام داد. لازم به ذکر است که اين لقب را به يکي از جنگاوران و دلاوران عرب به نام «ربيعة بن مکدم.» که در راه دفاع از همسرش، شجاعت بي‏نظيري از خود نشان داد، داده بودند. [3] . [ صفحه 36] باب الحوائج: يکي از مشهورترين و آشناترين لقبهاي ابوالفضل (عليه‏السلام) [ صفحه 37] در ميان مردم «باب الحوائج» است. آنان به اين مطلب يقين دارند که دردمند و نيازمندي قصد حضرت را نمي‏کند، مگر آنکه خداوند حاجت او را برآورده و درد و اندوهش را برطرف مي‏سازد و گره مشکلات او را مي‏گشايد. پسرم «محمد حسين» نيز قصد در خانه‏ي حضرت کرد و رفع مشکلاتش را از او خواستار شد که دعايش برآورده شد و خداوند رنج و اندوهش را برطرف ساخت. ابوالفضل نسيمي از رحمتهاي الهي، در رحمتي از درهايش و وسيله‏اي از وسايل اوست و او را نزد خداوند منزلتي والاست. اين موقعيت، نتيجه‏ي جهاد خالصانه در راه خدا و دفاع از آرمانها و اعتقادات اسلامي و پشتيباني از سالار شهيدان در سخت‏ترين شرايط است؛ دفاع از ريحانه‏ي رسول خدا تا آخرين مرحله و جانبازي در راه اهداف مقدسش. اينها برخي از لقبهاي حضرت است که ويژگيهاي شخصيت بزرگ و صفات نيک و مکارم اخلاق او را بازگو مي‏کند. [4] .

[1] در متن «فرهنگ عميد» آمده است که امروزه معادل «سرتيب» در فارسي است لذا «سپهسالار» که در عربي معادل تقريبي «لواء» است ارجح به نظر رسيد - م. [2] حامي الظعينة اين منه ربيعة ام اين من عليا ابيه مکرم. [3] در عقد الفريد، ج 3، ص 331 چنين آمده است: «دريد بن الصمه» همراه گروهي از دلاوران بني‏جشم به قصد يورش به بني‏کنانه وارد وادي اخرم که به آنان تعلق داشت، شدند. در کناره‏ي وادي مردي را با همسرش ديدند، پس «دريد» به يکي از يارانش دستور داد که برود و آن زن را بياورد. سوار، خود را به آن مرد رساند و گفت: «زن را واگذار و جانت را نجات ده». آن مرد افسار شتر را رها کرد و به زن گفت: سيري علي رسلک سير الآمن‏ سير دراج ذات جاش طامن‏ ان التأني دون قرني شائني‏ ابلي بلائي فاخبري و عايني «با ايمني و اطمينان خاطر و دلي استوار راه خودت را ادامه بده و دل مشغول مباش. کوتاه آمدن در برابر حريفم ننگ آور است، از اين آزمون سرافراز بيرون خواهم آمد، پس، خبر بگير و بنگر». سپس به سوار حمله کرد و او را از پا درآورد و اسبش را به زن داد. «دريد» ديگري را فرستاد تا ببيند چرا سوار اولي نيامد و همين که بدانجا رسيد و صحنه را مشاهده کرد، آن مرد را صدا زد، او نيز افسار مرکب زن را واگذاشت و به سويش بازگشت در حالي که ابيات زير را مي‏خواند: خل سبيل الحرة المنيعة انک لاق دونها ربيعة في کفه خطية منيعة اولا فخذها طعنة سريعة و الطعن مني في الوري شريعة ماذا تري من شيئم عابس‏ أماتري الفارس بعد الفارس‏ ارادهما عامل رمح يابس‏ «راه زن آزاد و پاکدامن را باز بگذار که قبل از دستيابي بر او، با ربيعه طرف هستي که در دستش نيزه‏اي بازدارنده است. نخست ضربتي سريع بگير که ضربتهاي من در پيکرها فرورونده است»، بر او حمله کرد و او را نيز از پا درآورد. چندي که گذشت، دريد سومين شخص را براي خبرگيري از سرنوشت آن دو تن فرستاد. سوار همين که به صحنه‏ي نبرد رسيد، دو يار از پا افتاده‏ي خود را ديد و آن مرد را مشاهده کرد که نيزه‏ي خود را به دنبال مي‏کشد. شوهر زن که سوار را ديده بود، به همسرش گفت: «راه خانه‏ها را پيش بگير»، سپس متوجه سوار شد و گفت: «از شيري خشمگين چه انتظاري داري؟! آيا سوار را پس از سوار ديگر نمي‏بيني که نيزه‏اي خشک آنان را از پا انداخت؟» و بر او حمله برد و او را از پا درآورد و نيزه‏اش شکست. دريد در انديشه‏ي يارانش فرو رفت و پنداشت آن سه تن، مرد را کشته و همسرش را با خود برده‏اند. پس به دنبال آنان راه افتاد و به جايي رسيد که آنان کشته شده بودند. خود را به ربيعه که در حال نزديک شدن به قبيله‏اش بود رساند و به او گفت: «شخصي مانند تو نبايد کشته شود و با تو نيزه‏اي نمي‏بينم. سواران خشمگين هستند پس نيزه‏ام را بگير تا من برگردم و ياران را از حمله‏ي به تو بازدارم». «دريد» خود را به يارانش رساند و گفت: «صاحب زن به حمايت از او برخاست، يارانتان را کشت و نيزه‏ام را گرفت. ديگر شما را بر او دسترسي نيست»، آنان نيز راه خود پيش گرفتند. دريد، در اين باره ابيات زير را سرود: ما ان رايت و لا سمعت بمثله‏ حامي الظعينة فارسا لم يقتل‏ اردي فوارس لم يکونوا تهزة ثم استمر کانه لم يفعل‏ فتهلک تبدو اسرة وجهه‏ مثل الحسام جلته کف الصيقل‏ يزجي طعينة و يسحب رمحه‏ مثل البغات خشين وقع الجندل‏ «چون او، حمايتگري نديده و نشنيده‏ام اسواري که چنين به حمايت همسر بپردازد و زنده بماند، دلاوراني نيرومند را مي‏کشد سپس راه خود را دنبال مي‏کند گويي اتفاقي نيفتاده و چهره‏اش چون شمشير صيقل داده مي‏درخشد، رقبايش را چون پرندگاني خرد و بي‏مقدار که از جنگ هراس دارند با قدرت به خاک مي‏اندازد و نيزه‏اش را پس خود مي‏کشد». [4] براي حضرت تا شانزده لقب برشمرده‏اند (ر. ک: تنقيح المقال، ج 2، ص 128).