هنگامي که برگزيدگان پاک از اصحاب امام بر زمين کرامت و شهادت جان باختند، آنان که زنده مانده بودند، براي ادامه‏ي نبرد پيش تاختند و با خشنودي تمام به استقبال مرگ رفتند. تمامي سپاه دشمن از اين قهرمانيهاي کم‏نظير و از اينکه ياران امام با خوشحالي تمام به استقبال مرگ مي‏روند، حيرت‏زده بود و از خسارتهاي سنگين خود فغان مي‏کرد. «عمرو بن حجاج زبيدي» که از اعضاي برجسته‏ي فرماندهي سپاه ابن‏سعد بود، با صداي بلند آنان را از ادامه‏ي نبرد بدين شکل منع کره و گفت: [ صفحه 205] «اي احمقها! آيا مي‏دانيد با که کارزار مي‏کنيد؟ با برگزيدگان اسواران جامعه و گروهي شهادت طلب، کارزار مي‏کنيد و کسي از شما به سوي آنان نمي‏رود مگر آنکه کشته مي‏شود. به خدا سوگند! اگر آنان را فقط با سنگ بزنيد، بي‏شک آنان را خواهيد کشت». [1] . اين کلمات - که از زبان دشمن است - به خوبي صفات درخشان اصحاب امام را بازگو مي‏کند. آنان با شجاعت، اراده‏ي قوي و بينشي که دارند، از اسواران و جنگاوران جامعه هستند. آنان آگاهانه و با بصيرتي که دارند به ياري امام برخاسته‏اند و کمترين اميدي به زندگي ندارند، بلکه گروهي شهادت طلب هستند و بر عکس دشمنان که در تيرگي باطل دست و پا مي‏زنند و هيچ اعتقادي ندارند، اعتقادات و ايماني به صلابت کوه با خود حمل مي‏کنند. همه‏ي گرايشهاي نيک و صفات والا، از قبيل ايمان، آگاهي، شجاعت و شرافت نفساني، در آنان موجود بود. مورخان مي‏گويند: عمرسعد نظر عمرو بن حجاج را پسنديد و به نيروهايش دستور داد از ادامه‏ي مبارزه‏ي تن به تن خودداري کنند. [2] . عمرو بن حجاج با افرادش همگي به باقي مانده‏ي اصحاب امام حمله کردند و با آنان درآويختند و جنگي سخت درگرفت. [3] . «عروة بن قيس» از پسر سعد نيروي تيرانداز و پياده نظام براي کمک درخواست کرد و گفت: «آيا نمي‏بيني به لشکريانم از اين گروه اندک، چه بلاها رسيده است؟! به [ صفحه 206] سوي آنان، پيادگان و تيراندازان را بفرست». پسر سعد از «شبث بن ربعي» خواست که به کمک عروه بشتابد، ليکن او خودداري کرد و گفت: «پناه بر خدا! بزرگ مصر و عامه‏ي اهل شهر را با تيراندازان مي‏فرستي؟! آيا براي اين کار جز من را نمي‏يابي؟!». عمرسعد که اين را شنيد، «حصين بن نمير» را فراخواند و پياده نظام و پانصد تيرانداز را با وي همراه کرد. آنان اصحاب امام را به تير بستند و اسبان آنان را از پا درآوردند. پس از آن اصحاب امام به پيادگاني بدل شدند ولي اين مسأله جز بر ايمان و شجاعتشان نيفزود و چونان کوههاي استوار به ادامه‏ي نبرد پرداختند و گامي واپس نگذاشتند. حر بن يزيد رياحي همراه آنان، پياده مي‏جنگيد. جنگ به شدت تا نيمروز ادامه يافت و مورخان اين جنگ را سخت‏ترين جنگي مي‏دانند که خداوند آفريده است. [4] .

[1] انساب الاشراف، ج 1، ق 1. [2] ‏ انساب الاشراف، ج 1، ق 1. [3] حياة الامام‏الحسين، ج 3، ص 211. [4] تاريخ ابن‏اثير، ج 3، ص 291.