و ديگر از آثار علاقهمندي آن حضرت به آن جناب و خصوصيات، آن است که به روايت معتبره چنانچه نقل شد به اتفاق و مصاحبت سيدالشهداء عليهالسلام به ميدان رفتند و با هيچيک از شهداء اينطور نبود و ديگر از آثار شدت محبت آن حضرت آنکه چون به بالين برادر آمد «بکي بکاء شديدا حتي بکي جميع من کان حاضرا و قال عليهالسلام جزاک الله خيرا من اخ لقد جاهدت في الله حق جهاده؛ [1] گريهي بسيار شديدي نمود به گونهاي که تمام حاضران نيز به گريه درآمدند، آنگاه فرمودند: خدا به تو از جانب برادرت خير دهد که جهاد در راه خدا را به جا آوردي.
و بنابر بعضي روايات چون خواست او را به خيمه ببرد، عباس عليهالسلام عرض کرد:
بحق جدک رسول الله ان لا تحملني و دعني في مکاني هذا لاني مستحي من ابنتک سکينة والثاني انا الکبش کتيبتک و مجمع عددک فاذا راوني و انا مقتول فانما يقل عزمهم و يزل صبرهم فقال الامام عليهالسلام جزيت عن اخيک خيرا حيث نصرتني حيا و ميتا [2] .
[ صفحه 211]
به حق جدت رسول خدا (ص) سوگند مرا با خود مبر و همين جا رهايم کن چرا که من از دخترت سکينه خجالت ميکشم و ديگر اينکه من سردار سپاه تو عامل انسجام افرادت هستم، اگر ببينند که من کشته شدهام، ارادهي آنان سست شده و صبرشان از کف ميرود. امام حسين (ع) فرمودند: خداوند به تو از جانب برادرت جزاي خير دهد که مرا در زندگي و مرگت ياري کردي، کبش القوم سيدهم قائدهم، آقا و پيشواي گروه.
و ديگر از آثار شدت محبت و علاقه و اهميت آن جناب آن است که بعد از شهادت آن جناب بان الانکسار في وجه الحسين عليهالسلام [3] البته برادر پشت و ظهر برادر است در امور دين و دنيا. در جلد سيزدهم بحار از طبرسي نقل شده از عبدالله بن دينار که: لقمان به سفري طولاني رفت، چون از سفر آمد غلامش را در بين راه ديد، فرمود: پدرم چه شد؟ گفت: وفات نمود. لقمان گفت: مالک امر خود شدم. فرمود: عيالم چه شد؟ گفت: وفات کرده. گفت: فراشم تجديد شد پرسيد برادرم چه شد؟ گفت: وفات کرد. فرمود: پشتم شکست. فرمود: خواهرم چه شد؟ گفت: وفات کرد. گفت: عورتم مستور شد [4] و منجمله از آثار علاقهمندي حضرت سيدالشهداء عليهالسلام به آن جناب اين رؤياي صادقه است که محدث جليل حاج ملاعلي تبريزي از سيد فاضلي از علماء عرب نقل نموده که چون آذري اين مصرع را گفت: يوم ابوالفضل استجار الهدي يعني روز عاشورا روزي بود که سيدالشهداء عليهالسلام پناه برد به برادرش ابوالفضل عليهالسلام، حيا کرد که شايد اين مصرع مقبول حضرت سيدالشهداء عليهالسلام نباشد، لذا مصرع ديگر را نگفت. پس در عالم رؤيا خواب ديد سيدالشهداء عليهالسلام را، فرمود، صحيح است آنچه گفتهاي من پناه بردم به برادرم و مصرع دوم را حضرت فرمود: والشمس من کدر العجاج لثامها يعني آن وقت که من پناه بردم به عباس، آفتاب از تيرگي کربلا نقابي پيدا کرده بود.
شهنشهي که دل تنگ و ديده تر داشت
هزار دشمن خونخوار و يک برادر داشت
[ صفحه 212]
کوتاه ديدگان همه راحت طلب کنند
عارف بلا که راحت او در بلاي اوست
هر آدمي که کشته شمشير عشق شد
گو غم مخور که ملک خدا خونبهاي اوست
بي خانمان که هيج ندارد بجز خداي
او را گدا مگوي که سلطان گداي اوست
بگذار هر چه داري و بگذر که هيچ نيست
اين پنج روز عمر که مرگ از قفاي اوست
مولا به بالين برادر کلماتي فرمود که براي هيچيک از شهداء نفرمود: فنادي وا اخاه وا عباساه الان انکسر ظهري و قلت حيلتي [5] .
|