«والامير في نشاة التفريد و التجريد و المتخلق باخلاق الله و الاسماء الحسني و الاوصاف العلياء ابوالفضائل و المناقب و منجي الهلکي و الغرقي من الناس ابوالفضل العباس روحي و ارواح العالمين له الفداء؛ و آن که امير در تفريد و تجريد و داراي خلقهاي الهي و اسمهاي نيکو و صفات متعالي است پدر و صاحب فضائل و صفات نيکو و نجاتبخش هلاک شوندگان و غرق شوندگان مردم حضرت ابوالفضل العباس (ع) است که روح من و روح تمام عالميان فداي او باد».
که از شير پستان مادر نبوت و پرورش دايهي ولايت که قائم مقام زهراي مرضيه عليهاالسلام است و در مهد شريعت و طريقت به اسرار حقيقت تربيت يافته و روي به مبدأ اعلي و مقام شامخ انسانيت نهاده و سالها در آفتاب ولايت و دامن پدري مثل اميرالمؤمنين عليهالسلام شاه ولايت و مربي بشر و در جوار دو برادر سيدا شباب اهل الجنة حضرت حسن و حسين عليهماالسلام ليلا و نهارا سفرا و حضرا در خلوت و جلوت با مراقبت تامه معارف و علوم کل و جزء در عالم را تحصيل نموده و آلات حواس انساني و قواي بشري و صفات نفساني را به تدبير عقل مطيع و منقاد خود گردانيده و از مقام سافل طبيعت با علي عليين تجرد و تفرد کشيده و با اين علو همت و مقام گمان آن است که در خور حمل امانت ولايت و خلافت بود، اين بود که در روز عاشورا و بالاتفاق رايت جهاد و مجاهده سلطان ولايت مطلقه حضرت ابيعبدالله الحسين عليهالسلام به دست او بود. چنانچه حضرت خاتم رايت و علم فتح اسلام را به دست پدر اباالفضل عليهالسلام يعني اميرالمؤمنين عليهالسلام داد. اول کسي که در دائره فداکاري و ايثار جان در طريق وحدت و عبوديت قدم گذارد آن جناب بود که پس از آنکه امام به اصحاب و اهل بيت خود فرمود: فانطلقوا جميعا شما برويد، اين قوم با من کار دارند و اراده من دارند و ايشان گفتند لا ارينا الله بعد ذلک خدا ما را بعد از تو باقي نگذارد الي آخره اول من نطق بذلک و ابداهم بهذا القول العباس بن علي اباالفضل عليهالسلام [1] چنين عرض
[ صفحه 204]
ارادت و جان نثاري نمود و ديگران تبعيت از آن جناب نمودند و به مقام شهود رسيدند و درجات خود در بهشت را ديدند ولکن حضرت ابوالفضل عليهالسلام از ظهور اين مراتب در حجب کرامات نماند و کرامات را زينت خود نساخت، هر چندان ثمرات آن قرب و معرفت ديد، نظر به منعم نمود نه بر نعمت و اداي شکر نعمت به ديدار منعم نمود تا به وعدهي لئن شکرتم لازيدنکم [2] مستحق جود گرديد و از جمله اطوار دامن همت درکشيد و چهار تکبير بر ارکان عالم زد و از جان و مال و عرض و ناموس در محبت دوست درگذشت. اين بود وقتي که شمر عليه اللعنه از طرف عبيدالله بن زياد عليهمااللعنة امان آورد براي آن جناب و برادران او، جواب فرمود امان الله خير من امان ابنسمية [3] و البته هرچه ميخواست در آن حين براي او از جهات دنيوي مهيا مينمودند ليکن چشم پوشيد که؛
من هماندم که وضو ساختم از چشمهي عشق
چار تکبير زدم يک سره بر هر چه که هست
و به درجهاي رسيد که يغبطه شهداء الاولين و الاخرين [4] اما از علو همت و رفعت نظري که او را بود، به درجات عاليه و مقامات متعاليه و نعيم بهشت سر فرود نياورد، زيرا خواست مطلوب را بر هستي مقدم دارد ولي عاشق را نيستي شايد و اين مقامي است که جمله عقلا و دانشمندان را متحير نموده که تجليه صفات و نفي هستي است و مقام ناز معشوق و نياز عاشق است. تا اينجا به مقام عشق ميپرداخت و اکنون جان ميبايد باخت.
اقتلوني اقتلوني يا بغاة
ان في قتلي حيات في حيات [5] .
[ صفحه 205]
و فرمود: و من عشقته قتلته و من قتلته فعلي ديته و من علي ديته فانا ديته تا جذب الاحدية لغلبة السر لصفة التوحيد [6] .
در حديث قدسي است که: هر که را من عاشق او شدم او را ميکشم و هر که را من او را کشتم ديه او با من است و هر که ديه او با من باشد من او را با جديت جذب ميکنم تا به کمال توحيد برسانم.
ظاهر گشت و شمع هستي پروانه روح شريفش را در جذبهي شعله انوار جلال و جمال خود بسوزاند و يک پر کاه در خرمن وجود روح نگذارد اطفي السراج فقد طلع الصبح [7] تا رسيدن بعتبه عالم فنا و سر حد بقا.
آنچه گفتم تا بدينجا گفتني است
ما بقي بگذار کاو بنهفتني است
اين است که فرمود: بل احياء عند ربهم [8] و در فقره زيارت است و هنيئا لکم ما به حييتم [9] و نيز در زيارت شهداء رسيده السلام عليکم ايها الربانيون رباني [10] يعني منسوب به رب، يا مجذوب، يا عالم راسخ در دين و عارف به رب، يا آن کسي که از علم و عمل خود نخواهد غير وجه الرب و يا از تربيت است، يعني آن کساني که به تربيت روح و تزکيه نفوس خود براي درک تقرب و وصال معشوق حقيقي کوشيدند. در فقره زيارت خصوصي حضرت ابوالفضل عليهالسلام است و جاهدت في الله حق جهاده [11] تنبيه سزاوار است در اين موقع اجمالا در فضيلت و مزيت صفت مواسات و مواخات و علو همت تذکر داده شود. فضيلت اين سه صفت عقلا و نقلا معلوم است، اما عقلا، وجدان هر عاقل به حسن آن حاکم و صاحب آن را تحسين ميکند و اما شرعا، در زبان شارع اسلام اصل همه خيرات و عمده رفعت درجات از علو همت و قبول ننمودن ذلت و منت است، چنانچه منقول از فرمايشات
[ صفحه 206]
اميرالمؤمنين عليهالسلام است: علو الهمة من الايمان [12] و فرمود: قيمة المرء همته [13] و فرمود: هم السعيد آخرته و هم الشقي دنياه [14] .
|