چون از آب بيرون شد يک نظر به اطراف کرد ببيند از کدام طرف به خيمهها نزديکتر است و جمعيت لشگر کمتر است منقول است که راوي گفت: ديدم يک سر و گردن از تمام لشگر بلندتر است، پس گويا به نظر آمد که از کنار نخلستانها سهلتر و زودتر ميتوان آب را به خيمهها رسانيد، پس متوجه خيمهها شد از آن راه. اسحق بن جثوه گفت حمله کرديم بر او به حمله واحده و مثل ملخهاي طائره تير به جانب او انداختيم تا جلد او مثل قنفذ از کثرت سهام گرديد و آن جناب با اين حالت حمله کرد «فتفرقوا عنه هاربين کما يتفرق الغنم عن الذئب و غاض في اوساطهم حتي قتل منهم علي ما نقل جماعة کثيرة [1] ؛ [وقتي عباس (ع) به سوي دشمن حمله کرد] همگي مانند گوسفنداني که از گرگ فرار ميکنند پراکنده شده و از مقابل آن حضرت گريختند، [اما] حضرت خود را در ميان آنان افکند و افراد بسياري را به درک واصل نمود».
و به روايت ابومخنف صد و هشتاد سوار از آن کفره به قتل رسانيد و اين رجز ميخواند [2] .
لا ارهب الموت اذا الموت رقي
حتي اواري في المصاليت لقي
نفسي لنفس المصطفي الطهر وقا
اني انا العباس اغدوا بالسقاء
و لا اخاف الشر يوم الملتقي
1- من از مرگ آن هنگامي که صلا بردارد بيمي ندارم، تا اينکه پيکر من نيز در ميان دلير مردان به خاک افتد.
2- جانم به فداي جان پاک و مطهر محمد مصطفي (ص)، منم عباس (ع) که کارم سيراب سازي تشنگان است.
3- و از مرگ و مصيبت در مصاف با دشمن هراس ندارم.
پس زيد بن ورقا - عليه اللعنة - کمين کرد از عقب نخله و معاونت کرد ديگري او را و شمشيري بر دست راست آن جناب زد و دست مبارکش را قطع کرد. پس به چابکي شمشير را به دست چپ گرفت و حمله کرد بر آن قوم و حال آنکه مشک بر قفاء او بود اين رجز را خواند:
والله ان قطعتموا يميني
اني احامي ابدا عن ديني
و عن امام صادق اليقين
نجل النبي الطاهر الامين [3] .
1- به خدا سوگند اگر (چه) دست راستم را قطع کرديد ولي من هميشه حامي دين خود هستم.
2- و از امامي که داراي يقين راست و درست بود و نوادهي پيامبر پاک و امين نيز بود حمايت مي کنم.
[ صفحه 188]
اين کلمه که فرمود: احامي ابدا عن ديني يعني هميشه حامي دين خود هستم. اين وظيفه هر متديني است که دائما طرفدار دين باشد و از جان و مال و دست و قدم خود در راه دين مضايقه نکند و قتال نمود آنقدر که از جهاتي ضعف بر وجود مبارکش وارد آمد، از جهت عطش و زخم بسيار از جهت کثرت تيرها و رفتن خون بسيار از بدن شريف و قطع دست مبارک. معذلک يگانه دلير شجاع باز دشمنان را دفع مينمود، تا آنکه کمين کرد حکيم بن الطفيل الطائي - عليه اللعنة - از پشت نخله، بيرون آمد و دست چپ آن حضرت را از بند دست جدا نمود و هر دو دست را خفية انداختند، چرا که مثل پدر بزرگوارش اسدالله عليهالسلام، کسي را جرأت مقاتله و مقابله حضوري با او نبود. پس اين اشعار را انشاء فرمود:
يا نفس لا تخشي من الکفار
و ابشري برحمة الجبار
مع النبي السيد المختاري
قد قطعوا ببغيهم يساري
فاصلهم يا رب حر النار [4] .
1- اي نفس! از کافران نترس، تو را به رحمت خداي جبار مژده باد.
2-همراه پيامبر که سروري برگزيده است، آنها دست چپم را به ظلمشان قطع کردند.
3- پروردگارا آنان را وارد آتش سوزان کن.
پس تيري به مشک آب خورده و آبها ريخت و نقض شد مقصود آن جناب و يداه تنضخان دما فحملوا عليه يعني از دو دست مبارکش خون ميپاشيد. پس حمله کردند بر آن مظلوم فوقف العباس متحيرا در اين موقع آن حضرت به حالت حيرت ايستاد، چرا که نه آب دارد به سمت خيمهها رود و نه دست دارد با دشمن جنگ کند و نه غيرت ميگذارد راه فرار پيش گيرد. ناگاه تيري آمد به سينهي مبارکش و به روايت ديگر حکيم بن طفيل - عليه اللعنة - از وراء نخله عمودي از آهن بر سر مبارکش زد.
ففلق هامته و انصرع عفيرا علي الارض يخور بدمه و هو ينادي يا اباعبدالله عليک مني السلام الا لعنة الله علي القوم الظالمين [5] .
پس فرقش شکافت و چون ماهي سرخ گون بر زمين افتاد و در خون خويش غلطيد و ندا سر داد، يا اباعبدالله درود من بر تو باد، و لعنت خدا بر گروه ظالمان و ستمگران.
[ صفحه 189]
|