حديث ديگر در بيان خصايص فضائل آن جناب روايت مشهوري است که از صدوق (ره) در کتاب خصال و امالي و در بحار مجلسي (عليه الرحمه) و در کتاب عوالم بحريني نقل شده از ابوحمزه ثمالي که علي بن الحسين عليهماالسلام نظر فرمود به سوي عبيدالله ابنعباس بن علي بن ابيطالب عليهمالسلام اشک آن حضرت جاري شد، فرمود: روزي نگذشت بر رسول خدا صلي الله عليه و آله مثل روز احد که کشته شد در آن حمزة بن عبدالمطلب عليهماالسلام شير خدا و شير رسول خدا و بعد از آن روزي نگذشت بر آن حضرت مثل روز موته شام که کشته شد در آن پسر عمش جعفر بن ابيطالب عليهماالسلام پس فرمود و لا يوم کيوم الحسين و نبود روزي مثل روز عاشوراي حسين عليهالسلام که سي هزار مرد که خود را از اين امت ميدانستند او را محاصره کردند و تقرب ميجستند هر يک به سوي خدا به ريختن خون آن حضرت، او خداي را به خاطر ايشان ميآورد و قبول نميکردند موعظهي او را تا آنکه او را از راه ظلم و عدوان شهيد کردند. بعد فرمود: خدا رحمت کند عباس عليهالسلام را که اختيار کرده حيوة آن حضرت را بر حيوة
[ صفحه 177]
خود و متحمل بلا شد و خود را فداي برادر خود نمود تا آنکه دو دست او را قطع کردند. پس خداوند عوض آن دو بال به او کرامت فرمود که طيران مينمايد به آن دو بال با ملائکه در بهشت، چنانچه به جعفر بن ابيطالب عليهماالسلام دو بال عطا فرمود بدرستي که براي عباس عليهالسلام در نزد خداوند عزوجل درجهاي است که غبطه و رشک ميبرند بر او شهداء در روز قيامت [1] در روايت ديگر جميع الشهداء وارد شده و صدوق (ره) بعد از ذکر اين روايت در خصال فرموده آن را با ساير اخبار ماثوره در فضيلت اباالفضل عليهالسلام که آن را در کتاب مقتل الحسين عليهالسلام نوشتهام [2] و از اين بيان آن مرحوم معلوم ميشود اخبار در فضيلت آن جناب زياده بر اين بوده و مقتل تأليف آن مرحوم مثل بسياري از کتب شيعه از دست رفته و از حديث مذکور چند مطلب معلوم ميشود.
مطلب اول: شدت علاقه حضرت سيدالشهداء عليهالسلام به جناب ابوالفضل عليهالسلام مثل شدت علاقه حضرت رسول صلي الله عليه و آله به حمزه سيدالشهداء عليهالسلام و جعفر طيار عليهالسلام و منقول از فرمايشات خود سيدالشهداء عليهالسلام است که به اباالفضل عليهالسلام فرمود: الان انکسر ظهري و قلت حيلتي واضيعتا بعدک يا اخي [3] و از آن روايت که در کتب مقاتل نقل شده که بعد از شهادت ابوالفضل بان الانکسار في وجه الحسين عليهالسلام [4] چهره مبارک آن حضرت شکسته شد، اين مطلب روشن است.
مطلب دوم: نهايت قرب آن جناب به امام عليهالسلام است يکي از جهت رفعت درجهي ابوالفضل عليهالسلام و برتري او بر ساير شهداء بعد از سيدالشهداء عليهالسلام. پس معلوم ميشود مقام او بعد از مقام امام است و بعد از مقام امام مقام اوست و ديگر آنکه چنانچه هر چه با شمس ظاهري و آفتاب مواجهه پيدا کرد به اندازه مواجههي خود کسب نورانيت ميکند و هر قدر دور و مواجه باشد تاريک و ظلماني است، شمس حقيقت
[ صفحه 178]
و آفتاب نبوت و ولايت هم که طلوع کرد، هر نفس که متابعت تامه نمود و قدم جاي قدم نبوت و ولايت گذارد که: «قلبي لقلبکم سلم و امري لامرکم متبع [5] ؛ قلبم دوستدار قلب شماست و کارهايم همان کارهاي شماست (در کارها از شما تبعيت ميکنم)».
در دائره فرمان ما نقطه تسليميم
راي آنچه تو انديشي حکم آنچه تو فرمائي
قل ان کنتم تحبون الله فاتبعوني يحببکم الله [6] ، البته کسب نورانيت تامه خواهد کرد که فرمود: والشمس و ضحيها و القمر اذا تلاها و نفس و ما سواها [7] و منقول از حضرت صادق عليهالسلام است که: القلب نور لا يضيء الا من اتباع الحق و قصد السبيل و هو من نور الانبياء يودع في قلوب المؤمنين [8] يعني قلب يک نوريست که نميدرخشد مگر به متابعت حق و قصد راه حق ولي تابش نور قلب از نور تابش انبياء و پيغمبرهاست که به امانت گذارده ميشود در دل مؤمنين. پس نزديکتر به شمس نبوت و ولايت و امامت آن نفسي است که سواها و به تمام معني تابع آل محمد عليهمالسلام شد و او قمر بنيهاشم عليهالسلام است که تابع و تلو شمس ولايت حسيني شد که اجمالي از بيان آن گذشت جاهد مع ابي عبدالله عليهالسلام [9] .
مطلب سوم: اشاره به تجسم اعمال است که مفاد بسيار اخبار و بعضي آيات است فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره [10] کسي که ذرهاي عمل خير کند ميبيند اثر او را يا مجسمه او را و حضرت ابوالفضل عليهالسلام دو دست ناسوتي در راه حق داد خداوند دو دست ملکوتي به او عطا فرمود که با ملائکه طيران کند من و تو هم ميتوانيم با دو بال پرواز کنيم به درجات بهشت يکي بال علم و ديگري بال عمل الا الذين آمنوا و عملو
[ صفحه 179]
الصالحات [11] .
مطلب چهارم: عطاي دو بال ظاهري و باطني است ظاهر آن از تجسم اعمال است که ذکر شد و باطن آن عطاي يد قضاي حوائج دنيا و آخرت طبقهي رعيت است از مسلمانان. يعني دو دست شفاعت است براي انجام مهمات دنيا و آخرت مردم و آن در اثر آبرو و وجاهتي است که آن جناب را حاصل شده است از مقام تقوي و مجاهدهي في سبيل الله و مثل حديدهي محمات است که به واسطه مجاورت آتش آتشين شود و کسب مقام آتشي کند و اثر و کار آتش از او ساخته آيد که فرمود: عبدي اطعني حتي اجعلک مثلي [12] و آن مقام مظهريت اسم اعظم و کلمهي کن وجوديه است و آن از آثار عبوديت حقيقه که براي اين خانواده بوده و هست ميباشد که فرمودند نحن محال مشية الله [13] که خواست آنها خواست خداوند است و يد آنها يدالله است.
مطلب پنجم: مقام ايثار آن جناب است در مقام جان نثاري که اعز انفس را که جان عزيز خود باشد براي حفظ نفس مقدس حضرت ولي الله ابيعبدالله عليهالسلام ايثار نمود. چنانچه در اين حديث شريف فرمود که اختيار کرد حيوة آن حضرت را بر حيوة خود و به اصطلاح زبان فارسي پيش مرگ آن حضرت گرديد.
[ صفحه 181]
|