بدانکه فضل در اين مقام که مقام تفضيل و مدح است به معناي زيادتي و مزيت در چيزي است که کمال باشد، مثل علم که افضل و اشرف همه فضايل است، چرا که آن مطلوب و مرغوب است لذاته و لغيره و نزد تمام ملل و مذاهب تقرب به خداوند منوط به علم است و نزد عوام و خواص محبوب و ممدوح است، بلکه در حيوانات موجب فضل و مزيت است چنانچه در کلب معلم صيد و زنبور عسل ديده ميشود و اجمالا فضيلت به علم و عمل است و آن جناب چون در علم و عمل ممتاز بود او را ابوالفضل عليهالسلام گفتند. چنانچه کسي را که منشأ خيرات کثيره باشد ابوالخير و يا منشأ شرور کثيره باشد ابوالشرور گويند. اگر چه بعضي گفتهاند که حضرت ابوالفضل عليهالسلام را پسري بوده که نامش فضل بوده ولکن مسلم است که حضرت ابوالفضل عليهالسلام از اکابر و افاضل فقها و علماء اهل بيت عليهمالسلام بوده. و معلوم است کسي که زير آفتاب ولايت و حجر شاه ولايت در مدرسهي امامت حضرت حسن عليهالسلام و حضرت حسين عليهالسلام تربيت شده و کسب علم و نورانيت نموده باشد ما يعني طبقه رعيت را درک مقام و مرتبه فضل او ميسر نباشد.
يک دهن خواهم به پهناي فلک
تا که گويم مدح آن رشک ملک
او داراي علم رباني بوده، در روايتي نقل شده در شأن آن جناب که: انه ذق العلم ذقا ذقهاي اطعمه [1] يعني آن جناب در کودکي علم آموخته، چنانچه کبوتري بچهي خود را غذا و آب ميخوراند و هم يعني چشنده است علم را چشيدني.
در کتاب مستدرک الوسائل روايت شده از کشکول شهيد اول عليه الرحمة که ابوالفضل عليهالسلام را در زمان طفوليت، اميرالمؤمنين عليهالسلام به يک زانو گذارده و عليا جناب زينب عليهاالسلام را بر زانوي ديگر و ابوالفضل عليهالسلام تازه به سخن آمده بود. حضرت به او فرمود: بود بگو يک. گفت: يک. پس فرمود: بگو دو. عرض کرد: به زباني که يک
[ صفحه 176]
گفتهام دو نميگويم. حضرت او را بوسيد. زنيب عليهاالسلام عرض کرد: اي پدر آيا ما را دوست داري؟ فرمود: بلي اي فرزند. عرض کرد: محبت خالص براي خداست و لا محاله و نسبت به ما شفقت است [2] پس حضرت او را بوسيد.
|