و اما فضائل و خصايص ايشان از اخبار و کتب معتبره به نظر رسيد نقلا و وجدانا، تاليفا و تحقيقا سي و يک فضيلت است. اول: از آنها آن است که رضي الله عنهم و رضوا عنه، خدا از آنها خشنود است و آنها از خدا راضي مي‏باشند. چنانچه در جلد بيست و چهارم بحار است از حضرت صادق عليه‏السلام روايت کرده که فرمود: قرائت کنيد سوره‏ي والفجر را در نمازهاي فريضه و نافله که آن سوره‏ي حسين عليه‏السلام است [1] . دوم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام باوفاترين و بهترين اصحاب انبيا و ائمه اطهار عليهم‏السلام بودند. چنانچه در ارشاد مفيد از حضرت امام زين العابدين عليه‏السلام روايت کرده که: نزديک مغرب روز تاسوعا حضرت سيدالشهداء اصحاب خود را جمع‏آوري فرمود و بعد از حمد و ثناي الهي فرمود: اما بعد فاني لا اعلم اصحابا اوفي و لا خيرا من اصحابي و لا اهل بيت ابر و لا اوصل من اهل بيتي فجزاکم الله خيرا [2] . اما بعد، همانا من ياراني با وفاتر از ياران خود سراغ ندارم و ياراني بهتر از ايشان نمي‏شناسم و نيز خانداني نيکوکارتر و مهربانتر از خاندان خود نديده‏ام، خدا از جانب من به شما پاداش نيکو عنايت فرمايد. و در زيارت ناحيه‏ي مقدسه است: السلام عليکم يا خير انصار السلام عليکم بما صبرتم فنعم عقبي الدار [3] . درود بر شما اي بهترين ياران، درود و سلام بر شما به خاطر صبري که داشتيد، وه که چه جايگاه نيکويي يافتيد. [ صفحه 141] مخفي نماند که از اين روايات شريفه استفاده مي‏شود افضليت اصحاب آن بزرگوار بر همه اصحاب انبياء و ائمه اطهار. من جمله اين است که نوعا هر وقت اصحاب انبياء و بعضي از ائمه اطهار به غزوه مي‏رفتند عده‏شان به اندازه عده دشمن بوده و يا نصف يا ثلث آنها بودند و احتمال خلاص خود و مولايشان را مي‏دادند. بلکه احتمال غلبه و نصرت و به دست آوردن اموال و غنيمت مي‏دادند و بر فرض علمشان به شهادت خود احتمال خلاص و نجات جان شريفه ي مولايشان را مي دادند و اما اصحاب و حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام اولا شايد هزار و يک عدد دشمن بود و ثانيا علم داشتند که ظفر و نصرت ظاهري نخواهند داشت. ثالثا علم داشتند که اگر ياري سيدالشهداء عليه‏السلام را بنمايند خودشان و مولايشان شهيد خواهند شد و اگر ياري نکنند مولايشان شهيد خواهد شد، به مقتضاي فرمايشاتي که مکرر از خود حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام شنيده بودند ولکن خودشان نجات مي‏يابند، معذلک اقدام نمودند به نصرت و ياري آن بزرگوار و با اين فرض فائده و ثمره‏ي شهادتشان و برداشتن دست از جان و حيثيتشان اين بود که به سبب ياري نمودن آنها چند ساعتي جان مقدس امام زمان و حجة عصر نگهداري شد و شهادت آقا قدري به تأخير افتاد. سوم: اسماء شريفه حوارين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام در لوح محفوظ ثبت بود. نه يک نفر کم مي‏شد و نه يک نفر زياد مي‏شد. در بحار از مناقب ابن‏شهرآشوب نقل کرده: قال عنف ابن‏عباس علي نصرة الحسين فقال: ان اصحاب الحسين عليه‏السلام لم ينقصوا رجلا و لم يزيد و ارجلا نعرفهم باسمائهم من قبل شهودهم [4] . عنف بن عباس در تائيد نهضت امام حسين (ع) چنين مي‏گويد: اصحاب و ياران امام حسين (ع) از قبل معين و مشخص بودند به گونه‏اي که نه يک نفر کم و نه يک نفر زياد شد ما آنها را قبل از شهادتشان به نام مي‏شناختيم. و محدث قمي دام ظله در نفس المهموم فرموده: [ صفحه 142] و قال محمد بن الحنفية: و ان اصحابه عندنا لمکتوبون باسمائم و اسماء آبائهم [5] . محمد بن حنفيه مي‏گويد: نام ياران امام حسين (ع) با نام پدرانشان به صورت نوشته و مکتوب موجود است. چهارم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام کساني هستند که احدي بر آنها سبقت نگرفته و احدي از متأخرين هم به مقامات شامخه‏ي آنها نمي‏رسد. چنانچه در تهذيب از حضرت صادق عليه‏السلام روايت فرموده که: حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام گذارش به کربلا افتاد و فرمود: «مناخ رکاب و مصارع شهداء لا يسبقهم من قبلهم و لا يلحقهم من کان بعدهم [6] ؛ اينجا (يعني کربلا) اقامتگاه شتران و اسبان [کاروان اهل بيت] و قتلگاه شهدائي است که [در فضيلت] کسي قبل از آنها نبوده و بعد از ايشان هم کسي به آنان ملحق نمي‏شود». و در تاسع بحار از خرائج راوندي از حضرت امام محمد باقر عليه‏السلام روايت کرده که فرمود: «مناخ رکاب و مصارع عشاق شهداء لايسبقهم من کان قبلهم و لا يلحقهم من بعدهم [7] ؛ اينجا اقامتگاه شتران و اسبان و قتلگاه شهيدان عاشقي است که [در فضيلت] کسي قبل از آنها نيامده و بعد از ايشان هم کسي به آنان ملحق نمي‏شود». و مخفي نماند که در اخبار معتبره تعبير به عشق ديده نشده مگر در همين مورد و يکي دو مورد ديگر. پنجم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام درجه‏شان از درجه تمام شهداء بلندتر است. چنانچه در مجلس بيست و هفتم از امالي از جبله مکيه روايت کرده که ميثم تمار عليه‏السلام فرمود: «يا جبلة اعلمي ان الحسين بن علي عليه‏السلام سيدالشهدا يوم القيمة و لاصحابه علي ساير الشهداء [8] ؛ اي جبله، بدان که حسين بن علي (ع) در روز قيامت سرور و آقاي تمام شهيدان است و يارانش سرور و آقاي ديگر شهيدان هستند». ششم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام از زهاد و عباد بودند. چنانچه سيد در لهوف فرموده: و بات الحسين و اصحابه تلک الليلة و لهم دوي کدوي النحل ما بين راکع و [ صفحه 143] قائم و قاعد فعبر عليهم في تلک الليلة من عسکر عمر بن سعد اثنان و ثلثون رجلا و کذا کانت سجية الحسين عليه‏السلام في کثرة صلوته و کمال صفاته و ذکر ابن عبد ربه في الجزء الرابع من کتاب العقد قال قيل لعلي بن الحسين عليه‏السلام ما اقل ولدا بيک قال عليه‏السلام العجب کيف ولدت له من کان يصلي في اليوم و الليلة الف رکعة فمتي کان يفرغ للنساء [9] ؛ آن شب (شب عاشورا) امام حسين (ع) و يارانش به شب زنده‏داري پرداختند و صداي مناجات و راز و نيازشان همانند صداي بال زنبوران عسل به گوش مي‏رسيد، در حالي که برخي در رکوع و سجود و برخي ايستاده و برخي نيز نشسته سرگرم عبادت بودند، به همين دليل در اين شب سي و دو نفر از سپاه عمر بن سعد به ياران امام حسين (ع) پيوستند، و اين چنين بود مرام و منش حسين (ع) او بسيار نمازگزار و داراي صفات کماليه بود، ابن‏عبد ربه در قسمت چهارم کتاب «عقد» مي‏گويد به امام سجاد (ع) گفتند: چرا پدرت فرزندان کمي دارد؟ حضرت فرمودند: «جاي تعجب است که اصلا چگونه پدرم صاحب فرزند شده و با اينکه هر شب هزار رکعت نماز مي‏خواند چگونه فرصت مي‏کرد با زنان خلوت کند». انتهي و في الارشاد فقام الليل کله يصلي و يستغفر و يدعو و يتضرع و قام اصحابه کذلک يصلون و يدعون و يستغفرون انتهي و اقوي [10] . [آن شب (شب عاشورا)] امام حسين (ع) همه‏ي شب را به نماز و دعا و استغفار مشغول بود، همچنانکه ياران آن حضرت نيز آن شب را به نماز و دعا و استغفار به پايان بردند. شاهد بر مراتب تقوي و زهد حواريين آن بزرگوار آن است که آنها با مراتب مودت و محبتي که با آن حضرت داشتند و به چشم خود ديدند وحدت و غربت و مظلوميت سيد و مولايشان و با اشد اشتياقي که به شهادت داشتند، معذلک به ميدان نمي‏رفتند تا از سيد و مولايشان اذن نمي‏گرفتند به حکم عقل به حسن آن بلکه بوجوب جهاد در رکاب مقدس امام زمان چون حجة بالغه الهيه حاضر بود بدون اذن به ميدان نرفتند و اين از مناقب ساميه ايشان بود، چنانچه وقتي که منافقين آمدند در خانه اميرالمؤمنين عليه‏السلام بعضي از بني‏هاشم و خواص از اصحاب [ صفحه 144] حاضر بودند و به چشم خود ديدند ظلمهائي که به آن بزرگوار و زوجه‏ي محترمه‏اش فاطمه زهرا عليهاالسلام وارد کردند و خون در بدنهايشان مي‏جوشيد، معذلک چشمان آنها به لب‏هاي نازنين اميرالمؤمنين عليه‏السلام بود که به يک اشاره روزگار آنها را تباه کنند، لکن چون مأذون نشدند تمام اين ظلمها را ديدند و خون دل خوردند و بدون اجازه امامشان دست به شمشير نکردند و اين اعلي فضيلتي بود از براي اصحاب اميرالمؤمنين عليه‏السلام. هفتم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام علو همتشان به اندازه‏اي بود که با قلت عددشان و اشتغالشان به عبادت معذلک در شب عاشورا خندقي در اطراف خيمه‏ي طاهرات حفر کردند و چون آب نداشتند چوب و ني در او ريختند که فردا آنها را آتش بزنند از خوف آنکه مبادا فردا وقتي که با دشمن مشغول محاربه باشند دشمن خود را به خيم طاهرات برسانند [11] . در امالي شيخ صدوق از حضرت زين‏العابدين عليه‏السلام روايت کرده فرمود: «ثم ان الحسين امر بحفيرة فحفرت حول عسکره شبه الخندق و امر فحشدت حطبا [12] ؛ همانا امام حسين (ع) در شب عاشورا کلنگ و يا تيشه‏اي طلبيد و با آن به گرد خيام حرم اهل بيت (ع) خندقي حفر نمود و امر فرمود که آن را با هيزم پر نمايند». و صبح عاشورا که حضرت مهياي جنگ شد امر فرمود که آن هيزم ها و ني‏ها را آتش زنند که مبادا لشگر خود را به خيمه‏ها برسانند. هشتم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام جماعتي بودند که نصرت خدا به علو همت آنها واقع شد. مسعودي در مروج الذهب فرموده که: خداوند دين خود را نصرت فرمود به هزار مرد؛ سيصد و سيزده نفر از اصحاب طالوت پيغمبر بودند و سيصد و سيزده اصحاب حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله بودند در غزوه بدر کبري و سيصد و سيزده نفر اصحاب قائم - سلام الله عليه‏اند - و باقي شصت و يک نفرند که روز عاشورا در رکاب حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام شهيد شدند. ثقة الاسلام نوري (ره) فرموده که آنچه مسعودي فرموده در عده‏ي اصحاب حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام خلاف مشهور بين اصحاب سير و تواريخ است به جهت آنکه اصحاب آن حضرت که در کربلا شهيد شدند از هفتاد و دو تن کمتر نديده‏اند و احتمال دارد که مراد مسعودي [ صفحه 145] اصحاب از غير بني‏هاشم باشد و گفته شود که بني‏هاشم را به جهت غلبه شرافتشان و اتحادشان با وجود مقدس حضرت سيدالشهداء در عداد اصحاب نياورد. پس عده اصحاب از غير بني‏هاشم تقريبا مطابق مي‏شود با آنچه بعضي از حيوة الحيوان دميري نقل نموده‏اند: و لنعم ما قيل في حقهم. لهفي لرکب صرعوا في کربلا کانت بها اجالهم متدانية نصروا ابن بنت نبيهم طوبي لهم‏ نالوا بنصرتهم مراتب سامية [13] . نهم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام دوستان واقعي هستند. در تهذيب از حضرت باقر عليه‏السلام روايت کرده: قال مر علي عليه‏السلام بکربلا في اثنين من اصحابه فلما مرّ بها اغرا و رقت عيناه للبکاء ثم قال هذا مناخ رکابهم و هذا ملقي رحالهم و هيهنا مهراق دمائهم طوبي لک من تربة تهراق فيها.... دماء الاحبة [14] . راوي مي‏گويد: علي (ع) به همراه دو تن از يارانش از نزديک کربلا عبور مي‏کرد، همين که به سرزمين کربلا رسيد چشمانش پر از اشک شد و گريست، سپس فرمود: اينجا محل فرود آمدن آنان (کاروان امام حسين (ع)) و بر زمين گذاشتن بارهايشان است، اينجاست که خونهايشان بر زمين مي‏ريزد، خوشا به حال تو، اي خاکي که مي‏ريزد بر روي تو خونهاي عزيزاني دوست داشتني. دهم: حواريين حضرت سيدالشهداء کساني هستند که به جهت تواضع زمين کربلا خداوند به او اکرام نمود و او را مضجع منور حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام و حواريين آن بزرگوار قرار داد. آنچه در بحار از کامل الزيارات از حضرت صادق عليه‏السلام روايت کرده فرمود: از وقتي که قطعه‏هاي زمين بعضي به بعضي تفاخر نمودند، زمين کربلا گفت: [ صفحه 146] انا ارض الله المقدسة المبارکة الشفاء في تربتي و مائي و لا فخر بل خاضعة ذليلة لمن فعل بي ذلک و لا فخر علي من دوني بل شکرالله فاکرمها الله و زادها بتواضعها شکرالله باالحسين عليه‏السلام و اصحابه [15] . زمين کربلا گفت: من همان زمين مقدس و با برکت خدايم که در آب و خاکم شفا هست، اين فخر و مباهات نيست بر من بلکه خضوع و خشوع است در برابر کسي که مرا بدين مقام رسانيد و نيز اين تفاخر نيست بر زمينهاي ديگر بلکه شکري است در مقابل خداوند، پس خداوند نيز آن (زمين کربلا) را گرامي داشت و به خاطر تواضعش بر شکر او افزود و همه‏ي اينها به خاطر وجود امام حسين (ع) و يارانش بود. و لنعم ما قيل في حقها هي الطفوف فطف سبعا بمعناها فمالمکة معني مثل معناها ارض ولکنها السبع الشدادلها دانت و طأطأ اعلاها ما کان ذلک لا و الله لولاها في الله. اي نفوس کان ذکاها و کيف لا وهي ارض ضمنت جثة فيها الحسين و فتيان له بذلوا. و چه نيکو گفت [آن که در مدح سرزمين کربلا چنين گفته:] آنجا هم زمين است اما زميني که به معناي کوه است به گونه‏اي که حتي مکه هم آن معنا را ندارد، زمين است ولي کوه‏هاي بلند در مقابلش سست و ضعيف گشته و بلنديهايش در برابر او سر فرود آوردند، و اين چنين نبود آن سرزمين نه به خدا سوگند اين چنين نبود مگر به خاطر جانهايي که خود را در راه خدا تقديم نموده و پاک گشته و چه طور اينگونه نباشد و حال آنکه کربلا سرزميني است که پيکرهايي را در آغوش گرفته که در ميان آنان حسين بن علي (ع) و جوان مرداني هستند که جان خويش را فداي حسين (ع) نمودند. يازدهم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام کساني هستند که سلمان به آنها اطلاق اخواني فرمود. چنانچه در کتاب نفس الرحمن از رجال کشي از مسيب بن نجيه الفزاري روايت کرده: قال لما اتانا سلمان الفارسي قادما تلقيناه فيمن تلقاه فسار الي کربلاء فقال هذه مصارع اخواني هذا موضع رحالهم و هذا مناخ رکابهم و هذا مهراق [ صفحه 147] دمائهم يقتل بها ابن‏خير النبيين و يقتل بها خير الاخرين [16] . راوي مي‏گويد: آن روز که سلمان از مسافرت مي‏آمد ما نيز به پيشواز او رفتيم و [با هم حرکت کرديم] تا اينکه عبورش به کربلا افتاد در اين هنگام گفت: اينجا قتلگاه برادران من است اين جا محل فرود آمدنشان و محل اقامتشان است و اينجا محل ريخته شدن خون‏هايشان است، در اينجا فرزند بهترين پيامبران خدا کشته خواهد شد، در اينجا بهترين نفر از آخريان به شهادت خواهد رسيد. دوازدهم: حواريين حضرت سيدالشهداء سادات شهداء هستند روز قيامت. در نفس المهموم از شيخ ابن‏نما از حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله روايت کرده: قال و ذکرت ما يصنع بهذا ولدي الحسين کاني به و قد استجار بحرمي و قبري فلا يجار و يرتحل الي ارض مقتله و مصرعه ارض کرب وبلاء فتنصره عصابة من المسلمين اولئک سادات شهداء امتي يوم القيمة [17] . پيامبر اکرم (ص) فرمودند: به ياد آنچه بر سر فرزندم حسين (ع) مي‏آورند افتادم، گويي او را مي‏بينم که در حرم من و در کنار قبر من است ولي زياد در جوار من نمي‏ماند بلکه به سرزميني که محل بر خاک افتادن و شهادت اوست هجرت مي‏کند، همان سرزميني که پر از مصيبت و بلا است، در آنجا دسته‏اي از مسلمانان او را ياري مي‏کنند که در قيامت سرور شهيدان امت من هستند. در تحفة الزائرين از فقرات زيارت شهداء است: انتم سادات الشهداء في الدنيا و الاخرة و انتم السابقون و المهاجرون و الانصار [18] . شمائيد سرور شهيدان در دنيا و آخرت، شماييد پيشي گرفتگان و هجرت کنندگان و ياري کنندگان. و لنعم ما قيل فلم ترعيني مثلهم في زمانهم و لا قبلهم في الناس اذ انا يافع [ صفحه 148] اشد قراعا بالسيوف لدي الوغي الا کل من يحمي الزمار مقارع مجمع البحرين ايفع الغلام اذا اشارفي الاحتلام و لم يحتلم [19] . و از آغاز جواني تا حال، همانند آن را چه در زمان خودشان و چه پيش از آنان نديده بودم. به هنگام کارزار، سلحشورترين شمشيرزنان بودند، آري، هر که از ناموس و حرم خويش دفاع کند سلحشور است. سيزدهم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام قتلاء نبيين و آل نبيين هستند. در عاشر بحار از معاني الاخبار از حضرت امام زين العابدين عليه‏السلام روايت نموده: قال کان الحسين بن علي عليه‏السلام يضع قتلاه بعضهم علي بعض ثم يقول قتلاءنا قتلاء النبيين و آل النبيين [20] . امام حسين (ع) همين‏طور که برخي از شهدا را کنار شهيدان ديگر مي‏گذاشت مي‏فرمود: قاتلان ما قاتلان پيامبران و ذريه‏ي پيامبران هستند. و در بحار از کامل الزياره از کعب الاحبار روايت کرده: يقول اول من لعن قاتل الحسين بن علي ابراهيم الخليل و امر ولده بذلک و اخذ عليهم العهد والميثاق ثم لعنه موسي بن عمران و امر اخيه بذلک ثم لعنه داود و امر بني‏اسرائيل بذلک ثم لعنه عيسي و اکثر فقال يا بني‏اسرائيل العنوا قاتله و ان ادرکتم ايامه فلا تجلسوا عنه فان الشهيد معه کالشهيد مع الانبياء مقبل غير مدبر [21] . راوي مي‏گويد: اولين کسي که قاتل حسين (ع) را لعن کرد حضرت ابراهيم (ع) بود که فرزندانش را هم بدين کار سفارش کرد و از آنان عهد و پيمان گرفت که قاتل او را لعن کنند، بعد از حضرت ابراهيم (ع) حضرت موسي (ع) بود که قاتل امام حسين (ع) را لعن کرد و به برادرش نيز امر کرد که چنين کند، سپس حضرت داود (ع) بر قاتل امام حسين (ع) لعن نمود و به بني‏اسرائيل فرمان داد که قاتل آن حضرت را نفرين و لعن کنند، بعد از او نيز حضرت عيسي (ع) قاتل آن حضرت را لعن [ صفحه 149] کرد و ديگر اينکه فرمود: اي بني‏اسرائيل لعن کنيد قاتل امام حسين (ع) را و اگر زماني او را درک کرديد از او فاصله نگيريد که هر کس در کنار او به شهادت برسد مانند اين است که در کنار پيامبران گذشته به شهادت رسيده و اين پيشرفتي باشد که بازگشتي در آن نيست. چهاردهم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام با مولاشان در زمان رجعت رجوع مي‏کنند در حالتي که بر سر آنهاست خود مذهب که طلا در آن بکار برده‏اند: وروي في قوله تعالي ثم رددنا لکم الکرة عليهم خروج الحسين عليه‏السلام في سبعين من اصحابه عليهم البيض المذهبة لکل بيضة وجهان المؤدون الي الناس ان هذا الحسين قد خرج حتي لا يشک المؤمنون فيه [22] . در مورد اين قول خداي متعال که [در آيه‏ي 6 سوره‏ي اسراء] مي‏فرمايد: آنگاه دوباره شما را به روي آنها برگردانيم و بر آنها غلبه دهيم، روايت شده که اين آيه درباره‏ي رجعت امام حسين (ع) به همراه هفتاد تن از يارانش که بر سرشان کلاه خودهاي طلايي دو وجه است مي‏باشد، آنها رجعت مي‏کنند و آن قدر با اشاره امام حسين (ع) را به مردم معرفي مي‏کنند که در ميان مؤمنان شکي باقي نمي‏ماند که او خود امام حسين (ع) است. و لنعم ما قيل بيض الوجوه کريمة احسابهم شم الانوف من الطراز الاول يغشون حتي ما تهر کلابهم لا يسئلون عن السواد المقبل [23] . شعر از حسان بن ثابت است که مي‏گويد: اينان سفيدرويان با اصل و نسبي هستند که بوي خوششان را بيني عالميان از ابتداي عالم [تاکنون] استشمام کرده است [ولي اين فضائل را] پنهان نمودند تا جايي که حتي سگها و ديوانگانشان هم آنان را ناپسند دانستند، در حالي که به سياهي و ظلمت قيامت فکر نمي‏کردند و از آن نمي‏پرسيدند. پانزدهم: حواريون حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام اولياء الله و اصفياء الله و اوداء الله و طاهرون و مهذبون و ابرار هستند. در تحفة الزائر از حضرت صادق عليه‏السلام روايت کرده که به صفوان جمال فرمود: ثم توجه الي الشهداء و قل السلام عليکم يا اولياء الله و احبائه السلام عليکم [ صفحه 150] يا اصفياء الله و اودائه الي قوله طبتم و طابت الارض التي فيها دفنتم و فزتم و الله فوزا عظيما [24] . سپس رو کن به شهيدان کربلا و بگو: سلام و درود بر شما اي اولياء خدا و اي دوستان و محبين خدا، سلام و درود بر شما اي برگزيدگان خداوند و دوستداران و محبوبهاي خدا [تا آنجا که مي‏گويد] خوشا به حال شما و خوشا به حال زميني که شما در آن مدفون شديد و رستگار شديد به خدا سوگند که رستگاري بزرگي است. و نيز در زيارت روز اربعين از جابر بن عبدالله الانصاري حکايت شده: ثم توجه الي زيارت الشهداء و قال السلام علي الارواح المنيخة بقبر ابي عبدالله السلام عليکم يا شيعة الله و شيعة رسوله و شيعة اميرالمؤمنين و الحسن و الحسين السلام عليکم يا طاهرون السلام عليکم يا مهديون السلام عليکم يا ابرار [25] . سپس مشغول به زيارت شهيدان شو و بگو: سلام و درود بر روح‏هايي که در جوار مرقد اباعبدالله (ع) مسکن گزيده‏اند، سلام و درود بر شما اي پيروان خدا و رسول خدا و اي شيعيان و پيروان اميرالمؤمنين (ع) و اي شيعيان امام حسن (ع) و امام حسين (ع) سلام بر شما اي پاکيزگان، سلام بر شما اي هدايت يافتگان و سلام بر شما اي نيکان. شانزدهم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام نزد اهل آسمان معروفند چنانچه ستاره‏هاي آسمان نزد اهل زمين معروفند. در عاشر بحار از تفسير فرات بن ابراهيم از حضرت صادق عليه‏السلام روايت کرده: قال: الحسين مع امه تحمله فاخذ النبي و قال لعن الله قاتلک و لعن الله ساليک و لعن الله المتوازرين عليک و حکم الله بيني و بين من اعان عليک قالت فاطمة الزهراء يا اب اي شي‏ء تقول قال يا بنتاه ذکرت ما يصيبه بعدي و بعدک من الاذي و الظلم الغدر والبغي و هو يومئذ في عصبة کانهم نجوم السماء فتيها دون الي القتل و اني انظر الي معسکرهم و الي موضع رحالهم و [ صفحه 151] تربتهم در کتاب منتهي الارب [26] . امام صادق (ع) مي‏فرمايد: روزي حضرت زهرا (س) امام حسين (ع) را در آغوش گرفته بود و مي‏رفت که پيامبر (ص) او را از مادرش گرفت و فرمود: خدا لعنت کند قاتل تو را، خدا لعنت کند آن که تو را زخم زند، خدا لعنت کند بر کساني که به تو پشت مي‏کنند و خداوند حکم کند بين من و کساني که تو را ياري خواهند کرد، در اين هنگام حضرت فاطمه (س) سئوال کردند، پدرجان اينها چه بود که فرموديد؟ رسول خدا (ص) فرمودند: دخترم، ياد مصائبي افتادم که بعد از من و تو به طور دردناک و ظالمانه و از روي کينه و دشمني بر او (امام حسين (ع)) وارد مي‏شود در حالي که در آن روز او در ميان جواناني از ياران خود است که مانند ستارگان آسمان که در [درخشيدن بر يکديگر سبقت مي‏گيرند] در جنگ و شهادت از هم پيشي و سبقت مي‏گيرند و من مي‏بينم اردوگاه آنان را و نظاره مي‏کنم محل شهادت و محل دفنشان را. تهادي يعني يکديگر را هديه دادن و پيشرو شدن و سبقت گرفتن و نعم ما قيل: قوم اذا اقتحم العجاج رايتهم‏ شمسا و خلت وجوههم اقمارا و اذا الصريخ دعاهم لمسلمة بذلوا النفوس و فارقوا اعمارا [27] . هفدهم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام جماعتي بودند که اگر حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله آنها را مي‏ديد دهانشان را مي‏بوسيد و آنها را در کنار خود مي‏نشانيد. در عاشر بحار از تفسير ثعلبي روايت کرده: قال ربيع ابن‏خثيم لبعض من شهد قتل الحسين جئتم بها اي برؤس الشهداء معلقات علي اسنة الرماح فوالله لقد قتلتم صفوة لو ادرکهم رسول الله لقبل افواههم و اجلسهم في حجره ثم قرء اللهم فاطر السموات و الارض عالم الغيب و الشهادة انت تحکم بين عبادک فيما کانوا فيه يختلفون [28] . [ صفحه 152] ربيع بن خثيم به برخي از سربازان دشمن که شاهد شهادت امام حسين (ع) بودند گفت: با چيزهايي آمديد [يعني با سرهاي شهيداني که بر سر نيزه‏ها بود] و به خدا سوگند برگزيدگاني را کشتيد که اگر رسول خدا (ص) آنان را مي‏ديد، دهانهايشان را مي‏بوسيد و آنان را بر دامن خود مي‏نشاند، سپس آيه‏ي 46 سوره‏ي زمر را قرائت کرد که مي‏فرمايد: اي خالق آسمانها و زمين و اي داناي به اسرار غيب و حضور، تو در مورد آنچه که بندگانت درباره‏ي آن اختلاف دارند حکم و قضاوت کن. هجدهم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام از کثرت اشتياقي که به شهادت در رکاب مقدس سيد و مولايشان داشتند الم نيزه و تير و شمشير را احساس نمي‏کردند. چنانچه در عاشر بحار از خرائج راوندي از حضرت باقر عليه‏السلام روايت کرده: که حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام به اصحاب خود فرمود: ان رسول الله قال يا بني انک ستساق الي العراق و هي ارض قد التقي بها النبيون و اوصياء النبيين و هي ارض تدعي عمورا و انک ستشهدبها و يستشهد معک جماعة من اصحابک و لا يجدون الم مس الحديد فقد قلنا يا نارکوني بردا و سلاما علي ابراهيم يکون الحرب بردا و سلاما عليک و عليهم [29] . همانا رسول خدا (ص) به من فرمودند، اي فرزند عزيزم، تو به سوي عراق کشيده مي‏شوي و آنجا سرزميني است که پيامبران و جانشينان پيامبران از آن عبور کرده‏اند و آنجا را عمور مي‏نامند، و تو در آنجا به شهادت مي‏رسي و گروهي از يارانت نيز با تو شهيد مي‏شوند که درد ضربات آهن را احساس نمي‏کنند و همانگونه که به آتش گفتيم بر ابراهيم (ع) خنک و گوارا باشد (آيه‏ي 69 سوره‏ي انبياء) جنگ و شهادت نيز بر تو و آنان خنک و گوارا خواهد بود. و در رجال کبير از شيخ کشي روايت کرده: و کان حبيب من السبعين الرجال الذين نصروا الحسين و لقوا جبال الحديد و استقبلوا الرماح بصدورهم و السيوف بوجوههم و هم يعرض عليهم الامان و الاموال فيأبون و يقولون لا عذر لنا عند رسول الله ان قتل الحسين عليه‏السلام و منا [ صفحه 153] عين تطوف (خ‏ل) نظرت حتي قتلوا حوله انتهي [30] . يعني حبيب از آن هفتاد نفر مرداني بود که ياري کردند سيدالشهداء عليه‏السلام را و ملاقات کردند کوههاي آهن را و استقبال نمودند تيرها را به سينه‏هايشان و شمشيرها را به صورتهايشان و عرضه داده مي‏شد به آنها امان و اموال پس ابا نمودند از قبول آن و مي‏گويند ما عذري نداريم فرداي قيامت در حضور پيغمبر صلي الله عليه و آله، اگر سيدالشهداء عليه‏السلام شهيد بشود و چشمي از ما باز باشد و ببيند که در اطراف آقا همه شهيد شده‏اند. و ابن‏ابي‏الحديد در شرح نهج‏البلاغه مي‏گويد: ان سيد اهل الاباء الذي علم الناس الحمية و الموت تحت ظلال السيوف اختيارا علي الدنية ابو عبدالله الحسين عرض عليه الامان و او يستسلم فانف من الذل [31] . همانا سرور همه‏ي بزرگان که به همه‏ي مردم آموخت تا مردانگي و مرگ در زير سايه‏ي شمشيرها را بر پستي و حقارت ترجيح دهند يعني اباعبدالله الحسين (ع) وقتي که امان يافت تا خود را تسليم کند خواري و ذلت را نپذيرفت. چنانچه در اشعار رجزيه‏اش مي‏فرمايد: الموت خير من رکوب العار و العار اولي من دخول النار [32] . و حواريين اين سيد اهل الاباء هم مربي به تربيت آن بزرگوار و داراي نفوس ابيه بودند و راضي به دنائت و ذلت نمي‏شدند و نعم ما قيل بنفسي و آبائي نفوسا ابيه يجرعها کاس المنية مترف و هم خير من تحت السماء باسرهم و اکرم من فوق السماء و اشرف؛ چه نيکو سروده شاعر: به جان خودم و پدرانم سوگند که آنان نفوس و جانهاي با عزتي هستند که با جان و دل از جام مرگ نوشيدند و حال آنکه آنان همگي بهترين مخلوقات در زير آسمان هستند و گرامي‏ترين و با شرافت‏ترين افراد در بالاي آسمانها مي‏باشند. نوزدهم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام کساني بودند که در عالم باطن ملائکه از آسمان نازل شدند و اجساد مقدسه آنها را به ماء الحيوان بهشتي غسل دادند و به [ صفحه 154] طيب بهشتي حنوط نمودند و به حله‏ي بهشتي کفن کردند و چند صف از ملائکه بر آنها نماز خواندند. چنانچه در عاشر بحار از کامل الزياره از حضرت زين‏العابدين عليه‏السلام از زينب کبري عليهاالسلام از ام‏ايمن از پيغمبر صلي الله عليه و آله از جبرئيل روايت کرده: و فيه فاذا برزت تلک العصابة الي مضاجعها فتولي الله عزوجل قبض ارواحها بيده و هبط الي الارض ملائکة من السماء السابعة معهم انية من الياقوت و الزمرد مملوة من ماء الحيوة و حلل الجنة و طيب من طيب الجنة فغسلو اجثتهم بذلک الماء و البسوها الحلل و حنطوها بذلک الطيب و صلي الملائکة صفا صفا عليهم [33] . پس هنگامي که آن جوان مردان به سوي قتلگاه‏هاي خويش رفتند خداوند عزوجل خود قبض ارواح آنان را بر عهده گرفت و فرشتگان از آسمان هفتم به سوي زمين آمدند در حالي که به همراهشان ظرفهايي از ياقوت و زمرد بود که پر از آب حيات بود و نيز حله‏هايي که از بهشت و عطرهايي که عطرهاي خوشبوي بهشتي با خود آورده بودند، پس پيکرهاي مطهر آن شهيدان را با آن آب حيات غسل داده و با حله‏هاي بهشتي پوشانيدند و با عطرهاي بهشتي عطرآگين نمودند سپس ملائکه گروه گروه بر آنان نماز خوانده و درود فرستادند. بيستم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام در دنيا منازل بهشتي خود را به اعجاز حسيني ديدند. در علل الشرايع از عماره از حضرت صادق عليه‏السلام روايت کرده که گفت: عرض کردم: خبر ده به من از اصحاب حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام و از اقدامشان به مردن. حضرت فرمود: انهم کشف بهم الغطاء حتي راوا منازلهم من الجنة فکان الرجل منهم يقدم علي القتل ليبادر الي الحوراء ليعانقها و الي مکانه من الجنة [34] . همانا پرده‏ها از مقابل آنان کنار زده شد تا اينکه منازل خود را در بهشت مشاهده کردند پس هر کدام از آن مردان در جهاد و شهادت بر ديگري پيشي مي‏گرفت تا زودتر به حوريه‏هاي بهشتي برسد و آنان را در آغوش کشد و هر چه زودتر به منزل خود در بهشت برسد. [ صفحه 155] و در نفس المهموم از قطب راوندي از ابوحمزة ثمالي از حضرت امام زين‏العابدين عليه‏السلام روايت کرده، فرمود: من در شب عاشورا با پدر بزرگوارم بودم که به اصحابشان فرمودند: هذا الليل فاتخذوه جملا جنة فان القوم انما يرويد و نني ولو قتلوني لم يلتفتوا اليکم و انتم في حل وسعة فقالوا والله لا يکون هذا ابدا فقال انکم تقتلون غدا کلکم و لا بقيت منکم رجل قالوا الحمدلله الذي شرفنا بالقتل معک ثم دعا فقال لهم ارفعوا رؤسکم و انظرو فجعلوا ينظرون الي مواضعهم و منازلهم من الجنة [35] . اين شب تاريک را چون شتري راهدار براي خود فرض کنيد (از تاريکي آن استفاده کرده و برويد) که اين قوم مرا مي‏خواهند و اگر مرا بکشند ديگر با شما کاري ندارند و شما در آسايش و در امان خواهيد بود، ياران حضرت گفتند، به خدا سوگند هرگز چنين مباد، حضرت فرمودند: همه شما فردا کشته خواهيد شد و هيچ مردي از شما باقي نمي‏ماند، ياران گفتند: خدا را شکر که افتخار شهادت در جوار تو را به ما داد، آنگاه امام (ع) دعا کرده و فرمودند: سرهاي خود را بالا بگيريد و نگاه کنيد، پس همگي منازل و جايگاه‏هاي خود را در بهشت مشاهده کردند. و در زيارت ناحيه مقدسه است: کشف الله لهم الغطاء [36] و نعم ما قيل: قوم اذا نودوا دفع ملمة و الخيل بين مدعس و مکردس‏ لبسوا القلوب علي الدروع و اقبلوا الکردوس قطعة العظمة من الخيل يتها فتون الي ذهاب الانفس [37] ؛ «اصحاب امام حسين (ع) کساني بودند که وقتي براي رفع گرفتاري فراخوانده مي‏شدند، با اينکه عده‏اي از دشمنان نيزه در دست و عده‏اي ديگر پشت به پشت هم داده و اجتماع کرده بودند» «دلهاي شجاع خود را روي زره مي‏پوشيدند (يعني جان بر کف مي‏گرفتند) و خود را در دهان مرگ مي‏انداختند». بيست ويکم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام به محض شهادت داخل بهشت مي‏شوند و معانقه با حورالعين مي‏کنند. در امالي از سالم روايت کرده: قال سمعت کعب الاحبار يقول ان في کتابنا ان رجلا من ولد محمد رسول [ صفحه 156] الله صلي الله عليه و آله يقتل و لا يجف دواب اصحابه حتي يدخلون الجنة فيعانقون الحور العين فمر بنا الحسين فقلنا هو هذا قال نعم [38] . راوي مي‏گويد از کعب الاحبار شنيدم که مي‏گفت: در کتاب ما آمده است که مردي از فرزندان رسول خدا (ص) کشته خواهد شد و هنوز عرق مرکب يارانش خشک نشده آنان وارد بهشت مي‏شوند و با حورالعين هم آغوش مي‏شوند روزي امام حسين (ع) از کنار ما مي‏گذشت (در راه سفر کربلا) از او پرسيدم آيا اين [سفر] همان سفر است. فرمود: آري. و نيز در امالي از هرثمة ابن‏مسلم روايت کرده: قال غزونا مع علي بن ابيطالب صفين فلما انصرفنا نزل بکربلا و صلي بها الغداة ثم رفع الي من تربتها فشم ثم قال و اهالک ايتها التربة ليحشرن منک اقوام يدخلون الجنة بغير حساب [39] . راوي مي‏گويد: همراه علي بن ابيطالب (ع) در جنگ صفين شرکت کرده بوديم، هنگام بازگشت از آن جنگ به کربلا رسيديم، حضرت تا صبح در آنجا مشغول نماز شد آنگاه مقداري از خاک کربلا را برداشته و استشمام نمودند سپس فرمودند: خوشا به حال تو اي خاک، گروهي بر روي تو پاي مي‏گذارند که بدون حساب وارد بهشت مي‏شوند. و مصداق متقين از آن طائفه حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام هستند. بيست ودوم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام روز عاشورا از دست پيغمبر آب آشاميدند. در دارالسلام از امالي شيخ طوسي از سدي روايت کرده که او به مردي گفت آيا تو قطران مي‏فروشي؟ گفت: نه والله، من قطران را نديده‏ام الا آنکه من روغن فروش بودم در لشگر ابن‏سعد در کربلا. پس در خواب ديدم که پيغمبر صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه‏السلام آب مي‏دادند به شهداء، من از حضرت امير عليه‏السلام آب طلب کردم، آب به من نداد. از پيغمبر صلي الله عليه و آله آب طلب کردم، نظر فرمودند به من و فرمودند: آيا تو نبودي که در کربلا اعانت کردي دشمنان ما را؟ پس فرمود: او را از قطران بنوشانيد پس يک شربت از قطران به من نوشانيدند. از خواب بيدار شدم و تا سه روز قطران بول [ صفحه 157] مي‏کردم و هنوز عفونت قطران با من باقي است [40] در مجمع البحرين است که قطران چيزي است که مي‏مالند به بدن شتري که جرب دارد، پس از تندي و حرارتش کرک جرب دار او مي‏سوزد. و نعم ما قيل ولله اقوام فدته نفوسهم فکان لهم عز علي الدهر خالد توفوا عطاشا بالعراء کانما لهم بالمنايا في الطفوف مواعد. چه نيکو سروده شاعر: به خدا سوگند آنها جانهاي خويش را فدا مي‏کنند پس در جهان و بر روزگار افتخار و عزتي دارند هميشگي، کشته مي‏شوند تشنه و بي‏پناه، گويي در کشته شدن بر روي ريگهاي بيابان براي آنان وعده‏ها و بشارتهايي قرار داده شده. بيست وسوم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام در روز عاشورا پيغمبر صلي الله عليه و آله خون شريفشان را ضبط فرمود در ميان شيشه. در کامل ابن‏اثير و در تذکره سبط ابن‏جوزي است از ابن‏عباس روايت کرده، گفت خواب ديدم پيغمبر صلي الله عليه و آله را در شبي که حسين عليه‏السلام را در روز آن شهيد کردند و به دست پيغمبر صلي الله عليه و آله شيشه‏اي بود که ميان آن خون جمع فرموده بود. عرض کردم: يا رسول الله صلي الله عليه و آله اين چه خوني است؟ فرمود: خون نازنين حسين عليه‏السلام و اصحابش، آن را مي‏برم نزد خداوند تعالي جلت عظمته. پس ابن‏عباس صبح مردم را خبر داد از قتل سيدالشهداء عليه‏السلام و خوابش را نقل کرد. بعد معلوم شد که در همان روز سيدالشهداء عليه‏السلام در کربلا شهيد شده. البته بر کساني که اين مختصر را تحت نظر مي‏آورند پوشيده نيست که اين روايت و بعضي از روايتها که سابق ذکر شده و بعدا ذکر مي‏شود در صورتي که محل وثوق باشد محتاج به بيان و تاويلاتي است که موقع ذکر آنها نيست: من جمله به طور اختصار آنکه اين نحو تحليلات اشاره به عظمت آن خونهاي مقدسه است. السلام عليک يا ثارالله شاعر در اين باره خوب گفته است: حيف است خون حلق تو ريزد بر زمين‏ يحياي من اجازه که طشتي بياورم‏ بيست وچهارم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام را حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله خود مباشر حفر قبر و دفن آنها گرديد. در عاشر بحار از امالي طوسي از حضرت صادق عليه‏السلام [ صفحه 158] روايت کرده که فرمود: يک روز ام‏سلمه صبح کرد در حالتي که گريان بود. گفتند: چرا گريه مي‏کني؟ ام‏سلمه فرمود: فرزندم حسين عليه‏السلام را به قتل رسانيدند. از وقتي که پيغمبر صلي الله عليه و آله از دنيا رحلت فرموده بود او را در خواب نديده بودم و شب گذشته ديدم پيغمبر صلي الله عليه و آله را که محزون و متغيير الحال است. عرض کردم: جهت حزن و تغيير حال شما چه چيز است؟ فرمود: ديشب از براي حسين و اصحابش قبر حفر مي‏نمودم [41] و ايضا از مناقب ابن‏شهرآشوب از ابن‏عباس روايت کرده که گفت: من در منزلم خوابيده بودم. ناگاه از خانه ام‏سلمه صداي عظيمي بلند شد و شنيدم که مي‏گفت: اي دختران عبدالمطلب مرا ياري کنيد و با من گريه کنيد که سيد و مولاي شما حسين عليه‏السلام را شهيد کردند. گفتند: از کجا دانستي؟ فرمود: پيغمبر صلي الله عليه و آله را الساعة در خواب ديدم غبارآلود و پريشان. پس علتش را سوال کردم. فرمود: فرزندم حسين عليه‏السلام و اصحابش را کشتند و من آنها را دفن کردم. پس من نظر کردم به آن خاکي که جبرئيل از کربلا آورده بود براي پيغمبر و گفته بود هر زماني که اين خاک مبدل به خون شد حسين را شهيد کرده‏اند. پس پيغمبر صلي الله عليه و آله آن خاک را به من داد و فرمود آن را در شيشه بگذار. وقتي که نظر کردم به آن شيشه، آن خاک را ديدم و خون از شيشه جوشش مي‏زد [42] خيلي مناسب است که به پيغمبر صلي الله عليه و آله اين اشعار عرض شود که شاعر عرب به بني نزار که جد اعلاي حضرت پيغمبراند خطاب مي‏کند: انزار نضوا برود التهان‏ فحسين علي البسيطة عار طأطأ و الرؤس ان رأس حسين‏ رفعوه فوق القنا الختار لا تمدو الکم عن الشمس ظلا ان في الشمس مهحة المختار حق ان لا تکفنوا علويا بعد ما کفن الحسين بوار لا تشقوا لال نهر قبورا وابن ‏طه ملقي بلا اقبار هتکوا من نسائکم کل حرز هذه زينب علي الاکوار 1- آيا بني نزار با دلي آرام و خنک به خوشي مشغولند در حاليکه حسين (ع) عريان بروي خاک بيابان رها گشته. 2- سرها را بر زمين افکندند و سر مبارک حسين (ع) را با نيزه‏ي خيانت بالا بردند. [ صفحه 159] 3- براي خويش از نور خورشيد سايه نسازيد که خورشيد نيز دلي پر خون براي خويش برگزيده. 4- بهتر است هيچ سيدي را کفن نکنيد بعد از اينکه کفن کرد حسين (ع) را بيابان لم يزرع (يعني بي‏کفن ماند). 5- در کنار هيچ نهري و براي هيچ کس قبري حفر نکنيد که فرزند طه بدون قبر رها گشته است. 6- پرده‏هاي حجاب زنانتان را دريدند ببينيد اين زينب (س) است که [بدون چادر] در ميان مردمان است. و نظير اين مرثيه است مرثيه شيخ علي بن شيخ جعفر: الا من يبلغن عني غريقا ببطحاء المشاعر و الحرام‏ فلا حملت عواتقکم سيوف‏ و راس السبط فوق الرمح سامي‏ و لا رکبت فوار سکم خيولا و صدر السبط مرضوض العظام‏ و لا حجبت کرائمکم خياما و رحل السبط منهوب الخيام‏ و لا تفع الغليل لکم رواء و نجل محمد في الطف ظامي‏ و لا بلغ الغطام لکم صبي‏ و يذبح طفله قبل الفطام‏ 1- هان اي کساني که مي‏شنويد سخن مرا در مورد کسي که غرق گشته در جوي خون قربانگاه مشعر و مني. 2- شمشيرهايتان را بر دوش خود حمايل نکنيد که سر فرزند پيامبر (ص) بر بالاي نيزه قرار گرفته است. 3- نکند سوارانتان بر پشت اسبها بنشينند که استخوانهاي سينه‏ي فرزند پيامبر (ص) درهم شکسته است. 4- زنان و دخترانتان در پشت خيمه‏ها پنهان و مستور نباشند که خيمه‏هاي کاروان نواده‏ي رسول خدا (ص) به غارت رفته است. 5- روا نيست بر شما بر طرف نمودن سوز تشنگي چرا که فرزند محمد (ص) با لبان کبود و خشکيده در بيابان است. 6- به جواني نرسد هيچ فرزندي از شما که ذبح مي‏شود کودک خردسال حسين (ع) قبل از آن که از شير گرفته شود. بيست وپنجم: حواريين حضرت سيدالشهدا عليه‏السلام کساني بودند که مولا آنها را بشارت داد به جنان واسعه و نعيم دائمه. در بحار از معاني الاخبار از حضرت امام زين‏العابدين عليه‏السلام روايت کرده: لما اشتدت الامر بالحسين ابن‏علي بن ابيطالب عليه‏السلام نظر اليه من کان معه فاذا هو بخلافهم لانهم کلما اشتدت الامر تغيرت الوانهم و ارتعدت فرائضهم و وجلت قلوبهم و کان الحسين عليه‏السلام و بعض من معه من خصائصه نشرق الوانهم و [ صفحه 160] تهدي جوارحهم و تسکن نفوسهم فقال بعضهم لبعض انظروا الي الرجل کيف لا يبالي بالموت فقال لهم الحسين عليه‏السلام صبرا بني الکرام فما الموت الا قنطرة يعبرکم عن البؤس والضراء الي الجنان الواسعة و النعيم الدائمة فايکم يکره ان ينتقل من سجن الي قصر و ما هو لاعدائکم الا کمن ينتقله من قصر الي سجن و عذاب ان ابي حدثني عن رسول الله ان الدنيا سجن المؤمن و جنة الکافر الموت جسر هؤلاء الي جنانهم و جسر هؤلاء الي جحيمهم ما کذبت و لا کذبت [43] . هنگامي که کار حسين بن علي (ع) بالا گرفت، دشمناني که او را مي‏ديدند او را بر خلاف حال خويش يافتند زيرا آنان (دشمنان) هنگامي که کارشان بالا مي‏گرفت و امر بر آنان سخت و دشوار مي‏گشت رنگ چهره‏هايشان از ترس عوض مي‏شد و دست و پاهايشان به لرزه درمي‏آمد و دلهايشان لرزان مي‏شد، اما امام حسين (ع) و يارانش رنگ چهره‏هايشان درخشان و نوراني مي‏شد و اعضاء و جوارحشان نرم و آرام مي‏شد و جانهايشان آرامش مي‏يافت، آنگاه برخي از آنان به برخي ديگر مي‏گفتند ببينيد آن مرد را که چگونه از مرگ هيچ باکي ندارد و امام حسين (ع) به آنان مي‏فرمود: صبر کنيد اي بزرگواران که مرگ پلي بيش نيست که شما را از سختي و بلا و گرفتاري به سوي باغهاي گسترده‏ي بهشتي و نعمتهاي دائمي عبور مي‏دهد، کدام يک از شما بدش مي‏آيد که از زنداني به قصري منتقل شود و چيزي به دشمن شما نمي‏رسد مگر اينکه از قصري به زنداني منتقل مي‏شوند و عذاب مي‏شوند، همانا پدرم از جدم رسول خدا (ص) روايت کرده برايم که دنيا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پلي است براي مؤمنان به سوي بهشتشان و پلي است براي کافران به سوي عذابشان، اين سخن کذبي نيست که او هرگز دروغ نمي‏گويد. بيست وششم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام کساني بودند که دشمن آنها را مدح و ستايش نمود. الفضل ما شهدت به الاعداء. در شرح شافيه ابي‏فراس روايت کرده: قيل لرجل شهد يوم الطف مع عمر بن سعد ويحک اقتلت ذرية رسول الله قال عضضت بالجندل انک لو شهدت ما شهدنا لفعلت ما فعلنا شادت علينا [ صفحه 161] عصابة ايديها في مقابض سيوفها کالاسود الضارية تحطم الفرسان يمينا و شمالا و تلقي انفسها علي الموت لا تقبل الامان و لا ترغب في المال و لا يحول حائل بينها و بين الورود علي حياض المنية او الاستيلاء علي الملک فلو کففنا عنهم رويدا لاتت علي نفوس العسکر بحذا فيره فماذا کنا فاعلين لا ام لک [44] . يعني به يکي از کساني که در کربلا با لشگر پسر سعد - عليه اللعنة - بود گفتند: واي بر تو. آيا تو ذريه‏ي پيغمبر را به قتل رسانيدي؟ آن شخص گفت: سنگ بر دهان تو، اگر مي‏ديدي آنچه را ما ديديم، تو هم همين کار را مي‏کردي. برانگيخته شدند به سوي ما جماعتي که دستهاي آنها به قبضه‏هاي شمشيرشان بود، مانند شيران درهم شکننده از يمين و شمال خود را به دهان مرگ مي‏زدند و امان قبول نمي‏کردند و رغبتي هم در مال دنيا نداشتند و هيچ چيز حايل ايشان نمي‏شد که يا به حياض مرگ وارد شوند و يا بر ملک و حکومت استيلا بيابند اگر به آنها رزم و قتال نمي‏کرديم تمام ما را با دم شمشيرشان هلاک مي‏کردند. الهي بي مادر شوي، با اين توصيف چگونه از قتال خودداري مي‏کرديم؟ و لنعم ما قيل جادوا بانفسهم في حب سيدهم والجود بالنفس اقصي غاية الجود [45] . اين الحماة حماة آل محمد بالطف اين شبابهم و کهول‏ صرعي بلا غسل علي وجه الثري‏ رضيتهم بالحافرات خيول [46] . نتيجه اينکه حواريين حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام از کثرت علاقه و محبتي که به مولايشان داشتند، البته راضي بودند تير به چشمانشان بخورد و خاري به پاي سيد و مولايشان نخلد و چه قدر خوب گفته: [ صفحه 162] جان به زير قدمت خاک توان ديد ولي‏ گرد بر گوشه نعلين تو نتوان ديدن‏ گر به اين چاه ز نخدان تو ره بردي خضر بي نياز آمدي از چشمه‏ي حيوان ديدن‏ با وجود قد و بالاي تو کوته نظريست‏ در گلستان شدن و سرو خرامان ديدن‏ و در تمام اين مناقب و مراتب فضائل مذکوره، حضرت اباالفضل عليه‏السلام با ساير شهداء در يوم الطف مقام اولويت و افضليت و اهميت و رفعت رتبه داشته، چنانچه از بيانات ابواب گذشته و آنچه من بعد ذکر خواهد شد مدلل و مبرهن مي‏باشد. بيست وهفتم: شهداي کربلا داراي مقام حريت بودند. يعني از رقيت حرص و طول امل در دنيا و ساير شهوات نفس آزاد بودند و الا قدم به دائره شهادت و فداکاري نمي‏گذاردند. رضا به حکم قضا اختيار کن سعدي‏ که هر که بنده حق شد ز خلق آزادست‏ خدا در قرآن مي‏فرمايد: «و اما من خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي فان الجنة هي الماوي [47] ؛ و اما هر آن که از مقام پروردگارش ترسيد و نفس خود را از هواهاي نفساني حفظ نمود همانا بهشت جايگاه و مأواي اوست». منقول است اميري به عارفي گفت: که از من حاجتي طلب نما. آن عارف فرمود که: آيا اين سخن را تو به من مي‏گوئي و حال آنکه مرا دو بنده هست که آقاي تواند، گفت اين دو کدامند؟ فرمود: يکي حرص و ديگري هواي نفس. پس من بر اين دو غالب شده‏ام و اين دو بر تو غالب‏اند. من مالک شده‏ام آن دو را و آن دو مالک تو شده‏اند. گفت شاهي شيخ را اندر سخن‏ چيزي از بخشش مرا در خواست کن‏ گفت اي شه شرم نايد مر تو را که چنين گوئي مرا زين بر تو را من دو بنده دارم و ايشان حقير و آن دو بر تو حاکمانند و امير گفت شه آن دو چه‏اند اين ذلت است‏ گفت آن يک خشم و ديگر شهوت است‏ [ صفحه 163] شاه آن دان کو، ز شاهي فارغ است‏ بي مه و خورشيد نورش بازغ است‏ بيست وهشتم: شهدا و حواريين حضرت حسين عليه‏السلام داراي مقام عبوديت حقيقيه بودند. آنها هر يک عبدالله بودند و مولاشان ابي‏عبدالله بود، چرا که از رقيت نفس رستند و با اراده‏ي حق پيوستند. زيرا که عبد از خود اراده ندارد بلکه اراده‏اش تابع اراده مولاي اوست. لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤمرون [48] مثل ميت در يد غسال که به امر و اراده اوست اين‏ها نيز به امر حق حرکت مي‏کنند تا اراده ايشان عين اراده حق شود که فرمود: اذا شئنا شاء الله و يريد الله ما نريد [49] و آل محمد صلي الله عليه و آله فرمودند: نحن محال مشية الله [50] در بعض حکايات نقل شده که وقتي يکي از اولياء الله در کشتي بود پس موج شديد شد و اهل کشتي مشرف به غرق شدند، پس به آن ولي پناه جستند و استدعا نمودند که دعا کند و نجات بيابند. آن ولي گفت که من نمي‏توانم بر پروردگار خود اعتراض کنم و در کارش چون و چرا نمايم. من گروهي از اولياء مي‏شناسم که زبانشان از دعا بسته باشد. پس هر قدر الحاح کردند اجابت نکرد تا آنکه کار سخت شد و اهل کشتي صداها بلند کردند و تضرع و زاري نمودند. در آن حال آن ولي لبهاي خود را حرکت داد موج فورا ساکن شد و همه سالم شدند. پس يکي از ملازمان خاص آن ولي خدمتش عرض کرد که: خبر ده مرا که چه دعائي خواندي و به چه چيز از خدا نجات طلبيدي که به اين زودي موج ساکن شد فرمود که: انا نترک ما نريد لما يريد فاذا اردنا ترک ما يريد لما نريد يعني ما اراده خود را براي اراده حق وا مي‏گذاريم پس چون اراده‏ي چيزي کنيم حق نيز اراده‏ي خود را براي ما وا مي‏گذارد و معلوم است که تا اراده‏ي بنده اراده حق نشود متعلق اراده حاصل نمي‏شود چنانچه فرمود: يابن آدم تريد و اريد و لا يکون الا ما [ صفحه 164] اريد [51] شکي نيست که هر يک از اصحاب سيدالشهداء عليه‏السلام داراي مقامي بودند که اگر اراده و دعا مي‏کردند براي نجات خود يا هلاکت دشمن‏هاي خود اجابت مي‏شد و لکن تسليم حق و مولاي خود شده بودند و به مضمون: ان الله شاء ان يراک قتيلا [52] خود و امامشان غير مشيت حق مقصود و مطلوبي نداشتند. در دايره امکان ما نقطه‏ي تسليميم‏ رأي آنچه تو انديشي حکم آنکه تو فرمايي‏ اين بود که بعضي مواقع که ابي‏عبدالله عليه‏السلام بر بعضي از آن قوم نفرين کرد فورا اثر کرد و آن دشمن هلاک شد و در کتب مفصله مسطور است. بيست ونهم: حواريين سيدالشهداء عليه‏السلام داراي مقام سبقت در شهادت بودند و در مقام فداکاري و امتثال امر امامشان با کمال شوق به عالم بقاء و جوار رحمت حق به يکديگر سبقت مي‏گرفتند. که السابقون السابقون اولئک المقربون [53] و تا اصحاب باوفا بودند نگذاردند احدي از شاهزادگان حقيقي و بني‏هاشم کشته شوند و خود را پيش قدم آنها نمودند و مخفي مباد که پيشي گرفتن به مرگ و اهتمام به اين عمل در نزد اهل دانش جز براي مقصود عالي و نيت صادقه که به تقاضاي ايمان و عقيده به عالم بقاء و وصال معشوق و محبوبي که وصل به آن را به هزار درجه بالاتر و بهتر از زندگاني در اين عالم فاني و سرابي مي‏دانستند، براي مطلب ديگر نمي‏توان دانست و بشمار آورد زيرا که انسان وقتي که در اثر عقيده قلبي و يقين صادق ميل به عالم و جوار رحمت حق پيدا کرد، البته ترک دنيا و شهادت را بر زندگاني حاضر آلوده به ذلت و نکبت ستم زدگي ترجيح دهد. لا اري الموت الا سعادة و لا الحياة مع [ صفحه 165] الظالمين الا برما [54] و براي رسيدن به آن البته پيشي جويد و براي چنين مسابقه و پيشي گيري و فداکاري در تواريخ، عالم مرداني بما نشان داده. چنانچه در اصحاب حضرت خاتم صلي الله عليه و آله و غزوات بدر و حنين و غيره شنيده شد و خداوند در سوره‏ي احزاب از مردانگي و نيت صادقه آنها خبر داده، من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه [55] يعني بعضي از مؤمنين مرداني مي‏باشند که بر آنچه با خدا پيمان بسته‏اند راستگو هستند و عقيده‏شان آن بود که حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام فرمود: ميان دنيا و آخرت يک قدم است و مقامات عاليه خود را در اين عالم مشاهده نمودند و لذايذ بهشتي را بالمشارفه در اين سرا بکامشان يافتند و مي‏توان گفت اين مقام سبقت و مسابقه بالاترين و شريفترين مسابقه‏ها و اين مرگ گواراترين مردنها به شمار آيد و تاريخ دنيا گروهي را در چنين مسابقه به مرگ و شهادت و پيش روي به سوي شمشير و تير بهتر و بالاتر از حواريين سيدالشهداء عليه‏السلام نشان نداده و بطوري سرگرم اين راه و شهادت بودند که در اثر شهود نور تجلي محبوب و استيلاء سطوت مقام عشق و محبت بر قلب و حواس ايشان الم و درد شمشير و خنجر نمي‏يافتند و احساس نمي‏کردند. از جام ولاي تو چنان مست و خرابم‏ کز بي‏خبري من نشناسم سر و دستار رسول خدا صلي الله عليه و آله است که فرمود: لا يجدون الم مس حديد [56] يعني نمي‏يابند به بدن خود درد رسيدن شمشير و نيزه را، چنانچه بعضي از عامه‏ي مردم وقتي که از امري از امور دنيا که معشوق و محبوب آنهاست و در نظر آنها اهميتي داشته باشد اگر صدمه و جراحتي وارد بدن آنها شود التفات ننموده و درک نکنند به آن در اشتغال به آن عمل. سي‏ام: حواريين حضرت حسين بن علي عليه‏السلام داراي مقام فتوت و صفا بودند. خداوند در قرآن فرموده: انهم فتيه آمنوا بربهم و زدنا هم هدي [57] فتوت اسم است از [ صفحه 166] براي مقام قلب صافي از صفات رذيله نفساني از حرص دنيا و طمع و خودخواهي و انانيت و قساوت و حقد و حسد. چنانچه اصحاب سيدالشهداء عليه‏السلام به تابش نور ولايت و تجليات و جذبه‏ي حسيني از همه کدورات و صفات رذيله‏ي نفساني مصفا شدند و باصفاي دل رو به حق آوردند و به صفاي نور علم شريعت و متابعت و تادب به آداب رسالت به وصال محبوب و مقصود رسيدند «فزد ناهم هدي؛ پس بر هدايتشان افزوديم». و اين مقام صفا مقام توحيد حقيقي است که موحد عارف به واسطه صفاي قلب و استغراق در لجه‏ي بحر شهود از وجود خود ذاهل و غافل شود، مثل شخصي که در آينه نظر کند و براي آنکه مستغرق جمال خود است آينه را نبيند ولکن نمي‏توان گفت که آينه نيست شد و يا آينه جمال شد. از صفاي مي و لطافت جام‏ در هم آميخت رنگ جام مدام‏ همه جام است و نيست گوئي مي‏ يا مدامست و نيست گوئي جام‏ يا هوا رنگ آفتاب گرفت‏ رخت برداشت از ميانه ظلام‏ پس مراتب حيات براي شهداء کربلا محقق و مبرهن است زندگي به نيک نامي در عالم ناسوت به رفعت و علو همت. سعديا مرد نکونام نميرد هرگز مرده آن است که نامش به نکوئي نبرند و زندگي به روح الايمان و توحيد حقيقي. زيرا وقتي که موحد خود را در نور توحيد فاني و مستهلک بيند، و جميع اجزاي خود را در نور حق مانند ذرات در نور آفتاب متلاشي بيند، نه آنکه معدوم شود بلکه از خود بيخود و ذاهل گردد. چنانچه در مثال شنيدي که اهل عرفان اين توحيد را توحيد عيني و فناء جزئي و تجلي شهودي و برقي و تجريدي نامند و در حديث وارد است که موسي از پروردگار خود از فتوت سوال نمود: قال تعالي ان ترد نفسک الي طاهرة کما قبلتها مني طاهرة. يعني [ صفحه 167] پاک به اين عالم آمدي پاک هم برگردي انا لله و انا اليه راجعون [58] . سي و يکم: حواريين حضرت حسين عليه‏السلام به مقام بقاء بعد الفناء رسيدند، چرا که فنا برطرف کردن حجب ناسوتيست بانوار لاهوتي، به عبارت ديگر آزادي از رقيت هستي و انانيت خود و فاني شدن در نور حق. دارم چه ساقي آن جام باقي‏ از پاي تا سر گشتم همه لا نه اسم و رسمي نه وضع و شکلي‏ آنجا يکي شد اسم و مسمي‏ زنده کدامست بر هوشيار آنکه بميرد بسر کوي يار و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون [59] خدا مي‏فرمايد: شهداء در راه حق زنده‏اند و نزد پروردگارشان ارتزاق مي‏کنند. چون شهيد از زندگاني عاريتي خود در راه حق گذرد و موانع جسم و جسمانيه زايل گردد و فاني في الله شود و چون حيات حقيقتي نيست مگر براي خدا لا حي الا الله [60] پس شهيد زنده به زندگاني حق است و باقي به بقاي او. هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق‏ ثبت است در جريده عالم دوام ما و آن ارتزاق فيض دمادم حق است که دائم به او مي‏رسد. از هستي خويش اگر تو غافل نشوي‏ هرگز به مراد خويش واصل نشوي‏ از بحر ظهور تا به ساحل نشوي‏ در مذهب اهل عشق کامل نشوي‏ موانع تا نگرداني ز خود دور درون خانه‏ي دل نايدت نور و سر اين معني آن است که بنده مادامي که خود را بيند حق از او دور است و بر کنار است و چون از خود کناره کند و از هستي و انانيت خود بگذرد ديگر او را از [ صفحه 168] وصال حق چاره نيست. پس به قدر نيستي بنده، هستي حق بر او ظاهر شود و جلوه کند اين است که در رکوع که قسمتي از خضوع و تعظيم بنده است براي حق سبحان ربي العظيم و بحمده مي‏گويي و در سجده که کمال و منتهاي افتادگي است يعني بالاترين اعضاي خود را که صفحه‏ي پيشاني تست مي‏گذاري بر خاک که پست‏ترين چيزها و تحت اقدام است و مي‏گوئي سبحان ربي الاعلي و بحمده يعني او در منتها مرتبه ربوبيت است و بنده در ادني مرتبه‏ي عبوديت که مقام فنا است مي‏باشد «کل من عليها فان و يبقي وجه ربک ذوالجلال و الاکرام [61] ؛ هر چه غير خداست فاني و از بين رفتني است تنها چيزي که باقي مي‏ماند وجه پروردگار صاحب جلال و با عظمت و گرامي توست». تا با خودي تو هرگز ديدار حق نبيني‏ وآندم که بيخود آئي با حق کني ملاقات‏ ترکت الخلق طرا في هواکا و ايتمت العيال لکي اراکا [62] . باشد هوسم که خاک پاي تو شوم‏ مجذوب دو چشم دلرباي تو شوم‏ آندم که زند آتش عشقت شعله‏ خواهم که به جان و دل فداي تو شوم‏ [ صفحه 169]

[1] بحارالانوار ج 24 ص 93. [2] ارشاد مفيد ج 2 ص 91. [3] بحارالانوار ج 101 ص 317، ج 45 ص 70 تا 73. [4] بحارالانوار ج 44 ص 185. [5] نفس المهموم 137. [6] تهذيب الاحکام ج 6 ص 73. [7] بحارالانوار ج 41 ص 295. [8] امالي شيخ صدوق ص 190. [9] لهوف ص 57، ترجمه‏ي ص 96 انتشارات آرام دل. [10] ارشاد مفيد ج 2 ص 94. [11] مقتل ابومخنف ص 113. [12] امالي شيخ صدوق ص 220. [13] شجره طوبي ج 1 ص 192. ترجمه: حيف بر آن سواراني که در کربلا شهيد شدند و شهادتشان در آنجا پشت سر هم اتفاق افتاد. فرزند دختر پيامبرشان را ياري کردند، پس خوشا به حالشان که به واسطه‏ي ياري کردنهايشان به مقامات بلندي رسيدند. [14] تهذيب الاحکام ج 6 ص 73، بحارالانوار ج 44 ص 258. [15] بحار ج 98 ص 109 به نقل از کامل الزيارات ص 455. [16] نفس الرحمن في فضائل السلمان ص 256 به نقل از رجال کشي طبع 1 ص 13 طبع 2 ص 24. [17] ترجمه‏ي نفس المهموم ص 326، در مدح اصحاب امام حسين (ع). [18] تحفة الزائرين، زيارة الشهداء. [19] تاريخ طبري ج 6 ص 247، ابصار العين في انصار الحسين (ع) ص 125. [20] بحارالانوار ج 45 ص 80 و ج 52 ص 117. [21] بحارالانوار ج 44 ص 301 به نقل از کامل الزيارات ص 77 و 78. [22] بحارالانوار ج 54 ص 94. [23] تاريخ يعقوبي ج 1 ص 208، امالي سيد مرتضي ج 3 ص 160. [24] تحفة الزائر به نقل از مصباح المتهجد ص 723. [25] بحارالانوار ج 98 ص 330. [26] بحارالانوار ج 44 ص 264 به نقل از تفسير فرات کوفي ص 171. [27] ترجمه: آنان مردمي هستند که هرگاه گرد و غبار برخيزد تو آنها را چون خورشيد مي‏بيني و گمان مي‏کني که چهره‏هايشان چون ماه است. و آن‏گاه که مظلومي آنان را به ياري مي‏طلبد، جانهايشان را فدا مي‏کنند و با حيات و زندگي دنيوي وداع مي‏کنند. [28] بحارالانوار ج 3 ص 283. [29] بحارالانوار ج 45 ج 80 و 81. [30] رجال کشي ج 2 ص 293. [31] شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابي‏الحديد ج 3 ص 249. [32] مقتل ابومخنف ص 197. ترجمه: مرگ بهتر از پذيرفتن ذلت و خواري است و خوار شدن (در نزد مردم) بهتر از وارد شدن به جهنم است. [33] بحارالانوار ج 45 ص 182 و ج 28 ص 59. [34] علل الشرايع ج 1 ص 229. [35] ترجمه نفس المهموم ص 102. [36] ترجمه: خداوند پرده‏ها را برايشان کنار زد. [37] لهوف ص 67. [38] امالي شيخ صدوق ص 203 شماره‏ي 4. [39] همان ص 199. [40] امالي شيخ طوسي ص 620. [41] بحارالانوار ج 45 ص 227. [42] مناقب ابن‏شهرآشوب ج 3 ص 213. [43] بحارالانوار ج 44 ص 297 به نقل از معاني الاخبار ص 288. [44] حياة الامام الحسين (ع) (الشيخ باقر الشريف القرشي) ج 1 ص 118 به نقل از شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابي الحديد ج 3 ص 263. [45] فتح القدير (شوکاني) ج 2 ص 407. در راه دوستي آقا و مولايشان با جان و دل تلاش کردند، جان نثاري (در راه دوست) بالاترين مرتبه‏ي جود و بخشش است. [46] ترجمه: کجايند حامياني که حمايت کردند از خاندان محمد (ص) در بيابان کجايند آن جوانان و کجايند آن پيران دلير - بدون غسل روي ريگهاي بيابان رها گشتند و لگدمال سم اسبانشان کردند. [47] آيات 41 و 42 سوره‏ي مبارکه‏ي نازعات. [48] دعاي سوم صحيفه‏ي سجاديه. ترجمه: از آنچه که خداوند امر فرموده سرپيچي نمي‏کنند و به آنچه خداوند فرمان داده عمل مي‏کنند. [49] مستدرک سفينة البحار ج 4 ص 251. ترجمه: هرگاه ما چيزي بخواهيم و آن را اراده کنيم خداوند نيز همان را خواسته و اراده مي‏کند. [50] مشارق انوار اليقين ص 58. ترجمه: ما خاستگاه مشيت پروردگاريم. [51] توحيد شيخ صدوق ص 337. ترجمه: اي فرزند آدم، تو هم اراده مي‏کني و من هم اراده مي‏کنم ولي واقع نمي‏شود چيزي مگر آنچه که من بخواهم. [52] لهوف ص 40. ترجمه: خداوند اراده نموده که تو را کشته ببيند. [53] آيات 10 و 11 سوره‏ي واقعه. [54] لهوف ص 48. ترجمه: مرگ را چيزي جز سعادت و خوشبختي نمي‏دانم و زندگي با ظالمان و ستمگران را جز بدبختي و تيره‏روزي نمي‏دانم. [55] سوره‏ي احزاب آيه‏ي 23. [56] بحارالانوار ج 45 ص 80. [57] سوره‏ي کهف آيه 13. ترجمه: آنان جوانمرداني بودند که به پروردگارشان ايمان آوردند، ما نيز بر هدايتشان افزوديم. [58] سوره‏ي بقره آيه‏ي 156. ترجمه: ما از خداييم و به سوي او باز مي‏گرديم. [59] سوره‏ي آل عمران آيه‏ي 169. [60] ترجمه: هيچ زنده‏اي جز خدا وجود ندارد. [61] سوره‏ي الرحمن آيات 26 و 27. [62] تحفة السنية ص 262. ترجمه: از مردم بريدم در راه عشق تو، اهلم را يتيم گذاشتم تا تو را ببينم.