و اما فضائل و خصايص ايشان از اخبار و کتب معتبره به نظر رسيد نقلا و وجدانا، تاليفا و تحقيقا سي و يک فضيلت است.
اول: از آنها آن است که رضي الله عنهم و رضوا عنه، خدا از آنها خشنود است و آنها از خدا راضي ميباشند. چنانچه در جلد بيست و چهارم بحار است از حضرت صادق عليهالسلام روايت کرده که فرمود: قرائت کنيد سورهي والفجر را در نمازهاي فريضه و نافله که آن سورهي حسين عليهالسلام است [1] .
دوم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام باوفاترين و بهترين اصحاب انبيا و ائمه اطهار عليهمالسلام بودند. چنانچه در ارشاد مفيد از حضرت امام زين العابدين عليهالسلام روايت کرده که: نزديک مغرب روز تاسوعا حضرت سيدالشهداء اصحاب خود را جمعآوري فرمود و بعد از حمد و ثناي الهي فرمود:
اما بعد فاني لا اعلم اصحابا اوفي و لا خيرا من اصحابي و لا اهل بيت ابر و لا اوصل من اهل بيتي فجزاکم الله خيرا [2] .
اما بعد، همانا من ياراني با وفاتر از ياران خود سراغ ندارم و ياراني بهتر از ايشان نميشناسم و نيز خانداني نيکوکارتر و مهربانتر از خاندان خود نديدهام، خدا از جانب من به شما پاداش نيکو عنايت فرمايد.
و در زيارت ناحيهي مقدسه است: السلام عليکم يا خير انصار السلام عليکم بما صبرتم فنعم عقبي الدار [3] .
درود بر شما اي بهترين ياران، درود و سلام بر شما به خاطر صبري که داشتيد، وه که چه جايگاه نيکويي يافتيد.
[ صفحه 141]
مخفي نماند که از اين روايات شريفه استفاده ميشود افضليت اصحاب آن بزرگوار بر همه اصحاب انبياء و ائمه اطهار. من جمله اين است که نوعا هر وقت اصحاب انبياء و بعضي از ائمه اطهار به غزوه ميرفتند عدهشان به اندازه عده دشمن بوده و يا نصف يا ثلث آنها بودند و احتمال خلاص خود و مولايشان را ميدادند. بلکه احتمال غلبه و نصرت و به دست آوردن اموال و غنيمت ميدادند و بر فرض علمشان به شهادت خود احتمال خلاص و نجات جان شريفه ي مولايشان را مي دادند و اما اصحاب و حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام اولا شايد هزار و يک عدد دشمن بود و ثانيا علم داشتند که ظفر و نصرت ظاهري نخواهند داشت. ثالثا علم داشتند که اگر ياري سيدالشهداء عليهالسلام را بنمايند خودشان و مولايشان شهيد خواهند شد و اگر ياري نکنند مولايشان شهيد خواهد شد، به مقتضاي فرمايشاتي که مکرر از خود حضرت سيدالشهداء عليهالسلام شنيده بودند ولکن خودشان نجات مييابند، معذلک اقدام نمودند به نصرت و ياري آن بزرگوار و با اين فرض فائده و ثمرهي شهادتشان و برداشتن دست از جان و حيثيتشان اين بود که به سبب ياري نمودن آنها چند ساعتي جان مقدس امام زمان و حجة عصر نگهداري شد و شهادت آقا قدري به تأخير افتاد.
سوم: اسماء شريفه حوارين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام در لوح محفوظ ثبت بود. نه يک نفر کم ميشد و نه يک نفر زياد ميشد.
در بحار از مناقب ابنشهرآشوب نقل کرده:
قال عنف ابنعباس علي نصرة الحسين فقال: ان اصحاب الحسين عليهالسلام لم ينقصوا رجلا و لم يزيد و ارجلا نعرفهم باسمائهم من قبل شهودهم [4] .
عنف بن عباس در تائيد نهضت امام حسين (ع) چنين ميگويد: اصحاب و ياران امام حسين (ع) از قبل معين و مشخص بودند به گونهاي که نه يک نفر کم و نه يک نفر زياد شد ما آنها را قبل از شهادتشان به نام ميشناختيم.
و محدث قمي دام ظله در نفس المهموم فرموده:
[ صفحه 142]
و قال محمد بن الحنفية: و ان اصحابه عندنا لمکتوبون باسمائم و اسماء آبائهم [5] .
محمد بن حنفيه ميگويد: نام ياران امام حسين (ع) با نام پدرانشان به صورت نوشته و مکتوب موجود است.
چهارم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام کساني هستند که احدي بر آنها سبقت نگرفته و احدي از متأخرين هم به مقامات شامخهي آنها نميرسد. چنانچه در تهذيب از حضرت صادق عليهالسلام روايت فرموده که: حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام گذارش به کربلا افتاد و فرمود: «مناخ رکاب و مصارع شهداء لا يسبقهم من قبلهم و لا يلحقهم من کان بعدهم [6] ؛ اينجا (يعني کربلا) اقامتگاه شتران و اسبان [کاروان اهل بيت] و قتلگاه شهدائي است که [در فضيلت] کسي قبل از آنها نبوده و بعد از ايشان هم کسي به آنان ملحق نميشود». و در تاسع بحار از خرائج راوندي از حضرت امام محمد باقر عليهالسلام روايت کرده که فرمود: «مناخ رکاب و مصارع عشاق شهداء لايسبقهم من کان قبلهم و لا يلحقهم من بعدهم [7] ؛ اينجا اقامتگاه شتران و اسبان و قتلگاه شهيدان عاشقي است که [در فضيلت] کسي قبل از آنها نيامده و بعد از ايشان هم کسي به آنان ملحق نميشود». و مخفي نماند که در اخبار معتبره تعبير به عشق ديده نشده مگر در همين مورد و يکي دو مورد ديگر.
پنجم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام درجهشان از درجه تمام شهداء بلندتر است. چنانچه در مجلس بيست و هفتم از امالي از جبله مکيه روايت کرده که ميثم تمار عليهالسلام فرمود: «يا جبلة اعلمي ان الحسين بن علي عليهالسلام سيدالشهدا يوم القيمة و لاصحابه علي ساير الشهداء [8] ؛ اي جبله، بدان که حسين بن علي (ع) در روز قيامت سرور و آقاي تمام شهيدان است و يارانش سرور و آقاي ديگر شهيدان هستند».
ششم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام از زهاد و عباد بودند. چنانچه سيد در لهوف فرموده:
و بات الحسين و اصحابه تلک الليلة و لهم دوي کدوي النحل ما بين راکع و
[ صفحه 143]
قائم و قاعد فعبر عليهم في تلک الليلة من عسکر عمر بن سعد اثنان و ثلثون رجلا و کذا کانت سجية الحسين عليهالسلام في کثرة صلوته و کمال صفاته و ذکر ابن عبد ربه في الجزء الرابع من کتاب العقد قال قيل لعلي بن الحسين عليهالسلام ما اقل ولدا بيک قال عليهالسلام العجب کيف ولدت له من کان يصلي في اليوم و الليلة الف رکعة فمتي کان يفرغ للنساء [9] ؛ آن شب (شب عاشورا) امام حسين (ع) و يارانش به شب زندهداري پرداختند و صداي مناجات و راز و نيازشان همانند صداي بال زنبوران عسل به گوش ميرسيد، در حالي که برخي در رکوع و سجود و برخي ايستاده و برخي نيز نشسته سرگرم عبادت بودند، به همين دليل در اين شب سي و دو نفر از سپاه عمر بن سعد به ياران امام حسين (ع) پيوستند، و اين چنين بود مرام و منش حسين (ع) او بسيار نمازگزار و داراي صفات کماليه بود، ابنعبد ربه در قسمت چهارم کتاب «عقد» ميگويد به امام سجاد (ع) گفتند: چرا پدرت فرزندان کمي دارد؟ حضرت فرمودند: «جاي تعجب است که اصلا چگونه پدرم صاحب فرزند شده و با اينکه هر شب هزار رکعت نماز ميخواند چگونه فرصت ميکرد با زنان خلوت کند».
انتهي و في الارشاد فقام الليل کله يصلي و يستغفر و يدعو و يتضرع و قام اصحابه کذلک يصلون و يدعون و يستغفرون انتهي و اقوي [10] .
[آن شب (شب عاشورا)] امام حسين (ع) همهي شب را به نماز و دعا و استغفار مشغول بود، همچنانکه ياران آن حضرت نيز آن شب را به نماز و دعا و استغفار به پايان بردند.
شاهد بر مراتب تقوي و زهد حواريين آن بزرگوار آن است که آنها با مراتب مودت و محبتي که با آن حضرت داشتند و به چشم خود ديدند وحدت و غربت و مظلوميت سيد و مولايشان و با اشد اشتياقي که به شهادت داشتند، معذلک به ميدان نميرفتند تا از سيد و مولايشان اذن نميگرفتند به حکم عقل به حسن آن بلکه بوجوب جهاد در رکاب مقدس امام زمان چون حجة بالغه الهيه حاضر بود بدون اذن به ميدان نرفتند و اين از مناقب ساميه ايشان بود، چنانچه وقتي که منافقين آمدند در خانه اميرالمؤمنين عليهالسلام بعضي از بنيهاشم و خواص از اصحاب
[ صفحه 144]
حاضر بودند و به چشم خود ديدند ظلمهائي که به آن بزرگوار و زوجهي محترمهاش فاطمه زهرا عليهاالسلام وارد کردند و خون در بدنهايشان ميجوشيد، معذلک چشمان آنها به لبهاي نازنين اميرالمؤمنين عليهالسلام بود که به يک اشاره روزگار آنها را تباه کنند، لکن چون مأذون نشدند تمام اين ظلمها را ديدند و خون دل خوردند و بدون اجازه امامشان دست به شمشير نکردند و اين اعلي فضيلتي بود از براي اصحاب اميرالمؤمنين عليهالسلام.
هفتم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام علو همتشان به اندازهاي بود که با قلت عددشان و اشتغالشان به عبادت معذلک در شب عاشورا خندقي در اطراف خيمهي طاهرات حفر کردند و چون آب نداشتند چوب و ني در او ريختند که فردا آنها را آتش بزنند از خوف آنکه مبادا فردا وقتي که با دشمن مشغول محاربه باشند دشمن خود را به خيم طاهرات برسانند [11] .
در امالي شيخ صدوق از حضرت زينالعابدين عليهالسلام روايت کرده فرمود: «ثم ان الحسين امر بحفيرة فحفرت حول عسکره شبه الخندق و امر فحشدت حطبا [12] ؛ همانا امام حسين (ع) در شب عاشورا کلنگ و يا تيشهاي طلبيد و با آن به گرد خيام حرم اهل بيت (ع) خندقي حفر نمود و امر فرمود که آن را با هيزم پر نمايند». و صبح عاشورا که حضرت مهياي جنگ شد امر فرمود که آن هيزم ها و نيها را آتش زنند که مبادا لشگر خود را به خيمهها برسانند.
هشتم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام جماعتي بودند که نصرت خدا به علو همت آنها واقع شد. مسعودي در مروج الذهب فرموده که: خداوند دين خود را نصرت فرمود به هزار مرد؛ سيصد و سيزده نفر از اصحاب طالوت پيغمبر بودند و سيصد و سيزده اصحاب حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله بودند در غزوه بدر کبري و سيصد و سيزده نفر اصحاب قائم - سلام الله عليهاند - و باقي شصت و يک نفرند که روز عاشورا در رکاب حضرت سيدالشهداء عليهالسلام شهيد شدند. ثقة الاسلام نوري (ره) فرموده که آنچه مسعودي فرموده در عدهي اصحاب حضرت سيدالشهداء عليهالسلام خلاف مشهور بين اصحاب سير و تواريخ است به جهت آنکه اصحاب آن حضرت که در کربلا شهيد شدند از هفتاد و دو تن کمتر نديدهاند و احتمال دارد که مراد مسعودي
[ صفحه 145]
اصحاب از غير بنيهاشم باشد و گفته شود که بنيهاشم را به جهت غلبه شرافتشان و اتحادشان با وجود مقدس حضرت سيدالشهداء در عداد اصحاب نياورد. پس عده اصحاب از غير بنيهاشم تقريبا مطابق ميشود با آنچه بعضي از حيوة الحيوان دميري نقل نمودهاند: و لنعم ما قيل في حقهم.
لهفي لرکب صرعوا في کربلا
کانت بها اجالهم متدانية
نصروا ابن بنت نبيهم طوبي لهم
نالوا بنصرتهم مراتب سامية [13] .
نهم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام دوستان واقعي هستند. در تهذيب از حضرت باقر عليهالسلام روايت کرده:
قال مر علي عليهالسلام بکربلا في اثنين من اصحابه فلما مرّ بها اغرا و رقت عيناه للبکاء ثم قال هذا مناخ رکابهم و هذا ملقي رحالهم و هيهنا مهراق دمائهم طوبي لک من تربة تهراق فيها.... دماء الاحبة [14] .
راوي ميگويد: علي (ع) به همراه دو تن از يارانش از نزديک کربلا عبور ميکرد، همين که به سرزمين کربلا رسيد چشمانش پر از اشک شد و گريست، سپس فرمود: اينجا محل فرود آمدن آنان (کاروان امام حسين (ع)) و بر زمين گذاشتن بارهايشان است، اينجاست که خونهايشان بر زمين ميريزد، خوشا به حال تو، اي خاکي که ميريزد بر روي تو خونهاي عزيزاني دوست داشتني.
دهم: حواريين حضرت سيدالشهداء کساني هستند که به جهت تواضع زمين کربلا خداوند به او اکرام نمود و او را مضجع منور حضرت سيدالشهداء عليهالسلام و حواريين آن بزرگوار قرار داد. آنچه در بحار از کامل الزيارات از حضرت صادق عليهالسلام روايت کرده فرمود: از وقتي که قطعههاي زمين بعضي به بعضي تفاخر نمودند، زمين کربلا گفت:
[ صفحه 146]
انا ارض الله المقدسة المبارکة الشفاء في تربتي و مائي و لا فخر بل خاضعة ذليلة لمن فعل بي ذلک و لا فخر علي من دوني بل شکرالله فاکرمها الله و زادها بتواضعها شکرالله باالحسين عليهالسلام و اصحابه [15] .
زمين کربلا گفت: من همان زمين مقدس و با برکت خدايم که در آب و خاکم شفا هست، اين فخر و مباهات نيست بر من بلکه خضوع و خشوع است در برابر کسي که مرا بدين مقام رسانيد و نيز اين تفاخر نيست بر زمينهاي ديگر بلکه شکري است در مقابل خداوند، پس خداوند نيز آن (زمين کربلا) را گرامي داشت و به خاطر تواضعش بر شکر او افزود و همهي اينها به خاطر وجود امام حسين (ع) و يارانش بود.
و لنعم ما قيل في حقها هي الطفوف فطف سبعا بمعناها فمالمکة معني مثل معناها ارض ولکنها السبع الشدادلها دانت و طأطأ اعلاها ما کان ذلک لا و الله لولاها في الله. اي نفوس کان ذکاها و کيف لا وهي ارض ضمنت جثة فيها الحسين و فتيان له بذلوا.
و چه نيکو گفت [آن که در مدح سرزمين کربلا چنين گفته:] آنجا هم زمين است اما زميني که به معناي کوه است به گونهاي که حتي مکه هم آن معنا را ندارد، زمين است ولي کوههاي بلند در مقابلش سست و ضعيف گشته و بلنديهايش در برابر او سر فرود آوردند، و اين چنين نبود آن سرزمين نه به خدا سوگند اين چنين نبود مگر به خاطر جانهايي که خود را در راه خدا تقديم نموده و پاک گشته و چه طور اينگونه نباشد و حال آنکه کربلا سرزميني است که پيکرهايي را در آغوش گرفته که در ميان آنان حسين بن علي (ع) و جوان مرداني هستند که جان خويش را فداي حسين (ع) نمودند.
يازدهم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام کساني هستند که سلمان به آنها اطلاق اخواني فرمود. چنانچه در کتاب نفس الرحمن از رجال کشي از مسيب بن نجيه الفزاري روايت کرده:
قال لما اتانا سلمان الفارسي قادما تلقيناه فيمن تلقاه فسار الي کربلاء فقال هذه مصارع اخواني هذا موضع رحالهم و هذا مناخ رکابهم و هذا مهراق
[ صفحه 147]
دمائهم يقتل بها ابنخير النبيين و يقتل بها خير الاخرين [16] .
راوي ميگويد: آن روز که سلمان از مسافرت ميآمد ما نيز به پيشواز او رفتيم و [با هم حرکت کرديم] تا اينکه عبورش به کربلا افتاد در اين هنگام گفت: اينجا قتلگاه برادران من است اين جا محل فرود آمدنشان و محل اقامتشان است و اينجا محل ريخته شدن خونهايشان است، در اينجا فرزند بهترين پيامبران خدا کشته خواهد شد، در اينجا بهترين نفر از آخريان به شهادت خواهد رسيد.
دوازدهم: حواريين حضرت سيدالشهداء سادات شهداء هستند روز قيامت. در نفس المهموم از شيخ ابننما از حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله روايت کرده:
قال و ذکرت ما يصنع بهذا ولدي الحسين کاني به و قد استجار بحرمي و قبري فلا يجار و يرتحل الي ارض مقتله و مصرعه ارض کرب وبلاء فتنصره عصابة من المسلمين اولئک سادات شهداء امتي يوم القيمة [17] .
پيامبر اکرم (ص) فرمودند: به ياد آنچه بر سر فرزندم حسين (ع) ميآورند افتادم، گويي او را ميبينم که در حرم من و در کنار قبر من است ولي زياد در جوار من نميماند بلکه به سرزميني که محل بر خاک افتادن و شهادت اوست هجرت ميکند، همان سرزميني که پر از مصيبت و بلا است، در آنجا دستهاي از مسلمانان او را ياري ميکنند که در قيامت سرور شهيدان امت من هستند.
در تحفة الزائرين از فقرات زيارت شهداء است:
انتم سادات الشهداء في الدنيا و الاخرة و انتم السابقون و المهاجرون و الانصار [18] .
شمائيد سرور شهيدان در دنيا و آخرت، شماييد پيشي گرفتگان و هجرت کنندگان و ياري کنندگان.
و لنعم ما قيل فلم ترعيني مثلهم في زمانهم و لا قبلهم في الناس اذ انا يافع
[ صفحه 148]
اشد قراعا بالسيوف لدي الوغي الا کل من يحمي الزمار مقارع مجمع البحرين ايفع الغلام اذا اشارفي الاحتلام و لم يحتلم [19] .
و از آغاز جواني تا حال، همانند آن را چه در زمان خودشان و چه پيش از آنان نديده بودم.
به هنگام کارزار، سلحشورترين شمشيرزنان بودند، آري، هر که از ناموس و حرم خويش دفاع کند سلحشور است.
سيزدهم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام قتلاء نبيين و آل نبيين هستند. در عاشر بحار از معاني الاخبار از حضرت امام زين العابدين عليهالسلام روايت نموده:
قال کان الحسين بن علي عليهالسلام يضع قتلاه بعضهم علي بعض ثم يقول قتلاءنا قتلاء النبيين و آل النبيين [20] .
امام حسين (ع) همينطور که برخي از شهدا را کنار شهيدان ديگر ميگذاشت ميفرمود: قاتلان ما قاتلان پيامبران و ذريهي پيامبران هستند.
و در بحار از کامل الزياره از کعب الاحبار روايت کرده:
يقول اول من لعن قاتل الحسين بن علي ابراهيم الخليل و امر ولده بذلک و اخذ عليهم العهد والميثاق ثم لعنه موسي بن عمران و امر اخيه بذلک ثم لعنه داود و امر بنياسرائيل بذلک ثم لعنه عيسي و اکثر فقال يا بنياسرائيل العنوا قاتله و ان ادرکتم ايامه فلا تجلسوا عنه فان الشهيد معه کالشهيد مع الانبياء مقبل غير مدبر [21] .
راوي ميگويد: اولين کسي که قاتل حسين (ع) را لعن کرد حضرت ابراهيم (ع) بود که فرزندانش را هم بدين کار سفارش کرد و از آنان عهد و پيمان گرفت که قاتل او را لعن کنند، بعد از حضرت ابراهيم (ع) حضرت موسي (ع) بود که قاتل امام حسين (ع) را لعن کرد و به برادرش نيز امر کرد که چنين کند، سپس حضرت داود (ع) بر قاتل امام حسين (ع) لعن نمود و به بنياسرائيل فرمان داد که قاتل آن حضرت را نفرين و لعن کنند، بعد از او نيز حضرت عيسي (ع) قاتل آن حضرت را لعن
[ صفحه 149]
کرد و ديگر اينکه فرمود: اي بنياسرائيل لعن کنيد قاتل امام حسين (ع) را و اگر زماني او را درک کرديد از او فاصله نگيريد که هر کس در کنار او به شهادت برسد مانند اين است که در کنار پيامبران گذشته به شهادت رسيده و اين پيشرفتي باشد که بازگشتي در آن نيست.
چهاردهم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام با مولاشان در زمان رجعت رجوع ميکنند در حالتي که بر سر آنهاست خود مذهب که طلا در آن بکار بردهاند:
وروي في قوله تعالي ثم رددنا لکم الکرة عليهم خروج الحسين عليهالسلام في سبعين من اصحابه عليهم البيض المذهبة لکل بيضة وجهان المؤدون الي الناس ان هذا الحسين قد خرج حتي لا يشک المؤمنون فيه [22] .
در مورد اين قول خداي متعال که [در آيهي 6 سورهي اسراء] ميفرمايد: آنگاه دوباره شما را به روي آنها برگردانيم و بر آنها غلبه دهيم، روايت شده که اين آيه دربارهي رجعت امام حسين (ع) به همراه هفتاد تن از يارانش که بر سرشان کلاه خودهاي طلايي دو وجه است ميباشد، آنها رجعت ميکنند و آن قدر با اشاره امام حسين (ع) را به مردم معرفي ميکنند که در ميان مؤمنان شکي باقي نميماند که او خود امام حسين (ع) است.
و لنعم ما قيل بيض الوجوه کريمة احسابهم شم الانوف من الطراز الاول يغشون حتي ما تهر کلابهم لا يسئلون عن السواد المقبل [23] .
شعر از حسان بن ثابت است که ميگويد: اينان سفيدرويان با اصل و نسبي هستند که بوي خوششان را بيني عالميان از ابتداي عالم [تاکنون] استشمام کرده است [ولي اين فضائل را] پنهان نمودند تا جايي که حتي سگها و ديوانگانشان هم آنان را ناپسند دانستند، در حالي که به سياهي و ظلمت قيامت فکر نميکردند و از آن نميپرسيدند.
پانزدهم: حواريون حضرت سيدالشهداء عليهالسلام اولياء الله و اصفياء الله و اوداء الله و طاهرون و مهذبون و ابرار هستند. در تحفة الزائر از حضرت صادق عليهالسلام روايت کرده که به صفوان جمال فرمود:
ثم توجه الي الشهداء و قل السلام عليکم يا اولياء الله و احبائه السلام عليکم
[ صفحه 150]
يا اصفياء الله و اودائه الي قوله طبتم و طابت الارض التي فيها دفنتم و فزتم و الله فوزا عظيما [24] .
سپس رو کن به شهيدان کربلا و بگو: سلام و درود بر شما اي اولياء خدا و اي دوستان و محبين خدا، سلام و درود بر شما اي برگزيدگان خداوند و دوستداران و محبوبهاي خدا [تا آنجا که ميگويد] خوشا به حال شما و خوشا به حال زميني که شما در آن مدفون شديد و رستگار شديد به خدا سوگند که رستگاري بزرگي است.
و نيز در زيارت روز اربعين از جابر بن عبدالله الانصاري حکايت شده:
ثم توجه الي زيارت الشهداء و قال السلام علي الارواح المنيخة بقبر ابي عبدالله السلام عليکم يا شيعة الله و شيعة رسوله و شيعة اميرالمؤمنين و الحسن و الحسين السلام عليکم يا طاهرون السلام عليکم يا مهديون السلام عليکم يا ابرار [25] .
سپس مشغول به زيارت شهيدان شو و بگو: سلام و درود بر روحهايي که در جوار مرقد اباعبدالله (ع) مسکن گزيدهاند، سلام و درود بر شما اي پيروان خدا و رسول خدا و اي شيعيان و پيروان اميرالمؤمنين (ع) و اي شيعيان امام حسن (ع) و امام حسين (ع) سلام بر شما اي پاکيزگان، سلام بر شما اي هدايت يافتگان و سلام بر شما اي نيکان.
شانزدهم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام نزد اهل آسمان معروفند چنانچه ستارههاي آسمان نزد اهل زمين معروفند. در عاشر بحار از تفسير فرات بن ابراهيم از حضرت صادق عليهالسلام روايت کرده:
قال: الحسين مع امه تحمله فاخذ النبي و قال لعن الله قاتلک و لعن الله ساليک و لعن الله المتوازرين عليک و حکم الله بيني و بين من اعان عليک قالت فاطمة الزهراء يا اب اي شيء تقول قال يا بنتاه ذکرت ما يصيبه بعدي و بعدک من الاذي و الظلم الغدر والبغي و هو يومئذ في عصبة کانهم نجوم السماء فتيها دون الي القتل و اني انظر الي معسکرهم و الي موضع رحالهم و
[ صفحه 151]
تربتهم در کتاب منتهي الارب [26] .
امام صادق (ع) ميفرمايد: روزي حضرت زهرا (س) امام حسين (ع) را در آغوش گرفته بود و ميرفت که پيامبر (ص) او را از مادرش گرفت و فرمود: خدا لعنت کند قاتل تو را، خدا لعنت کند آن که تو را زخم زند، خدا لعنت کند بر کساني که به تو پشت ميکنند و خداوند حکم کند بين من و کساني که تو را ياري خواهند کرد، در اين هنگام حضرت فاطمه (س) سئوال کردند، پدرجان اينها چه بود که فرموديد؟ رسول خدا (ص) فرمودند: دخترم، ياد مصائبي افتادم که بعد از من و تو به طور دردناک و ظالمانه و از روي کينه و دشمني بر او (امام حسين (ع)) وارد ميشود در حالي که در آن روز او در ميان جواناني از ياران خود است که مانند ستارگان آسمان که در [درخشيدن بر يکديگر سبقت ميگيرند] در جنگ و شهادت از هم پيشي و سبقت ميگيرند و من ميبينم اردوگاه آنان را و نظاره ميکنم محل شهادت و محل دفنشان را.
تهادي يعني يکديگر را هديه دادن و پيشرو شدن و سبقت گرفتن و نعم ما قيل:
قوم اذا اقتحم العجاج رايتهم
شمسا و خلت وجوههم اقمارا
و اذا الصريخ دعاهم لمسلمة
بذلوا النفوس و فارقوا اعمارا [27] .
هفدهم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام جماعتي بودند که اگر حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله آنها را ميديد دهانشان را ميبوسيد و آنها را در کنار خود مينشانيد. در عاشر بحار از تفسير ثعلبي روايت کرده:
قال ربيع ابنخثيم لبعض من شهد قتل الحسين جئتم بها اي برؤس الشهداء معلقات علي اسنة الرماح فوالله لقد قتلتم صفوة لو ادرکهم رسول الله لقبل افواههم و اجلسهم في حجره ثم قرء اللهم فاطر السموات و الارض عالم الغيب و الشهادة انت تحکم بين عبادک فيما کانوا فيه يختلفون [28] .
[ صفحه 152]
ربيع بن خثيم به برخي از سربازان دشمن که شاهد شهادت امام حسين (ع) بودند گفت: با چيزهايي آمديد [يعني با سرهاي شهيداني که بر سر نيزهها بود] و به خدا سوگند برگزيدگاني را کشتيد که اگر رسول خدا (ص) آنان را ميديد، دهانهايشان را ميبوسيد و آنان را بر دامن خود مينشاند، سپس آيهي 46 سورهي زمر را قرائت کرد که ميفرمايد: اي خالق آسمانها و زمين و اي داناي به اسرار غيب و حضور، تو در مورد آنچه که بندگانت دربارهي آن اختلاف دارند حکم و قضاوت کن.
هجدهم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام از کثرت اشتياقي که به شهادت در رکاب مقدس سيد و مولايشان داشتند الم نيزه و تير و شمشير را احساس نميکردند. چنانچه در عاشر بحار از خرائج راوندي از حضرت باقر عليهالسلام روايت کرده: که حضرت سيدالشهداء عليهالسلام به اصحاب خود فرمود:
ان رسول الله قال يا بني انک ستساق الي العراق و هي ارض قد التقي بها النبيون و اوصياء النبيين و هي ارض تدعي عمورا و انک ستشهدبها و يستشهد معک جماعة من اصحابک و لا يجدون الم مس الحديد فقد قلنا يا نارکوني بردا و سلاما علي ابراهيم يکون الحرب بردا و سلاما عليک و عليهم [29] .
همانا رسول خدا (ص) به من فرمودند، اي فرزند عزيزم، تو به سوي عراق کشيده ميشوي و آنجا سرزميني است که پيامبران و جانشينان پيامبران از آن عبور کردهاند و آنجا را عمور مينامند، و تو در آنجا به شهادت ميرسي و گروهي از يارانت نيز با تو شهيد ميشوند که درد ضربات آهن را احساس نميکنند و همانگونه که به آتش گفتيم بر ابراهيم (ع) خنک و گوارا باشد (آيهي 69 سورهي انبياء) جنگ و شهادت نيز بر تو و آنان خنک و گوارا خواهد بود.
و در رجال کبير از شيخ کشي روايت کرده:
و کان حبيب من السبعين الرجال الذين نصروا الحسين و لقوا جبال الحديد و استقبلوا الرماح بصدورهم و السيوف بوجوههم و هم يعرض عليهم الامان و الاموال فيأبون و يقولون لا عذر لنا عند رسول الله ان قتل الحسين عليهالسلام و منا
[ صفحه 153]
عين تطوف (خل) نظرت حتي قتلوا حوله انتهي [30] .
يعني حبيب از آن هفتاد نفر مرداني بود که ياري کردند سيدالشهداء عليهالسلام را و ملاقات کردند کوههاي آهن را و استقبال نمودند تيرها را به سينههايشان و شمشيرها را به صورتهايشان و عرضه داده ميشد به آنها امان و اموال پس ابا نمودند از قبول آن و ميگويند ما عذري نداريم فرداي قيامت در حضور پيغمبر صلي الله عليه و آله، اگر سيدالشهداء عليهالسلام شهيد بشود و چشمي از ما باز باشد و ببيند که در اطراف آقا همه شهيد شدهاند. و ابنابيالحديد در شرح نهجالبلاغه ميگويد:
ان سيد اهل الاباء الذي علم الناس الحمية و الموت تحت ظلال السيوف اختيارا علي الدنية ابو عبدالله الحسين عرض عليه الامان و او يستسلم فانف من الذل [31] .
همانا سرور همهي بزرگان که به همهي مردم آموخت تا مردانگي و مرگ در زير سايهي شمشيرها را بر پستي و حقارت ترجيح دهند يعني اباعبدالله الحسين (ع) وقتي که امان يافت تا خود را تسليم کند خواري و ذلت را نپذيرفت.
چنانچه در اشعار رجزيهاش ميفرمايد:
الموت خير من رکوب العار
و العار اولي من دخول النار [32] .
و حواريين اين سيد اهل الاباء هم مربي به تربيت آن بزرگوار و داراي نفوس ابيه بودند و راضي به دنائت و ذلت نميشدند و نعم ما قيل بنفسي و آبائي نفوسا ابيه يجرعها کاس المنية مترف و هم خير من تحت السماء باسرهم و اکرم من فوق السماء و اشرف؛ چه نيکو سروده شاعر: به جان خودم و پدرانم سوگند که آنان نفوس و جانهاي با عزتي هستند که با جان و دل از جام مرگ نوشيدند و حال آنکه آنان همگي بهترين مخلوقات در زير آسمان هستند و گراميترين و با شرافتترين افراد در بالاي آسمانها ميباشند.
نوزدهم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام کساني بودند که در عالم باطن ملائکه از آسمان نازل شدند و اجساد مقدسه آنها را به ماء الحيوان بهشتي غسل دادند و به
[ صفحه 154]
طيب بهشتي حنوط نمودند و به حلهي بهشتي کفن کردند و چند صف از ملائکه بر آنها نماز خواندند. چنانچه در عاشر بحار از کامل الزياره از حضرت زينالعابدين عليهالسلام از زينب کبري عليهاالسلام از امايمن از پيغمبر صلي الله عليه و آله از جبرئيل روايت کرده:
و فيه فاذا برزت تلک العصابة الي مضاجعها فتولي الله عزوجل قبض ارواحها بيده و هبط الي الارض ملائکة من السماء السابعة معهم انية من الياقوت و الزمرد مملوة من ماء الحيوة و حلل الجنة و طيب من طيب الجنة فغسلو اجثتهم بذلک الماء و البسوها الحلل و حنطوها بذلک الطيب و صلي الملائکة صفا صفا عليهم [33] .
پس هنگامي که آن جوان مردان به سوي قتلگاههاي خويش رفتند خداوند عزوجل خود قبض ارواح آنان را بر عهده گرفت و فرشتگان از آسمان هفتم به سوي زمين آمدند در حالي که به همراهشان ظرفهايي از ياقوت و زمرد بود که پر از آب حيات بود و نيز حلههايي که از بهشت و عطرهايي که عطرهاي خوشبوي بهشتي با خود آورده بودند، پس پيکرهاي مطهر آن شهيدان را با آن آب حيات غسل داده و با حلههاي بهشتي پوشانيدند و با عطرهاي بهشتي عطرآگين نمودند سپس ملائکه گروه گروه بر آنان نماز خوانده و درود فرستادند.
بيستم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام در دنيا منازل بهشتي خود را به اعجاز حسيني ديدند.
در علل الشرايع از عماره از حضرت صادق عليهالسلام روايت کرده که گفت: عرض کردم: خبر ده به من از اصحاب حضرت سيدالشهداء عليهالسلام و از اقدامشان به مردن. حضرت فرمود:
انهم کشف بهم الغطاء حتي راوا منازلهم من الجنة فکان الرجل منهم يقدم علي القتل ليبادر الي الحوراء ليعانقها و الي مکانه من الجنة [34] .
همانا پردهها از مقابل آنان کنار زده شد تا اينکه منازل خود را در بهشت مشاهده کردند پس هر کدام از آن مردان در جهاد و شهادت بر ديگري پيشي ميگرفت تا زودتر به حوريههاي بهشتي برسد و آنان را در آغوش کشد و هر چه زودتر به منزل خود در بهشت برسد.
[ صفحه 155]
و در نفس المهموم از قطب راوندي از ابوحمزة ثمالي از حضرت امام زينالعابدين عليهالسلام روايت کرده، فرمود: من در شب عاشورا با پدر بزرگوارم بودم که به اصحابشان فرمودند:
هذا الليل فاتخذوه جملا جنة فان القوم انما يرويد و نني ولو قتلوني لم يلتفتوا اليکم و انتم في حل وسعة فقالوا والله لا يکون هذا ابدا فقال انکم تقتلون غدا کلکم و لا بقيت منکم رجل قالوا الحمدلله الذي شرفنا بالقتل معک ثم دعا فقال لهم ارفعوا رؤسکم و انظرو فجعلوا ينظرون الي مواضعهم و منازلهم من الجنة [35] .
اين شب تاريک را چون شتري راهدار براي خود فرض کنيد (از تاريکي آن استفاده کرده و برويد) که اين قوم مرا ميخواهند و اگر مرا بکشند ديگر با شما کاري ندارند و شما در آسايش و در امان خواهيد بود، ياران حضرت گفتند، به خدا سوگند هرگز چنين مباد، حضرت فرمودند: همه شما فردا کشته خواهيد شد و هيچ مردي از شما باقي نميماند، ياران گفتند: خدا را شکر که افتخار شهادت در جوار تو را به ما داد، آنگاه امام (ع) دعا کرده و فرمودند: سرهاي خود را بالا بگيريد و نگاه کنيد، پس همگي منازل و جايگاههاي خود را در بهشت مشاهده کردند.
و در زيارت ناحيه مقدسه است: کشف الله لهم الغطاء [36] و نعم ما قيل:
قوم اذا نودوا دفع ملمة
و الخيل بين مدعس و مکردس
لبسوا القلوب علي الدروع و اقبلوا الکردوس قطعة العظمة من الخيل يتها فتون الي ذهاب الانفس [37] ؛ «اصحاب امام حسين (ع) کساني بودند که وقتي براي رفع گرفتاري فراخوانده ميشدند، با اينکه عدهاي از دشمنان نيزه در دست و عدهاي ديگر پشت به پشت هم داده و اجتماع کرده بودند» «دلهاي شجاع خود را روي زره ميپوشيدند (يعني جان بر کف ميگرفتند) و خود را در دهان مرگ ميانداختند».
بيست ويکم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام به محض شهادت داخل بهشت ميشوند و معانقه با حورالعين ميکنند. در امالي از سالم روايت کرده:
قال سمعت کعب الاحبار يقول ان في کتابنا ان رجلا من ولد محمد رسول
[ صفحه 156]
الله صلي الله عليه و آله يقتل و لا يجف دواب اصحابه حتي يدخلون الجنة فيعانقون الحور العين فمر بنا الحسين فقلنا هو هذا قال نعم [38] .
راوي ميگويد از کعب الاحبار شنيدم که ميگفت: در کتاب ما آمده است که مردي از فرزندان رسول خدا (ص) کشته خواهد شد و هنوز عرق مرکب يارانش خشک نشده آنان وارد بهشت ميشوند و با حورالعين هم آغوش ميشوند روزي امام حسين (ع) از کنار ما ميگذشت (در راه سفر کربلا) از او پرسيدم آيا اين [سفر] همان سفر است. فرمود: آري.
و نيز در امالي از هرثمة ابنمسلم روايت کرده:
قال غزونا مع علي بن ابيطالب صفين فلما انصرفنا نزل بکربلا و صلي بها الغداة ثم رفع الي من تربتها فشم ثم قال و اهالک ايتها التربة ليحشرن منک اقوام يدخلون الجنة بغير حساب [39] .
راوي ميگويد: همراه علي بن ابيطالب (ع) در جنگ صفين شرکت کرده بوديم، هنگام بازگشت از آن جنگ به کربلا رسيديم، حضرت تا صبح در آنجا مشغول نماز شد آنگاه مقداري از خاک کربلا را برداشته و استشمام نمودند سپس فرمودند: خوشا به حال تو اي خاک، گروهي بر روي تو پاي ميگذارند که بدون حساب وارد بهشت ميشوند.
و مصداق متقين از آن طائفه حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام هستند.
بيست ودوم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام روز عاشورا از دست پيغمبر آب آشاميدند. در دارالسلام از امالي شيخ طوسي از سدي روايت کرده که او به مردي گفت آيا تو قطران ميفروشي؟ گفت: نه والله، من قطران را نديدهام الا آنکه من روغن فروش بودم در لشگر ابنسعد در کربلا. پس در خواب ديدم که پيغمبر صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليهالسلام آب ميدادند به شهداء، من از حضرت امير عليهالسلام آب طلب کردم، آب به من نداد. از پيغمبر صلي الله عليه و آله آب طلب کردم، نظر فرمودند به من و فرمودند: آيا تو نبودي که در کربلا اعانت کردي دشمنان ما را؟ پس فرمود: او را از قطران بنوشانيد پس يک شربت از قطران به من نوشانيدند. از خواب بيدار شدم و تا سه روز قطران بول
[ صفحه 157]
ميکردم و هنوز عفونت قطران با من باقي است [40] در مجمع البحرين است که قطران چيزي است که ميمالند به بدن شتري که جرب دارد، پس از تندي و حرارتش کرک جرب دار او ميسوزد.
و نعم ما قيل ولله اقوام فدته نفوسهم فکان لهم عز علي الدهر خالد توفوا عطاشا بالعراء کانما لهم بالمنايا في الطفوف مواعد.
چه نيکو سروده شاعر: به خدا سوگند آنها جانهاي خويش را فدا ميکنند پس در جهان و بر روزگار افتخار و عزتي دارند هميشگي، کشته ميشوند تشنه و بيپناه، گويي در کشته شدن بر روي ريگهاي بيابان براي آنان وعدهها و بشارتهايي قرار داده شده.
بيست وسوم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام در روز عاشورا پيغمبر صلي الله عليه و آله خون شريفشان را ضبط فرمود در ميان شيشه. در کامل ابناثير و در تذکره سبط ابنجوزي است از ابنعباس روايت کرده، گفت خواب ديدم پيغمبر صلي الله عليه و آله را در شبي که حسين عليهالسلام را در روز آن شهيد کردند و به دست پيغمبر صلي الله عليه و آله شيشهاي بود که ميان آن خون جمع فرموده بود. عرض کردم: يا رسول الله صلي الله عليه و آله اين چه خوني است؟ فرمود: خون نازنين حسين عليهالسلام و اصحابش، آن را ميبرم نزد خداوند تعالي جلت عظمته. پس ابنعباس صبح مردم را خبر داد از قتل سيدالشهداء عليهالسلام و خوابش را نقل کرد. بعد معلوم شد که در همان روز سيدالشهداء عليهالسلام در کربلا شهيد شده. البته بر کساني که اين مختصر را تحت نظر ميآورند پوشيده نيست که اين روايت و بعضي از روايتها که سابق ذکر شده و بعدا ذکر ميشود در صورتي که محل وثوق باشد محتاج به بيان و تاويلاتي است که موقع ذکر آنها نيست: من جمله به طور اختصار آنکه اين نحو تحليلات اشاره به عظمت آن خونهاي مقدسه است. السلام عليک يا ثارالله شاعر در اين باره خوب گفته است:
حيف است خون حلق تو ريزد بر زمين
يحياي من اجازه که طشتي بياورم
بيست وچهارم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام را حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله خود مباشر حفر قبر و دفن آنها گرديد. در عاشر بحار از امالي طوسي از حضرت صادق عليهالسلام
[ صفحه 158]
روايت کرده که فرمود: يک روز امسلمه صبح کرد در حالتي که گريان بود. گفتند: چرا گريه ميکني؟ امسلمه فرمود: فرزندم حسين عليهالسلام را به قتل رسانيدند. از وقتي که پيغمبر صلي الله عليه و آله از دنيا رحلت فرموده بود او را در خواب نديده بودم و شب گذشته ديدم پيغمبر صلي الله عليه و آله را که محزون و متغيير الحال است. عرض کردم: جهت حزن و تغيير حال شما چه چيز است؟ فرمود: ديشب از براي حسين و اصحابش قبر حفر مينمودم [41] و ايضا از مناقب ابنشهرآشوب از ابنعباس روايت کرده که گفت: من در منزلم خوابيده بودم. ناگاه از خانه امسلمه صداي عظيمي بلند شد و شنيدم که ميگفت: اي دختران عبدالمطلب مرا ياري کنيد و با من گريه کنيد که سيد و مولاي شما حسين عليهالسلام را شهيد کردند. گفتند: از کجا دانستي؟ فرمود: پيغمبر صلي الله عليه و آله را الساعة در خواب ديدم غبارآلود و پريشان. پس علتش را سوال کردم. فرمود: فرزندم حسين عليهالسلام و اصحابش را کشتند و من آنها را دفن کردم. پس من نظر کردم به آن خاکي که جبرئيل از کربلا آورده بود براي پيغمبر و گفته بود هر زماني که اين خاک مبدل به خون شد حسين را شهيد کردهاند. پس پيغمبر صلي الله عليه و آله آن خاک را به من داد و فرمود آن را در شيشه بگذار. وقتي که نظر کردم به آن شيشه، آن خاک را ديدم و خون از شيشه جوشش ميزد [42] خيلي مناسب است که به پيغمبر صلي الله عليه و آله اين اشعار عرض شود که شاعر عرب به بني نزار که جد اعلاي حضرت پيغمبراند خطاب ميکند:
انزار نضوا برود التهان
فحسين علي البسيطة عار
طأطأ و الرؤس ان رأس حسين
رفعوه فوق القنا الختار
لا تمدو الکم عن الشمس ظلا
ان في الشمس مهحة المختار
حق ان لا تکفنوا علويا
بعد ما کفن الحسين بوار
لا تشقوا لال نهر قبورا
وابن طه ملقي بلا اقبار
هتکوا من نسائکم کل حرز
هذه زينب علي الاکوار
1- آيا بني نزار با دلي آرام و خنک به خوشي مشغولند در حاليکه حسين (ع) عريان بروي خاک بيابان رها گشته.
2- سرها را بر زمين افکندند و سر مبارک حسين (ع) را با نيزهي خيانت بالا بردند.
[ صفحه 159]
3- براي خويش از نور خورشيد سايه نسازيد که خورشيد نيز دلي پر خون براي خويش برگزيده.
4- بهتر است هيچ سيدي را کفن نکنيد بعد از اينکه کفن کرد حسين (ع) را بيابان لم يزرع (يعني بيکفن ماند).
5- در کنار هيچ نهري و براي هيچ کس قبري حفر نکنيد که فرزند طه بدون قبر رها گشته است.
6- پردههاي حجاب زنانتان را دريدند ببينيد اين زينب (س) است که [بدون چادر] در ميان مردمان است.
و نظير اين مرثيه است مرثيه شيخ علي بن شيخ جعفر:
الا من يبلغن عني غريقا
ببطحاء المشاعر و الحرام
فلا حملت عواتقکم سيوف
و راس السبط فوق الرمح سامي
و لا رکبت فوار سکم خيولا
و صدر السبط مرضوض العظام
و لا حجبت کرائمکم خياما
و رحل السبط منهوب الخيام
و لا تفع الغليل لکم رواء
و نجل محمد في الطف ظامي
و لا بلغ الغطام لکم صبي
و يذبح طفله قبل الفطام
1- هان اي کساني که ميشنويد سخن مرا در مورد کسي که غرق گشته در جوي خون قربانگاه مشعر و مني.
2- شمشيرهايتان را بر دوش خود حمايل نکنيد که سر فرزند پيامبر (ص) بر بالاي نيزه قرار گرفته است.
3- نکند سوارانتان بر پشت اسبها بنشينند که استخوانهاي سينهي فرزند پيامبر (ص) درهم شکسته است.
4- زنان و دخترانتان در پشت خيمهها پنهان و مستور نباشند که خيمههاي کاروان نوادهي رسول خدا (ص) به غارت رفته است.
5- روا نيست بر شما بر طرف نمودن سوز تشنگي چرا که فرزند محمد (ص) با لبان کبود و خشکيده در بيابان است.
6- به جواني نرسد هيچ فرزندي از شما که ذبح ميشود کودک خردسال حسين (ع) قبل از آن که از شير گرفته شود.
بيست وپنجم: حواريين حضرت سيدالشهدا عليهالسلام کساني بودند که مولا آنها را بشارت داد به جنان واسعه و نعيم دائمه.
در بحار از معاني الاخبار از حضرت امام زينالعابدين عليهالسلام روايت کرده:
لما اشتدت الامر بالحسين ابنعلي بن ابيطالب عليهالسلام نظر اليه من کان معه فاذا هو بخلافهم لانهم کلما اشتدت الامر تغيرت الوانهم و ارتعدت فرائضهم و وجلت قلوبهم و کان الحسين عليهالسلام و بعض من معه من خصائصه نشرق الوانهم و
[ صفحه 160]
تهدي جوارحهم و تسکن نفوسهم فقال بعضهم لبعض انظروا الي الرجل کيف لا يبالي بالموت فقال لهم الحسين عليهالسلام صبرا بني الکرام فما الموت الا قنطرة يعبرکم عن البؤس والضراء الي الجنان الواسعة و النعيم الدائمة فايکم يکره ان ينتقل من سجن الي قصر و ما هو لاعدائکم الا کمن ينتقله من قصر الي سجن و عذاب ان ابي حدثني عن رسول الله ان الدنيا سجن المؤمن و جنة الکافر الموت جسر هؤلاء الي جنانهم و جسر هؤلاء الي جحيمهم ما کذبت و لا کذبت [43] .
هنگامي که کار حسين بن علي (ع) بالا گرفت، دشمناني که او را ميديدند او را بر خلاف حال خويش يافتند زيرا آنان (دشمنان) هنگامي که کارشان بالا ميگرفت و امر بر آنان سخت و دشوار ميگشت رنگ چهرههايشان از ترس عوض ميشد و دست و پاهايشان به لرزه درميآمد و دلهايشان لرزان ميشد، اما امام حسين (ع) و يارانش رنگ چهرههايشان درخشان و نوراني ميشد و اعضاء و جوارحشان نرم و آرام ميشد و جانهايشان آرامش مييافت، آنگاه برخي از آنان به برخي ديگر ميگفتند ببينيد آن مرد را که چگونه از مرگ هيچ باکي ندارد و امام حسين (ع) به آنان ميفرمود: صبر کنيد اي بزرگواران که مرگ پلي بيش نيست که شما را از سختي و بلا و گرفتاري به سوي باغهاي گستردهي بهشتي و نعمتهاي دائمي عبور ميدهد، کدام يک از شما بدش ميآيد که از زنداني به قصري منتقل شود و چيزي به دشمن شما نميرسد مگر اينکه از قصري به زنداني منتقل ميشوند و عذاب ميشوند، همانا پدرم از جدم رسول خدا (ص) روايت کرده برايم که دنيا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پلي است براي مؤمنان به سوي بهشتشان و پلي است براي کافران به سوي عذابشان، اين سخن کذبي نيست که او هرگز دروغ نميگويد.
بيست وششم: حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام کساني بودند که دشمن آنها را مدح و ستايش نمود. الفضل ما شهدت به الاعداء. در شرح شافيه ابيفراس روايت کرده:
قيل لرجل شهد يوم الطف مع عمر بن سعد ويحک اقتلت ذرية رسول الله قال عضضت بالجندل انک لو شهدت ما شهدنا لفعلت ما فعلنا شادت علينا
[ صفحه 161]
عصابة ايديها في مقابض سيوفها کالاسود الضارية تحطم الفرسان يمينا و شمالا و تلقي انفسها علي الموت لا تقبل الامان و لا ترغب في المال و لا يحول حائل بينها و بين الورود علي حياض المنية او الاستيلاء علي الملک فلو کففنا عنهم رويدا لاتت علي نفوس العسکر بحذا فيره فماذا کنا فاعلين لا ام لک [44] .
يعني به يکي از کساني که در کربلا با لشگر پسر سعد - عليه اللعنة - بود گفتند: واي بر تو. آيا تو ذريهي پيغمبر را به قتل رسانيدي؟ آن شخص گفت: سنگ بر دهان تو، اگر ميديدي آنچه را ما ديديم، تو هم همين کار را ميکردي. برانگيخته شدند به سوي ما جماعتي که دستهاي آنها به قبضههاي شمشيرشان بود، مانند شيران درهم شکننده از يمين و شمال خود را به دهان مرگ ميزدند و امان قبول نميکردند و رغبتي هم در مال دنيا نداشتند و هيچ چيز حايل ايشان نميشد که يا به حياض مرگ وارد شوند و يا بر ملک و حکومت استيلا بيابند اگر به آنها رزم و قتال نميکرديم تمام ما را با دم شمشيرشان هلاک ميکردند. الهي بي مادر شوي، با اين توصيف چگونه از قتال خودداري ميکرديم؟ و لنعم ما قيل جادوا بانفسهم في حب سيدهم والجود بالنفس اقصي غاية الجود [45] .
اين الحماة حماة آل محمد
بالطف اين شبابهم و کهول
صرعي بلا غسل علي وجه الثري
رضيتهم بالحافرات خيول [46] .
نتيجه اينکه حواريين حضرت سيدالشهداء عليهالسلام از کثرت علاقه و محبتي که به مولايشان داشتند، البته راضي بودند تير به چشمانشان بخورد و خاري به پاي سيد و مولايشان نخلد و چه قدر خوب گفته:
[ صفحه 162]
جان به زير قدمت خاک توان ديد ولي
گرد بر گوشه نعلين تو نتوان ديدن
گر به اين چاه ز نخدان تو ره بردي خضر
بي نياز آمدي از چشمهي حيوان ديدن
با وجود قد و بالاي تو کوته نظريست
در گلستان شدن و سرو خرامان ديدن
و در تمام اين مناقب و مراتب فضائل مذکوره، حضرت اباالفضل عليهالسلام با ساير شهداء در يوم الطف مقام اولويت و افضليت و اهميت و رفعت رتبه داشته، چنانچه از بيانات ابواب گذشته و آنچه من بعد ذکر خواهد شد مدلل و مبرهن ميباشد.
بيست وهفتم: شهداي کربلا داراي مقام حريت بودند. يعني از رقيت حرص و طول امل در دنيا و ساير شهوات نفس آزاد بودند و الا قدم به دائره شهادت و فداکاري نميگذاردند.
رضا به حکم قضا اختيار کن سعدي
که هر که بنده حق شد ز خلق آزادست
خدا در قرآن ميفرمايد: «و اما من خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي فان الجنة هي الماوي [47] ؛ و اما هر آن که از مقام پروردگارش ترسيد و نفس خود را از هواهاي نفساني حفظ نمود همانا بهشت جايگاه و مأواي اوست». منقول است اميري به عارفي گفت: که از من حاجتي طلب نما. آن عارف فرمود که: آيا اين سخن را تو به من ميگوئي و حال آنکه مرا دو بنده هست که آقاي تواند، گفت اين دو کدامند؟ فرمود: يکي حرص و ديگري هواي نفس. پس من بر اين دو غالب شدهام و اين دو بر تو غالباند. من مالک شدهام آن دو را و آن دو مالک تو شدهاند.
گفت شاهي شيخ را اندر سخن
چيزي از بخشش مرا در خواست کن
گفت اي شه شرم نايد مر تو را
که چنين گوئي مرا زين بر تو را
من دو بنده دارم و ايشان حقير
و آن دو بر تو حاکمانند و امير
گفت شه آن دو چهاند اين ذلت است
گفت آن يک خشم و ديگر شهوت است
[ صفحه 163]
شاه آن دان کو، ز شاهي فارغ است
بي مه و خورشيد نورش بازغ است
بيست وهشتم: شهدا و حواريين حضرت حسين عليهالسلام داراي مقام عبوديت حقيقيه بودند. آنها هر يک عبدالله بودند و مولاشان ابيعبدالله بود، چرا که از رقيت نفس رستند و با ارادهي حق پيوستند. زيرا که عبد از خود اراده ندارد بلکه ارادهاش تابع اراده مولاي اوست. لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤمرون [48] مثل ميت در يد غسال که به امر و اراده اوست اينها نيز به امر حق حرکت ميکنند تا اراده ايشان عين اراده حق شود که فرمود: اذا شئنا شاء الله و يريد الله ما نريد [49] و آل محمد صلي الله عليه و آله فرمودند: نحن محال مشية الله [50] در بعض حکايات نقل شده که وقتي يکي از اولياء الله در کشتي بود پس موج شديد شد و اهل کشتي مشرف به غرق شدند، پس به آن ولي پناه جستند و استدعا نمودند که دعا کند و نجات بيابند. آن ولي گفت که من نميتوانم بر پروردگار خود اعتراض کنم و در کارش چون و چرا نمايم. من گروهي از اولياء ميشناسم که زبانشان از دعا بسته باشد. پس هر قدر الحاح کردند اجابت نکرد تا آنکه کار سخت شد و اهل کشتي صداها بلند کردند و تضرع و زاري نمودند. در آن حال آن ولي لبهاي خود را حرکت داد موج فورا ساکن شد و همه سالم شدند. پس يکي از ملازمان خاص آن ولي خدمتش عرض کرد که: خبر ده مرا که چه دعائي خواندي و به چه چيز از خدا نجات طلبيدي که به اين زودي موج ساکن شد فرمود که: انا نترک ما نريد لما يريد فاذا اردنا ترک ما يريد لما نريد يعني ما اراده خود را براي اراده حق وا ميگذاريم پس چون ارادهي چيزي کنيم حق نيز ارادهي خود را براي ما وا ميگذارد و معلوم است که تا ارادهي بنده اراده حق نشود متعلق اراده حاصل نميشود چنانچه فرمود: يابن آدم تريد و اريد و لا يکون الا ما
[ صفحه 164]
اريد [51] شکي نيست که هر يک از اصحاب سيدالشهداء عليهالسلام داراي مقامي بودند که اگر اراده و دعا ميکردند براي نجات خود يا هلاکت دشمنهاي خود اجابت ميشد و لکن تسليم حق و مولاي خود شده بودند و به مضمون:
ان الله شاء ان يراک قتيلا [52] خود و امامشان غير مشيت حق مقصود و مطلوبي نداشتند.
در دايره امکان ما نقطهي تسليميم
رأي آنچه تو انديشي حکم آنکه تو فرمايي
اين بود که بعضي مواقع که ابيعبدالله عليهالسلام بر بعضي از آن قوم نفرين کرد فورا اثر کرد و آن دشمن هلاک شد و در کتب مفصله مسطور است.
بيست ونهم: حواريين سيدالشهداء عليهالسلام داراي مقام سبقت در شهادت بودند و در مقام فداکاري و امتثال امر امامشان با کمال شوق به عالم بقاء و جوار رحمت حق به يکديگر سبقت ميگرفتند. که السابقون السابقون اولئک المقربون [53] و تا اصحاب باوفا بودند نگذاردند احدي از شاهزادگان حقيقي و بنيهاشم کشته شوند و خود را پيش قدم آنها نمودند و مخفي مباد که پيشي گرفتن به مرگ و اهتمام به اين عمل در نزد اهل دانش جز براي مقصود عالي و نيت صادقه که به تقاضاي ايمان و عقيده به عالم بقاء و وصال معشوق و محبوبي که وصل به آن را به هزار درجه بالاتر و بهتر از زندگاني در اين عالم فاني و سرابي ميدانستند، براي مطلب ديگر نميتوان دانست و بشمار آورد زيرا که انسان وقتي که در اثر عقيده قلبي و يقين صادق ميل به عالم و جوار رحمت حق پيدا کرد، البته ترک دنيا و شهادت را بر زندگاني حاضر آلوده به ذلت و نکبت ستم زدگي ترجيح دهد. لا اري الموت الا سعادة و لا الحياة مع
[ صفحه 165]
الظالمين الا برما [54] و براي رسيدن به آن البته پيشي جويد و براي چنين مسابقه و پيشي گيري و فداکاري در تواريخ، عالم مرداني بما نشان داده. چنانچه در اصحاب حضرت خاتم صلي الله عليه و آله و غزوات بدر و حنين و غيره شنيده شد و خداوند در سورهي احزاب از مردانگي و نيت صادقه آنها خبر داده، من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه [55] يعني بعضي از مؤمنين مرداني ميباشند که بر آنچه با خدا پيمان بستهاند راستگو هستند و عقيدهشان آن بود که حضرت سيدالشهداء عليهالسلام فرمود: ميان دنيا و آخرت يک قدم است و مقامات عاليه خود را در اين عالم مشاهده نمودند و لذايذ بهشتي را بالمشارفه در اين سرا بکامشان يافتند و ميتوان گفت اين مقام سبقت و مسابقه بالاترين و شريفترين مسابقهها و اين مرگ گواراترين مردنها به شمار آيد و تاريخ دنيا گروهي را در چنين مسابقه به مرگ و شهادت و پيش روي به سوي شمشير و تير بهتر و بالاتر از حواريين سيدالشهداء عليهالسلام نشان نداده و بطوري سرگرم اين راه و شهادت بودند که در اثر شهود نور تجلي محبوب و استيلاء سطوت مقام عشق و محبت بر قلب و حواس ايشان الم و درد شمشير و خنجر نمييافتند و احساس نميکردند.
از جام ولاي تو چنان مست و خرابم
کز بيخبري من نشناسم سر و دستار
رسول خدا صلي الله عليه و آله است که فرمود: لا يجدون الم مس حديد [56] يعني نمييابند به بدن خود درد رسيدن شمشير و نيزه را، چنانچه بعضي از عامهي مردم وقتي که از امري از امور دنيا که معشوق و محبوب آنهاست و در نظر آنها اهميتي داشته باشد اگر صدمه و جراحتي وارد بدن آنها شود التفات ننموده و درک نکنند به آن در اشتغال به آن عمل.
سيام: حواريين حضرت حسين بن علي عليهالسلام داراي مقام فتوت و صفا بودند. خداوند در قرآن فرموده: انهم فتيه آمنوا بربهم و زدنا هم هدي [57] فتوت اسم است از
[ صفحه 166]
براي مقام قلب صافي از صفات رذيله نفساني از حرص دنيا و طمع و خودخواهي و انانيت و قساوت و حقد و حسد. چنانچه اصحاب سيدالشهداء عليهالسلام به تابش نور ولايت و تجليات و جذبهي حسيني از همه کدورات و صفات رذيلهي نفساني مصفا شدند و باصفاي دل رو به حق آوردند و به صفاي نور علم شريعت و متابعت و تادب به آداب رسالت به وصال محبوب و مقصود رسيدند «فزد ناهم هدي؛ پس بر هدايتشان افزوديم».
و اين مقام صفا مقام توحيد حقيقي است که موحد عارف به واسطه صفاي قلب و استغراق در لجهي بحر شهود از وجود خود ذاهل و غافل شود، مثل شخصي که در آينه نظر کند و براي آنکه مستغرق جمال خود است آينه را نبيند ولکن نميتوان گفت که آينه نيست شد و يا آينه جمال شد.
از صفاي مي و لطافت جام
در هم آميخت رنگ جام مدام
همه جام است و نيست گوئي مي
يا مدامست و نيست گوئي جام
يا هوا رنگ آفتاب گرفت
رخت برداشت از ميانه ظلام
پس مراتب حيات براي شهداء کربلا محقق و مبرهن است زندگي به نيک نامي در عالم ناسوت به رفعت و علو همت.
سعديا مرد نکونام نميرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکوئي نبرند
و زندگي به روح الايمان و توحيد حقيقي. زيرا وقتي که موحد خود را در نور توحيد فاني و مستهلک بيند، و جميع اجزاي خود را در نور حق مانند ذرات در نور آفتاب متلاشي بيند، نه آنکه معدوم شود بلکه از خود بيخود و ذاهل گردد. چنانچه در مثال شنيدي که اهل عرفان اين توحيد را توحيد عيني و فناء جزئي و تجلي شهودي و برقي و تجريدي نامند و در حديث وارد است که موسي از پروردگار خود از فتوت سوال نمود: قال تعالي ان ترد نفسک الي طاهرة کما قبلتها مني طاهرة. يعني
[ صفحه 167]
پاک به اين عالم آمدي پاک هم برگردي انا لله و انا اليه راجعون [58] .
سي و يکم: حواريين حضرت حسين عليهالسلام به مقام بقاء بعد الفناء رسيدند، چرا که فنا برطرف کردن حجب ناسوتيست بانوار لاهوتي، به عبارت ديگر آزادي از رقيت هستي و انانيت خود و فاني شدن در نور حق.
دارم چه ساقي آن جام باقي
از پاي تا سر گشتم همه لا
نه اسم و رسمي نه وضع و شکلي
آنجا يکي شد اسم و مسمي
زنده کدامست بر هوشيار
آنکه بميرد بسر کوي يار
و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون [59] خدا ميفرمايد: شهداء در راه حق زندهاند و نزد پروردگارشان ارتزاق ميکنند. چون شهيد از زندگاني عاريتي خود در راه حق گذرد و موانع جسم و جسمانيه زايل گردد و فاني في الله شود و چون حيات حقيقتي نيست مگر براي خدا لا حي الا الله [60] پس شهيد زنده به زندگاني حق است و باقي به بقاي او.
هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جريده عالم دوام ما
و آن ارتزاق فيض دمادم حق است که دائم به او ميرسد.
از هستي خويش اگر تو غافل نشوي
هرگز به مراد خويش واصل نشوي
از بحر ظهور تا به ساحل نشوي
در مذهب اهل عشق کامل نشوي
موانع تا نگرداني ز خود دور
درون خانهي دل نايدت نور
و سر اين معني آن است که بنده مادامي که خود را بيند حق از او دور است و بر کنار است و چون از خود کناره کند و از هستي و انانيت خود بگذرد ديگر او را از
[ صفحه 168]
وصال حق چاره نيست. پس به قدر نيستي بنده، هستي حق بر او ظاهر شود و جلوه کند اين است که در رکوع که قسمتي از خضوع و تعظيم بنده است براي حق سبحان ربي العظيم و بحمده ميگويي و در سجده که کمال و منتهاي افتادگي است يعني بالاترين اعضاي خود را که صفحهي پيشاني تست ميگذاري بر خاک که پستترين چيزها و تحت اقدام است و ميگوئي سبحان ربي الاعلي و بحمده يعني او در منتها مرتبه ربوبيت است و بنده در ادني مرتبهي عبوديت که مقام فنا است ميباشد «کل من عليها فان و يبقي وجه ربک ذوالجلال و الاکرام [61] ؛ هر چه غير خداست فاني و از بين رفتني است تنها چيزي که باقي ميماند وجه پروردگار صاحب جلال و با عظمت و گرامي توست».
تا با خودي تو هرگز ديدار حق نبيني
وآندم که بيخود آئي با حق کني ملاقات
ترکت الخلق طرا في هواکا
و ايتمت العيال لکي اراکا [62] .
باشد هوسم که خاک پاي تو شوم
مجذوب دو چشم دلرباي تو شوم
آندم که زند آتش عشقت شعله
خواهم که به جان و دل فداي تو شوم
[ صفحه 169]
|