و عالم متبحر معاصر دامت افاضاته در کتاب مفاتيح الجنان گويد: روايات بسيار وارد شده که در آن شب بدر حضرت رسول صلي الله عليه و آله به اصحاب فرمود: کيست امشب براي ما برود آب بکشد بياورد. اصحاب سکوت کردند و هيچ يک اقدام نکردند. حضرت علي عليهالسلام مشکي برداشت به طلب آب بيرون رفت و آن شبي بود سرد و باد ميآمد و ظلمت داشت. پس رسيد به چاه آب و آن چاهي بود بسيار گود و تاريک و آن حضرت دلوي نيافت تا از چاه آبي بکشد، لاجرم به چاه پائين رفت و مشک را پر کرد و بيرون آمد، رو به آمدن کرد که ناگاه به باد سختي برخورد که آن حضرت از سختي آن نشست تا باد بر طرف شد. پس برخاست و حرکت فرمود که ناگاه باد
[ صفحه 54]
سختي مانند آن دوباره آمد حضرت نشست تا آن نيز رد شد. ديگر باره برخاست برود که مرتبهي سوم نيز همان نحو بادي رسيد و آن حضرت نشست و چون رد شد برخاست و خود را به حضرت رسول صلي الله عليه و آله رسانيد. حضرت فرمود: يا اباالحسن عليهالسلام براي چه دير آمدي؟ عرض کرد: که سه بار بادي سخت بر من وزيد که بسيار سخت بود و مرا لرزه فراگرفت و مکثم به جهت برطرف شدن آن بادها بود. فرمود: آيا دانستي آنها چه بود؟ عرض کرد: نه. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: اول جبرئيل بود با هزار فرشته که بر تو سلام کرد و سلام کردند و ديگري ميکائيل بود با هزار فرشته که بر تو سلام کرد و سلام کردند. پس از آن اسرافيل بود با هزار فرشته سلام کرد بر تو و سلام کردند و اينها فرود آمدند به جهت مدد ما و بعد از نقل خبر ميفرمايد اشاره به همين نموده قول آن کسي که گفته از براي اميرالمؤمنين عليهالسلام در يک شب سه هزار و سه منقبت بوده [1] راقم حروف گويد: چنانچه شاه ولايت با مشکي به طلب آب براي پيغمبر صلي الله عليه و آله رفت، شير را بچه همي ماند بدو. حضرت اباالفضل عليهالسلام نيز با مشکي به طلب آب براي اولاد پيغمبر صلي الله عليه و آله رفت. حضرت امير عليهالسلام آب آورد و چند هزار ملائکه بر او سلام نمودند و لکن فرزند عزيز او هزار دشمن کافر با حربهها بر او احاطه نمودند و او را بيدست کرده، از پاي در آوردند و گمانم آن است که از عالم غيب و ملکوت چندين هزار ملائکه سماوات بر آن شهيد مظلوم و مجاهد في سبيل الله تحيت و سلام فرستادند.
سلام عليکم بما صبرتم فنعم عقبي الدار [2] .
سلام و تحيت بر شما باد که [در طاعت و عبادت خدا] صبر پيشه کرديد تا عاقبت منزلگاهي نيکو يافتيد.
الکلام يجر الکلام مقصود آن بود که اين مثل بحر و اقلام در احاديث منقوله در کتب اهل تسنن و شعراي ايشان نيز مذکور است منجمله:
عبدالحميد بن ابيالحديد معتزلي گفته:
يقولون لي قل في علي مدائحا
فان انا لم امدحه قالوا معاندا
[ صفحه 55]
فلو ان ماء البحر السبعه التي
خلقن مداد و السموات کاغذ
و اشجار خلق الله اقلام کاتب
اذا لخط افناهن عادت عوائد
و کان جميع الانس و الجن کتبا
اذا کل منهم واحد قام واحد
و خطوا جميعا منقبا بعد منقب
لما خط من تلک المناقب واحد [3] .
و شاعر شيعه گفته:
اشجار شوند ار قلم و بحر مدادش
آرند دو صد قلزم و جيحون و فراتي
وانگه ز ازل تا به ابد جمله نگارند
از صد يکي اوصاف نگنجد به صفاتي
هرگز نتوانند و نفهمند و نيابند
زان وصف اشاراتي و زان مدح نکاتي
تا هست حياتم به جهان مهر تو ورزم
بي حب تو اي شه چه حياتي چه مماتي
محروم ز خويشم من بيچاره و ليکن
دلشاد از آنم که شفيع عرصاتي
گيري ز کرم دست من اي دست خداوند
اندر همه احوالم و اندر سکراتي
رحمة الله علي قائله. در انوار البهيه گويد:
حکي عن الشافعي انه قيل له ما تقول في علي قال ما نقول في حق من اخفت اوليائه فضائله خوفا و اخفت اعدائه فضائله حسدا و شاع من بين ذين ما ملاء الخافقين [4] .
|