انتهي کلام ابي‏مخنف و در بعضي کتب مقاتل ديگر نقل شده که حضرت خواست جسد شريف عباس را به خيمه آورد. عرض کرد مرا به خيمه مبر به اين بيان که: قال اسحاق: ثم انحني عليه ليحتمله ففتح العباس عينيه فراي اخاه الحسين يريد ان يحمله فقال له الي اين تريد يا اخي فقال الي الخيمة فقال يا اخي بحق جدک رسول الله صلي الله عليه و آله ان لا تحملني و دعني في مکاني هذا فقال لهاذا قال لاني مستحي من ابنتک سکينة و قد وعدتها بالماء و لم اتهابه و الثاني انا کبش کتيبتک و مجمع عددک فاذا رأوني اصحابک و انا مقتول فانما يقل عزمهم و يزل صبرهم فقال الحسين عليه‏السلام جزيت عن اخيک خيرا حيث نصرتني حيا و ميتا فقال فوضعه في مکانه و رجع الي الخيمة الي آخر [1] . اسحاق مي‏گويد: امام حسين (ع) به روي پيکر مطهر برادرش عباس (ع) خم شد تا او را به سوي خيمه‏ها ببرد که حضرت عباس (ع) چشمانش را گشود و برادرش را ديد که مي‏خواهد او را ببرد. پس خطاب به امام حسين (ع) عرض کرد: مرا به کجا مي‏بري اي برادر، حضرت فرمودند: به سوي خيمه‏ها آنگاه حضرت عباس (ع) عرض کرد: برادرم، تو را به حق جدت رسول خدا (ص) مرا با خود مبر و همين جا رهايم کن امام فرمودند: چرا؟ عباس (ع) عرض کرد: زيرا من از دخترت سکينه خجالت مي‏کشم چرا که به او وعده‏ي آب داده بودم ولي نتوانستم برايش آب ببرم و ديگر اينکه من سردار سپاه تو و عامل انسجام افراد تو هستم اگر يارانت مرا کشته ببينند، اراده‏ي آنان سست شده و صبرشان از کف مي‏رود، در اين حال امام حسين (ع) فرمودند: از جانب برادرت به پاداش نيکو برسي که مرا در حال زندگي و مرگت ياري نمودي، راوي مي‏گويد: امام حسين (ع) پيکر برادرش عباس را همان جا گذاشت و به سوي خيمه‏ها رفت. و بعضي گفته‏اند از کثرت جراحات ممکن نشد. حمل آن جسد مطهر و يکي ديگر از نشانه‏ي تعداد آن است که در تذکره سبط ابن جوزي از قاسم بن اجنع مجاشعي روايت کرده که گفت: وقتي که سرهاي شهداء را وارد کوفه کردند، سواري ديدم که [ صفحه 218] سر جواني را که بي‏محاسن بود و خط رويش نروئيده بود به گردن اسبش آويخته و صورت آن جوان مثل ماه شب چهارده بود. وقتي که اسب سرش به زير مي‏برد آن سر نازنين به زمين مي‏رسيد. از او پرسيدم: اين سر کدام مظلوم است؟ گفت: سر عباس بن علي. گفتم تو چه نام داري و کيستي؟ گفت: حرمله بن کاهل الاسدي. قاسم گفت چند روزي نگذشت که ديدم صورتش سياه شده بود [2] ، و حضرت ابوالفضل عليه‏السلام چنانچه روايت دارد در کربلا سي و چهار ساله بود و بعيد است که شخص به اين سن امرد باشد و خط محاسنش نروئيده باشد و به اضافه آنکه در کتاب تذکره تعبير به غلام نموده و غلام جوان نورس را گويند. پس احتمال قوي دارد که همان اصغر باشد و در روز تاسوعا شهيد شده باشد و در کتاب عمدة الطالب صريحا مي‏گويد که: جناب عباس الاصغر ابن اميرالمؤمنين عليه‏السلام و عمر بن علي و رقية بنت اميرالمؤمنين عليه‏السلام مادرشان صهبا ثعلبه بوده و عبدالله و عباس اکبر بن اميرالمؤمنين عليه‏السلام و عثمان و جعفر مادرشان ام‏البنين عليهاالسلام بوده [3] و ديگر از نشانه‏هاي تعدد اختلاف در کيفيت شهادت و قتل آن جناب روايت ابي‏مخنف که گفته عمود آهني بر سر مقدس او وارد آوردند، پس از مرکب افتاد به اين بيان که: «فضربه رجل منهم لعنهم الله تعالي بعمود من حديد ففلق هامته [4] ؛ مردي از دشمنان که خدا لعنتشان کند با عمودي آهنين ضربه‏اي به آن حضرت زد که فرق مبارکش شکافت». و في نقل آخر فسقط مخ راسه علي کتفيه و انصرع عفيرا علي الارض يجوز بدمه و هو ينادي يا اباعبدالله عليک مني السلام [5] و در نقلي ديگر آمده: قسمتي از فرق سر مبارکش بر روي کتفش افتاد که موجب شد آن حضرت مانند ماهي سرخ‏گون بر زمين بيافتد و به خون آغشته گردد، در حالي که صدا مي‏زد: يا اباعبدالله، درود و سلام من بر تو باد. و به روايت ديگر تيري به سينه‏ي مبارکش آمد و از اسب افتاد. «و قيل جائه سهم فاصاب صدره فانقلب عن فرسه و صاح الي اخيه [ صفحه 219] الحسين عليه‏السلام و قال ادرکني يا اباعبدالله [6] ؛ گفته شده تيري به سوي او آمد و به سينه‏اش اصابت نمود و آن حضرت از روي اسب واژگون شد و خطاب به برادرش امام حسين (ع) با صداي بلند عرض کرد: مرا درياب يا اباعبدالله. و روايت ديگر فاحاطت به الاعداء فجدلوه صريعا [7] پس دشمنان او را محاصره کرده و با حملات سنگين او را بر زمين زدند. پس خلاصه کلام است که از قرائن و بيانات مذکوره مکشوف شد که دو عباس از اولاد اميرالمؤمنين عليه‏السلام در کربلا بوده، عباس اصغر ابن‏علي عليه‏السلام که در روز تاسوعا شهيد شد و حضرت ابوالفضل العباس الاکبر عليه‏السلام صاحب آن فضائل و مناقب و مقامات عاليه مذکوره و مورد غبطه تمام شهداء روز عاشورا که با ابي‏عبدالله عليه‏السلام به ميدان مبارزت رفت و به روايت مفيد (ره) به درجه‏ي رفيعه شهادت رسيد والعلم عندالله تعالي. [ صفحه 220]

[1] کبريت احمر ج 1 ص 158. [2] تذکرة الخواص ص 104. [3] عمدة الطالب ص 361. [4] عوالم ص 284. [5] کلمات الامام الحسين (ع) ص 472. [6] عوالم ص 285. [7] همان ص 575.