اهل سنت آيه‏ي ذيل را براي فضيلت ابوبکر استناد مي‏نمايند، آنجا که خداوند مي‏فرمايد: (الا تنصره فقد نصره الله اذا اخرجه الذين کفروا ثاني اثنين اذهما في الغار اذ يقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا فانزل الله سکينته عليه و ايده بجنود لم تروها...) [1] . «اگر او را ياري نکنيد پس به تحقيق خداوند پيامبر خود را ياري نمود هنگامي که کافران او را از شهر بيرون نمودند. آنگاه يکي از دو نفر (پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله) هنگامي که در غار بودند به همسفر خود (ابوبکر) گفت: نترس و محزون نباش خداوند متعال با ماست. پس خداوند آرامش و وقار خود را بر او (رسول الله) فروفرستاد و او را به وسيله سربازاني که تا به حال نديده‏ايد، ياري و تأييد فرمود». بنا به اظهار اهل سنت: اولا: خود مصاحبت و همسفري با پيامبر دليل بر فضيلت و شرافت ابوبکر است. [ صفحه 192] ثانيا: پيامبر چون مي‏دانست که ابوبکر خليفه اوست و وجود خليفه بعد از پيامبر لازم است، لذا او را با خود به درون غار برد تا گرفتار دشمنان نشود. ثالثا: بيان «ان الله معنا» دليل بر اين است که خدا با او بوده و اين خود دليل شرافت و اثبات حق تقدم خلافت ابوبکر است. رابعا: «فأنزل الله سکينته عليه» يعني: خداوند وقار و آرامش خود را بر ابوبکر نازل کرد. ولي به دلايل بسيار واضح عقلي و نقلي از کتب اهل سنت اظهارات فوق پايه و اساسي ندارد و بلکه دلالت آيه فوق برخلاف مقصود و نظر اهل سنت، نه تنها فضيلت و شرافتي نيست؛ بلکه نقيصه و نقاط ضعف به حساب مي‏آيد. اولا: بنابر آنچه طبري در جزء سوم تاريخ خود نوشته، ابوبکر از حرکت آن حضرت خبر نداشته؛ بلکه وقتي نزد حضرت علي عليه‏السلام رفت و از حال آن حضرت جويا شد علي عليه‏السلام فرمود: به غار رفته‏اند، اگر کاري داري نزد آن حضرت بشتاب. ابوبکر در وسط راه به آن حضرت رسيد و ناچار آن حضرت به اتفاق او رفتند. پس معلوم است حضرت او را با خود نبردند، بلکه او بي‏اجازه رفت و از وسط راه به آن حضرت ملحق شد. بلکه بنابر اخبار معتبر ديگر از اهل سنت، بردن ابوبکر تصادفي و از خوف فتنه و خبر دادن به دشمنان بوده است، از جمله شيخ ابوالقاسم بن صباغ - که از مشاهير علماي اهل سنت است - در کتاب «النور و البرهان» در حالات پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله از محمد بن اسحاق از حسان بن ثابت انصاري روايت نموده که قبل از هجرت آن حضرت انجام عمره به مکه رفتم، ديدم کفار قريش در همان اوان، اصحاب آن حضرت را سب و قذف مي‏نمايند، سپس مي‏گويد: امر رسول الله صلي الله عليه و آله عليا فنام في فراشه و خشي من ابن ابي‏قحافة ان يدلهم عليه فاخذه معه و مضي الي الغار. [ صفحه 193] پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله حضرت علي عليه‏السلام را امر فرمود تا در بسترش بخوابد و از ابوبکر بن ابي‏قحافه مي‏ترسيد که دشمنان را به محل اختفا راهنمايي کند پس دست او را گرفت و با هم روانه غار شدند. هم‏چنين مصاحبت هيچ دليلي بر فضيلت نيست، چه برسد بر اثبات؛ زيرا چه بسيار نيکان که مصاحبت با بدان داشته‏اند و بداني که مصاحبت با نيکان و مسلمانان داشته‏اند، هم چنان که بسياري از کفار و منافقين با پيامبر همنشيني و مصاحبت داشته‏اند و اين مورد در مسافرت‏هاي عادي و عرفي بسيار واضح و مشهود است. حضرت يوسف عليه‏السلام بنا با اظهار مفسرين اهل سنت پنج سال با دو نفر در زندان مصاحب بود که کافر و قائل به خدايان بودند و حضرت يوسف عليه‏السلام خطاب به آنها مي‏فرمايد: (يا صاحبي السجن...). هم‏چنين در سوره کهف از قول مرد مؤمن به رفيق کافر خود مي‏گويد: (قال له صاحبه و هو يحاوره...) [2] و همين مختصر کفايت از توضيح بيشتر مي‏نمايد. ثانيا: اگر خليفه پيامبر صلي الله عليه و آله منحصر به ابوبکر بود، احتمال دوم ممکن بود. در حالي که بنابر اعتقاد اهل سنت خلفاي پس از پيامبر چهار نفر بودند و اگر حفظ خليفه لازم بود پيامبر بايد هر چهار خليفه را که در مکه حاضر بودند و جانشان درمعرض خطر بود با خود مي‏بردند، نه اين که سه نفر بمانند و فقط يک نفر برود، بلکه مهم‏تر از آن، اين که پيامبر يکي از خلفاي پس از خود (به اعتقاد اهل سنت) را در معرض خطر شمشيرها و حمله کفار قرار دهد و در بستر خود بخواباند و مسلم است که آن شب، خانه پيامبر و بستر ايشان محل خطر و حمله‏ي دشمنان بوده است. [ صفحه 194] ثالثا: خداوند در سوره‏ي مجادله مي‏فرمايد: (الم تر ان الله يعلم ما في السموات و ما في الأرض ما يکون من نجوي ثلاثة الا هو رابعهم و لا خمسة الا هو سادسهم و لا أدني من ذلک و لا أکثر الا هو معهم أينما کانوا...) [3] . «آيا نديده‏ايد که خداوند متعال آنچه در آسمان‏ها و زمين است مي‏داند، هيچ نجوا و رازي بين سه نفر نيست مگر اين که خداوند نفر چهارم آنهاست و نه پنج نفر که خدا ششم آنهاست، و نه کمتر از آن و نه بيشتر مگر اين که خداوند با آنها است، هر کجا باشند (چه آن که خداوند متعال در هر جا و آگاه بر هر چيزي است)». پس به حکم اين آيه و ساير آيات و دلايل عقلي و نقلي خداوند متعال همواره با دوست و دشمن، مسلمان و کافر، مؤمن و منافق است. بنابراين، اگر دو نفر با هم باشند و يکي از آنها بگويد: خدا با ماست، دليل بر فضيلت شخص خاصي نخواهد بود. رابعا: مرجع ضمير در «عليه» در عبارت «فأنزل الله سکينته عليه» پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله است به قرينه‏ي جمله بعد که «و أيده بجنود لم تروها» يعني: «و خداوند پيامبر خود را با سربازاني که نديده‏ايد، ياري نمود. و مرجع ضمير در «عليه» و «أيده» هر دو پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله است. و اگر خداوند مي‏خواست اين شرافت شامل حال ابوبکر شود، به صورت تثنيه ضمير را ذکر مي‏فرمود. خداوند متعال در سوره‏ي توبه در قضيه جنگ حنين مي‏فرمايد: (ثم أنزل الله سکينته علي رسوله و علي المؤمنين) [4] . [ صفحه 195] و در سوره‏ي فتح هم همين عبارت آمده است. و اين مورد را تمام علماي منصف اهل سنت نيز قبول دارند. خامسا: علاوه بر تمام اينها در خود آيه جمله‏اي است که کاملا بر لاف مقاصد فوق است و آن ادامه آيه است که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به ابوبکر فرموده‏اند: «لا تحزن» يعني محزون و اندوهگين نباش. پس اگر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله او را از اين کار بازداشته، اين عمل عصيان خداوندي بوده است و شرافتي براي ابوبکر نمي‏باشد تا مشمول رحمت و نزول سکينه باشد. در حالي که از صفات اولياي الهي اين است که ابدا ترس و حزني ندارند که: (الا ان أولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون). «آگاه باشيد به راستي که اولياي الهي ابدا ترس و حزني ندارند».

[1] سوره‏ي توبه آيه‏ي 40. [2] سوره‏ي کهف آيه‏ي 35. [3] سوره‏ي مجادله آيه‏ي 8. [4] سوره‏ي توبه آيه‏ي 26.