اهل سنت با تمسک به اين حديث از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله که: لا تجتمع امتي علي الخطاء، لا تجتمع امتي علي الضلالة، امت من بر خطا و بر گمراهي اجتماع نمي‏کنند. اجماع امت را اين گونه بيان مي‏کنند: تمام صحابه و امت در سقيفه بر خلافت ابوبکر اجماع نموده‏اند و اجماع امت حجت و اطاعت آن اجماع واجب است. هم‏چنين مي‏گويند: چون خليفه اول و دوم از حضرت علي عليه‏السلام بزرگتر بودند، به دليل کبر سن، آنها به خلافت انتخاب شدند. البته مي‏گويند: ما اين عقب‏افتادگي از حيث خلافت را براي علي - کرم الله وجهه (عليه الصلوة و السلام) نقص نمي‏دانيم، چون افضليت ايشان نزد همگان ثابت است. [ صفحه 187] در پاسخ به اختصار بايد گفت: اولا: معناي حديث اين است تمام امت من بر خطا و گمراهي اجتماع نمي‏کنند و اضافه نمودن «ي» به «امت» افاده‏ي عموم مي‏کند. پس هرگاه تمام امت پيامبر بدون استثناء بر امري اتفاق نمايند، آن امر خطا نمي‏باشد؛ زيرا خداوند همواره گروهي از خواص امت را قرار داده است که حق با ايشان و ايشان با حق هستند؛ يعني حجت خدا همواره در ميان آنان است. پس در هنگام اجماع آن طايفه‏ي حق و آن حجت حق مانع اجتماع امت بر خطا مي‏شوند. هم‏چنين خلافت که حق تمام مردم است بايد با نظر و دخالت قاطبه‏ي مردم انجام و انتخاب و تصويب شود. حال بايد پرسيد: آيا در آن چند روزه‏ي وفات پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در محل سقيفه - که فضاي سرپوشيده‏ي کوچکي بوده است - چنين اجماعي از تمام امت پيامبر تشکيل شده است يا نه؟ اگر گفته شود: آن عده‏ي کم، بزرگان از صحابه بوده‏اند؛ ولي به زور اجماع واقع شده است، بايد گفت: آيا پيامبر خدا صلي الله عليه و آله انتخاب خليفه را به اجماع واگذار نموده بوده‏اند و دست خود را از دخالت در اين امر مهم بسته بودند، يا خير؟ آيا اين امر را به چند نفر واگذار نموده بودند تا با سياست بازي و براساس دشمني‏ها و خلق و خوي قبيله‏اي يک نفر را انتخاب کنند؟ آيا ساير مسلمانان سرزمين‏هاي ديگر اسلامي مانند مکه، يمن، طائف، و حبشه حق نظر و رأي در تعيين خليفه نداشتند؟ اگر دسيسه‏اي در کار نبود چرا صبر نکردند تا نظر تمام مسلمانان در امر باعظمتي مانند خلافت جمع شوند تا اجماع امت مصداق حقيقي پيدا کند؟ حتي اگر گفته شود: اجماع کبار صحابه بوده است، آيا واقعا آن تعداد محدود [ صفحه 188] از صحابه فقط بوده‏اند و در ساير سرزمين اسلامي و حتي در مدينه، بزرگان صحابه وجود نداشته‏اند تا نظرشان محترم شمرده شود؟ هم‏چنين با توجه به اين که تنها دليل اهل سنت بر حقانيت سقيفه حديث مذکور است، در کدام قسمت حديث مسأله عقلا و کبار صحابه بيان شده است؟ در حالي که عبارت «امتي» عموميت تمام امت را مي‏رساند، نه خصوصيت عده‏ي کمي حتي اگر عقلا و فضلا باشند. اهل سنت در پاسخ مي‏گويند: چون امر خلافت مهم بود و ممکن بود دسيسه‏هايي در کار باشد، براي خبر کردن تمام مسلمانان فرصت کافي نبود، در نتيجه با عجله در سقيفه جمع شدند و پس از صحبت‏هايي، عمر - که مرد سياستمداري بود!! - صلاح امت را در آن ديد که با ابوبکر بيعت کند و عده‏اي هم تبعيت نمودند، ولي جمعي از انصار و قبيله خزرج به پيروي از سعد بن عباده بيعت ننموده از سقيفه خارج شدند. بنابراين، اهل سنت مي‏گويند: در روز سقيفه اجماعي واقع نشد؛ بلکه ابوبکر روي حسن سياست به عمر و ابوعبيده‏ي جراح تعارف کرد و آنها نيز به او تعارف کردند و فوري روي سياست بازي، بيعت کردند تا بعدها به مرور زمان بيعت توسعه پيدا کرد. محمد بن جرير طبري در صفحه 457 جلد دوم تاريخ خود و ديگران اين گونه نوشته‏اند: مسلمانان در سقيفه براي شور در امر خلافت جمع نشدند بلکه دو قبيله‏ي اوس و خزرج مي‏خواستند از ميان خودشان امير انتخاب کنند که ابوبکر و عمر رسيدند و از اين اختلاف به نفع خود بهره‏برداري کردند. چنانچه به گفته اهل سنت فرصت خبر کردن تمام مسلمانان نبود لااقل مي‏شد اردوي اسامة بن زيد را از آن بيعت آگاه مي‏کردند، اردويي در نزديکي مدينه بود [ صفحه 189] و بسياري از بزرگان صحابه به پيروي از فرمان پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در آن اردو بودند؛ بلکه شخص اسامة که به دستور پيامبر، امير و فرمانده لشکري بود که عمر و ابوبکر هم در آن سپاه تحت فرماندهي او بودند. تمام مورخين نوشته‏اند: اسامه پس از اين که شنيد با دسيسه‏ي سه نفر خليفه‏تراشي شده و بدون شور با مردم با يک نفر بيعت نموده‏اند به مدينه برگشت و به مسجد آمد و فرياد زد: اين چه غوغايي است برپا نموده‏ايد؟ با اجازه‏ي چه کسي خليفه‏تراشي کرده‏ايد؟ شما چند نفر چه کاره بوديد که بدون شور با مسلمانان و بزرگان صحابه تعيين خليفه نموديد؟ عمر جهت استمالت پيش آمد و گفت: اي اسامه! کار تمام شده و بيعت واقع گرديده، بيا تو هم بيعت نما. اسامه عصباني شد و گفت: پيامبر صلي الله عليه و آله مرا امير شما قرار داده و عزل هم نگرديده‏ام چگونه بيايم با مأمورين خود بيعت نمايم؟ اين محاجه بسيار طولاني است که به اختصار بيان شد. با اين حال فرض کنيم که اردوي اسامه دور بوده است، آيا از سقيفه تا منزل پيامبر صلي الله عليه و آله که جنب مسجد بود فاصله آنقدر زياد بود که نمي‏شد علي عليه‏السلام را هم - که به اتفاق فريقين، عضو مؤثر در جامعه بود - و عباس عموي پيامبر و بني‏هاشم را که عترت و مورد توصيه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بودند و کبار صحابه را که در خانه‏ي پيامبر بودند، خبر نمود تا در سقيفه حاضر شوند و از رأي آنها استفاده شود؟ در حالي که غالب راويان مورد وثوق و مورخين بزرگ اهل سنت، از قبيل: فخر رازي، جلال‏الدين سيوطي، ابن‏ابي‏الحديد، طبري، بخاري و مسلم به عبارات مختلف بيان کرده‏اند که حتي در خود مدينه هم اجماع واقع نشد، بلکه تمام بني‏هاشم - که عديل القرآن بودند - و عموم اصحاب به استثناي سه نفر بقيه موقع رأي دادن به خلافت حاضر نبودند و پس از شنيدن، کاملا آن را مورد اعتراض قرار دادند. [ صفحه 190] احتجاجات صحابه بزرگ در تاريخ ثبت شده است که هر کدام با دلايل کافي و وافي اين کار را تقبيح نمودند. در کتاب‏هاي معتبر اهل سنت علاوه بر تمام بني‏هاشم حداقل نام هجده نفر از بزرگان صحابه را که به مخالفت برخاسته‏اند، ذکر نموده‏اند. به علاوه، به استناد احاديث معتبر ثقلين و سفينه تمسک به اهل‏بيت، موجب نجات و عدم هلاک و گمراهي است. بنابراين، اگر در آن اجتماع، صحابه کبار و اهل‏بيت پيامبر - سلام الله عليهم اجمعين - حضور داشتند مسلما اجماعي بود که به خطا نمي‏رفت و امت اسلامي راه صحيح خود را مي‏يافت. بنابراين، دليل اجماع کاملا باطل و خلاف واقع است. در پاسخ دليل دوم بايد گفت: آيا در آن زمان مسن‏تر و بزرگ‏تر از ابوبکر در ميان اصحاب نبود تا به دليل کبر سن به خلافت برگزيده شود؟ اگر شرط سن ملاک است، پس در آن زمان پدر ابوبکر (ابوقحافه) که زنده بود بايد انتخاب مي‏شد. هم‏چنين در تاريخ مسلم است که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله هنگام خروج از مدينه براي غزوه تبوک با توجه به توطئه‏هايي که منافقين جهت آشوب در مدينه فراهم کرده بودند، علي عليه‏السلام را تعيين فرمود تا در مدينه بماند و با قوت قلب و حسن سياست مدينه را اداره و عمليات منافقين را خنثي نمايد. مگر در آن زمان افراد مسن‏تر نبودند که پيامبر صلي الله عليه و آله علي عليه‏السلام را انتخاب کرده و فرمودند: انت خليفتي في اهل بيتي و دار هجرتي. تو در خانواده‏ام و در مدينه که خانه هجرت من است جانشين من هستي. اين عمل پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله بزرگ‏ترين دليل است که در تعيين خلافت و ابلاغ رسالت سن و سالخوردگي مدخليت ندارد. اگر با وجود پيران سالخورده، جوان نورس را نبايد به کار گماشت، چرا در موقع نزول آيات اول سوره برائت و براي [ صفحه 191] قرائت آيات بر اهل مکه پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله ابوبکر و عمر را تعيين، سپس برگرداند و علي عليه‏السلام را مأمور ابلاغ آيات نمود؟! و نيز چرا براي هدايت اهل يمن علي عليه‏السلام را مأمور نمود؟! بنابراين، شرط اصلي خلافت پيامبر صلي الله عليه و آله مانند نبوت، جامعيت کامل است و هر فردي که جامع تمام صفات عالي باشد، خواه جوان يا پير از طرف خداوند به اين سمت انتخاب مي‏شود.