خدمت گرامي دانشمند محترم حضرت حجت‏الاسلام و المسلمين آقاي رباني خلخالي دامت توفيقاته. اين‏جانب حيدر قنبري مؤلف سري کتابهاي «داستان‏هاي شگفت‏انگيز» ضمن تقدير و تشکر از زحمات طاقت‏فرساي شما در تأليف چندين جلد از خاطرات مردم در کرامات و معجزات قمر بني‏هاشم حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام و استفاده شايان حقير از تأليفات حضرت عالي، با توجه به اين که کرامتي از حضرت عباس عليه‏السلام در رابطه با شفاي مادر مريض خويش قبلا تقديم شما کرده بودم، کرامت جديدي را نيز که پس از آن اتفاق افتاده، خدمت شما تقديم مي‏کنم، تا در جلد پنجم اين دائره‏المعارف بزرگ به چاپ رسد. تفصيل قضيه از اين قرار است که: فرزند يکي از روحانيون پاکستاني مقيم حوزه علميه قم به نام سيد علي حسيني براي فوتسال در يک سالن دعوت مي‏شود که در حين بازي دروازه‏ي بازي به روي او سقوط مي‏کند و ميله دروازه دقيقا روي بيني و چشم‏هاي او مي‏افتد که بر اثر شدت حادثه و سنگيني دروازه، بيني او کاملا با صورتش مساوي [ صفحه 511] مي‏شود و چشم راستش از وسط شکافته مي‏شود و چشم چپش هم از حدقه درمي‏آيد و بر روي صورتش آويزان مي‏شود. حتي آب‏ها و مايعات اطراف چشم چپش هم بر روي صورتش مي‏ريزد و استخوان‏هاي صورت و فک و اطراف چشم‏ها کاملا خرد مي‏شود که وي را به بيمارستان کامکار منتقل مي‏کند. اما دکترهاي آنجا پس از يکي دو روز اعلام مي‏کنند که کار ما نيست به تهران ببريد. پدر نامبرده آقاي سيد شجاع‏الدين حسيني - که از علماي بزرگ پاکستان مي‏باشد - به وسيله فرزند آيت‏الله بني‏فضل، او را به بيمارستان خاتم الأنبياي تهران منتقل مي‏کنند. اما در آنجا نيز چندين دکتر متخصص پس از معاينات مکرر جواب مأيوسانه مي‏دهند. مخصوصا که در اين مدت نطق وي نيز بسته شده بود و به هيچ وجه قادر به تکلم نبوده و مرتب به گلوي خويش اشاره مي‏کرده است. من پس از شنيدن اين قضيه به پدر نامبرده - که از دوستان قديمي و همسايگان ما بود - عرض کردم: شما براي شفاي فرزندت به باب الحوائج حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام متوسل شويد و چيزي هم نذر آن حضرت بنماييد - ان شاء الله - شفا پيدا خواهد کرد. او گفت: من به مادرمان حضرت زهراي مرضيه عليهاالسلام متوسل شده‏ام، به حضرت عباس عليه‏السلام هم متوسل مي‏شوم. در دلش نيت مي‏کند که اگر پسرش شفا پيدا کند با هم به پابوس حضرت عباس عليه‏السلام به کربلا روند و دو تا گوسفند هم نذر مي‏کند. دکترهاي بيمارستان خاتم الأنبياء پس از معاينات مجدد مي‏گويند: ما مي‏خواهيم صورت و چشم راست او را عمل کنيم که پس از چندين عمل استخوان‏هاي خرد شده‏ي صورت و بيني را کنار هم مي‏چينند و چشم راستش را هم که از وسط شکافته شده بود، عمل مي‏کنند و اعلام مي‏نمايند: بحمدالله اين قسمت‏ها اصلاح شد. [ صفحه 512] سپس چشم چپ او را از صورتش جمع مي‏کنند و در داخل حدقه قرار مي‏دهند و عمل مي‏نمايند و با اين که قبل از توسل چشم چپ او را به وسيله لامپ 100 مورد آزمايش قرار داده بودند، نتوانسته بود تشخيص دهد. اما پس از عمل حتي انگشتان دکتر را هم تشخيص مي‏دهد و بحمدالله رو به بهبود است. از طرفي در طول اين مدت قادر به تکلم نبوده و خوف آن مي‏رفته که نطقش را از دست داده باشد. اما او را به حمام مي‏برند که در حمام پرستار مي‏بيند او حرف زد، فوري به دکترها خبر مي‏دهد که همگي مي‏آيند، مي‏بينند به راحتي حرف مي‏زند. بنده خودم به عيادتش رفتم و از نزديک وي را ديدم و با او حرف زدم، بحمدالله کاملا حالش خوب بود، حتي بيني‏اش هم به حالت اول برگشته و استخوان‏هاي صورتش صحيح و سالم بود و چشم راستش کاملا مي‏ديد، تنها چشم چپش را بسته بودند که اميد است - ان شاء الله - آن نيز شفاي کامل پيدا کند و بهبود يابد.