کرامات حضرت اباعبدالله الحسين عليه‏السلام و حضرت قمر بني‏هاشم عليه‏السلام که از زبان چند پير غلام آستان حسيني شنيده‏ام و ايشان از متدينين شهر ولايتي رفسنجان مي‏باشند. آقاي جواد يزدان پناه دانشجوي پزشکي دانشگاه تهران - که اهل رفسنجان است - براي حقير؛ علي‏اصغر هادوي مداح نقل کرد و گفت: در اوايل دانشگاه من در ايام عاشورا و تاسوعاي حسيني يک روز متوجه شدم که پدرم مرحوم حاج علي محمد يزدان پناه که علاقه‏ي خاصي به اهل‏بيت عليهم‏السلام داشت، دنبال هيئت مي‏دويد، و سينه مي‏زد و مکرر يا حسين يا حسين و يا اباالفضل مي‏گفت. من با چند نفر از رفقا اين منظره را ديديم، من آمدم جلو و با عصبانيت گفتم: [ صفحه 479] بابا! چرا اين کارها را مي‏کني؟ چرا با اين کارها مرا خجالت‏زده مي‏کني؟ پدر جان! مگر نمي‏داني من دارم دکتر مي‏شوم! ولي تو داري آبرو و حيثيت مرا خدشه‏دار مي‏کني (!!) نامبرده مي‏گويد: وقتي من اين حرفها را مي‏زدم، پدرم سکوت اختيار کرده بود و فقط اشک مي‏ريخت، يک دفعه جلوي رفقاي من گفت: پسرم! همين را به تو بگويم که وقتي من از دنيا رفتم به تو خبر مي‏دهم که چرا اين قدر پابرهنه دنبال هيئت اباالفضل عليه‏السلام راه مي‏افتادم و اربابم را صدا مي‏زدم. او مي‏گويد: مدتي نگذشت که پدرم به علت کهولت سن و بيماري از دنيا رفت. (آقاي هادوي شما مداح اهل‏بيت عليهم‏السلام هستيد آنها هم در دنيا به فکر نوکرانش هستند و هم در لحظه‏ي جان دادن و آخرت.) او مي‏گويد: بعد از مراسم شب چهلم پدرم، يک شب جمعه خيلي دلم گرفته بود، آمدم کنار قبر پدرم فاتحه خواندم و شروع کردم به گريه کردن و گفتم: بابا! خودت به من قول دادي بعد از مرگم به تو خبر مي‏دهم، چرا حسين حسين مي‏کردي؟ آن قدر گريه کردم که از خود بيهوش شدم، در عالم خواب و بيداري پدرم را ديدم، آمد دستي به پشت من زد و مرا به اسم صدا زد و گفت: عزيزم! وقتي بدنم را دفن کرديد، ديدم دو ملک آمدند و از من سؤال کردند، يک مرتبه هم ندايي آمد، فرمود: اين عزادار حسين و عباس عليهماالسلام است. تا اين جمله را فرمود: اين دو ملک شروع به بوييدن من نمودند و بوسيدند. وقتي که نکير و منکر بدنم را ديدند دورم بگرفتند و تنم بوييدند گفتند زتنش بوي حسين مي‏آيد از عشق حسين گناه من بخشيدند [ صفحه 480]