2- سند: مداحي حاج محمود کريمي در نيمهي شعبان سال 1380 ش.
روزي حضرت ابوالفضل عليهالسلام در پشت نخلي پنهان شدند تا حضرت علياکبر عليهالسلام را از نظر شجاعت امتحان نمايند. حضرت صدايشان را تغيير دادند تا علياکبر عليهالسلام او را نشناسد و خطاب کردند: ميخواهم با تو جنگ کنم، آيا حاضري؟
آقا علياکبر عليهالسلام فرمودند: بلي با شما جنگ ميکنم.
حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام خطاب کرده و فرمودند: بدان که ما 2 نفر هستيم، آيا با ما جنگ ميکني؟
آقا علياکبر عليهالسلام فرمودند: بلي.
حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام تعداد نفرات را افزايش دادند، تا فرمودند، ما يک لشکر هستيم، آيا باز حاضري با ما بجنگي؟
آقا علياکبر عليهالسلام فرمودند: بلي، ولي با اين شرط که من هم عمويم عباس را دعوت کنم.
کودکان نسبت به عمو بسيار حساس هستند، او را در عالم خود پهلوان ميدانند. هر اتفاقي که بيفتد معمولا به عمو ميگويند، در شام که سر مبارک حضرت ابوالفضل عليهالسلام روي نيزه بود، کودکان هرگاه که به نيزه نگاه ميکردند حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام چشمان خويش را ميبست.
حضرت رقيه عليهاالسلام به عمه گراميشان حضرت زينب عليهاالسلام فرمودند: چرا هر وقت ما به عمو نگاه ميکنيم، چشمانشان را ميبندند؟ مگر با ما قهر هستند؟
حضرت زينب عليهاالسلام ميفرمايند: عزيزم! ايشان چون نتوانستند براي شما آب بياورند، احساس شرمندگي ميکنند.
[ صفحه 464]
|