آقاي شيخنيا، مسئول کتابخانهي رضوي در صحن مطهر امام رضا عليهالسلام کرامتي را اين گونه براي من نقل کرد:
در سال 1985 ميلادي در جنگ عراق و ايران جزو گردان المهدي عليهالسلام بودم و بعد از درگيريهايي به دست نيروهاي عراق اسير شدم. آنها مرا براي اطلاعات بردند و شکنجهي سختي دادند. و مرا با وسايل مدرن شکنجه ميدادند و خيلي ميزدند و ميگفتند: پس مهدي - که تو او را در دل دوست ميداري - بيايد و تو را نجات بدهد و از اعدام رهايت نمايد؟
[ صفحه 448]
گفتم: هر چه ميخواهيد مرا بزنيد و بکشيد من متوسل به حضرت عباس عليهالسلام ميشوم و اعتنايي به شما ندارم. او از شما انتقام ميگيرد.
به خدا سوگند! همين که نام حضرت عباس عليهالسلام را بردم، چنان ترس آنها را گرفت و دودستگي ميانشان رخ داد و بدنشان لرزيد و من به چشم خود ديدم که نام حضرت عباس عليهالسلام آنها را حيران و سرگردان نمود؛ ديگر مرا نزدند و اهانت نکردند و به من احترام نمودند و مرا با احترام از زندان انفرادي بيرون آوردند. و مرا براي زيارت امام حسين عليهالسلام و حضرت اباالفضل العباس عليهالسلام به کربلا بردند و اين اولين زيارت من از حرم حضرت اباالفضل العباس عليهالسلام بود.
|