اگر چه پيشتر به مناسبتهاي مختلف، به بعضي از فضايل آن حضرت اشاره شده است، و کسي را ياراي غور در اين درياي ژرف نيست، ولي به اختصار به فضايل ديگري از آن حضرت ميپردازيم:
حسکاني حنفي از اعلام قرن پنجم هجري از مجاهد - که از بزرگان تابعين و اعلام مفسرين است - نقل ميکند که:
براي علي عليهالسلام هفتاد منقبت است که براي احدي از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و اله مثل آنها نبوده، و هيچ منقبتي براي اصحاب پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نبوده، مگر آنکه علي عليهالسلام با آنها شريک بوده است. [1] .
و از ابنعباس نقل ميکند که در قرآن آيهي: «الذين آمنوا و عملوا الصالحات) نيست، مگر اين که علي عليهالسلام امير و شريف آن آيه است.
و از اصحاب محمد صلي الله عليه و آله مردي نيست، مگر اين که خدا او را عتاب کرده، و علي عليهالسلام را جز به خوبي ياد نکرده است. [2] .
[ صفحه 51]
و براي علي عليهالسلام هيجده منقبت است، که اگر يکي از آنها براي مردي از اين امت باشد، به آن نجات پيدا ميکند، و دوازده منقبت براي اوست که براي احدي از اين امت نبوده است. [3] .
ابن ابيالحديد گفت: از استاد ما، ابوالهذيل سؤال شد: علي عليهالسلام نزد خدا مقامش بالاتر است، يا ابابکر؟
گفت: والله! مبارزهي علي عليهالسلام با عمر و در جنگ خندق برابر است با اعمال مهاجرين و انصار و طاعت آنها همگي، تا چه رسد به ابيبکر به تنهايي. [4] .
ابنحجر - که از متعصبين علماي عامه است - از ابنعباس نقل ميکند که: سيصد آيه در شأن علي عليهالسلام نازل شده است. [5] .
عامه و خاصه اتفاق دارند که:
علي عليهالسلام نخستين کسي است که اسلام آورده، [6] به اسلامي که تسليم مطلق در برابر ارادهي خداوند متعال بود، و مسبوق به شرک نبود، (ان الشرک لظلم عظيم) [7] و بدين جهت بجز او کسي از اصحاب به مقتضاي (لا ينال عهدي الظالمين) [8] لايق امامت امت نيست.
او نخستين کسي است که ايمان آورد [9] به ايماني که يکي از امتيازاتش اين
[ صفحه 52]
است که عامه از عمر بن خطاب روايت کردند که گفت: شهادت ميدهم بر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله که از او شنيدم که ميگفت: اگر کسي هفت آسمان را در يک کفه بگذارد، و ايمان علي عليهالسلام را در کفهي ديگر، رجحان با ايمان علي عليهالسلام است. [10] .
او نخستين کسي است که نماز خواند [11] . و آيهي:
(انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزکوة و هم راکعون) [12] .
در شأن نماز او نازل شد.
او يگانه وصي است که شاخصترين کمالات چهار پيامبر اولوالعزم خدا به ضميمهي علم آدم ابوالبشر از وجود او جلوهگر است.
ابنابيالحديد معتزلي از «مسند» احمد بن حنبل و «صحيح» بيهقي نقل ميکند که:
من أراد أن ينظر الي نوح في عزمه، و الي آدم في علمه، و الي ابراهيم في حلمه، و الي موسي في فطنته، و الي عيسي في زهده؛ فلينظر الي علي بن ابيطالب. [13] .
او کسي است که علماي عامه و خاصه در مقام و منزلت او از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله
[ صفحه 53]
نقل کردهاند که فرمود:
ان الله تعالي عهد الي عهدا في علي.
فقلت: يا رب! بينه لي.
فقال: اسمع.
فقلت: سمعت.
فقال: ان عليا راية الهدي، و امام أوليائي، و نور من أطاعني، و هو الکلمة التي ألزمتها المتقين، من أحبه أحببني، و من أبغضه أبغضني، فبشره بذلک... [14] .
آن هدايتي که نتيجهي بعثت تمام انبياي الهي، و ثمرهي تمام کتب آسماني است، علي عليهالسلام رايت آن هدايت است. او علمدار هدايت به صراط مستقيم معرفت و عبادت خداوند متعال است.
علي عليهالسلام امام اوليايي است که خداوند در وصف آنان فرموده است:
(ألا ان أولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون) [15] .
کساني که ترس و حزني ندارند، به منتهي الآمال خلقت - که مطلق الکمال و کمال مطلق است - رسيدهاند، ماذا وجد من فقدک و ما الذي فقد من وجدک. [16] .
اگر اين مقام اولياي خدا است، آيا علي عليهالسلام در چه مقامي است که خداوند متعالي او را امام اولياي خود قرار داده است؟ کسي که امام اولياي الله است، امام جميع عباد الله است.
[ صفحه 54]
احدي از دائرهي اطاعت خداوند خارج نيست، و علي عليهالسلام نور هر کسي است که مطيع خداوند است. از اين جمله استفاده ميشود که چراغ راه اطاعت خدا، و شمع جمع فرمانبران خدا علي مرتضي عليهالسلام است.
متقين کساني هستند که خداوند فرمود:
(ذلک الکتاب لا ريب فيه هدي للمتقين) [17] .
و درجات قرب خود را بر مدار مراتب تقوي قرار داده و فرمود:
(ان اکرمکم عند الله أتقاکم) [18] .
و تمام متقين را در تمام مراتب ملزم به يک کلمه نموده است، و آن کلمهي تکوينيهي خدا، علي بن ابيطالب عليهالسلام است. آن هم کلمهاي که صدق در گفتار و عدل در رفتار به حد تمام و کمال در منطقه و عمل او متجلي شده:
(و تمت کلمت ربک صدقا و عدلا) [19] .
او کسي است که آن چنان روح او مستغرق در محبت خدا، و ارادهي او، مستهلک در رضاي خدا گشته، که محبت او محبت خدا، و اطاعت او اطاعت خدا شده است.
آن کسي که رايت هدي، امام اوليا و کلمة التقوي است، محبت او محبت خدا، و اطاعت او اطاعت خدا است. کلمة الله العليا، و اسم الله الأعظم، و مثل الله الأعلي است.
با آن که حکومت بنياميه و بنيعباس، با نهايت اختلاف، بر اطفاي انوار فضايل آن حضرت، اتفاق کردند، و حسد دشمنان و ترس دوستان هردو مانع اظهار مناقب آن حضرت شد - و به قول امام لغت و ادب و مؤسس علم عروض،
[ صفحه 55]
خليل بن احمد: فضايل هر کس يا بايد به وسيلهي دوست منتشر شود، يا دشمن، دوستان آن حضرت از ترس و دشمنانش از حسد، فضايلش را کتمان کردند، ولي با وجود اين، مناقبش اين گونه منتشر شد - باز هم کتب تفسير، حديث و تاريخ مشحون به مآثر علمي، اخلاقي و عملي اوست، و روايات عامه و خاصه از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله - در حدي که از دستبرد حوادث روزگار باقيمانده - مبين مقاماتي براي آن حضرت است که عقول از ادراک آنها قاصر است.
آيا اگر حسد دشمنان و ترس دوستان نبود و ظلمت شب تار حکومت بنياميه و بنيعباس حجاب اين آفتاب نميشد، انوار فضايل او چگونه آفاق را روشن ميکرد؟!
آنچه موجب حيرت اهل نظر است، اين است که آنچه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به لحاظ مصلحت از فضايل آن حضرت بيان نکرده، بيش از آن است که بيان فرموده است.
ابنابيالحديد از احمد بن حنبل نقل ميکند که در «مسند» از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که حضرتش فرمود:
و الذي نفسي بيده! لولا أن تقول طوائف من أمتي فيک ما قالت النصاري في ابنمريم؛ لقلت اليوم فيک مقاما لا تمر بملأ من المسلمين الا أخذوا التراب من تحت قدميک للبرکة.
قسم به آن که جانم به دست اوست! اگر نميگفتند طايفههايي از امت من دربارهي تو، آنچه نصاري دربارهي ابنمريم گفتند؛ هر آينه ميگفتم امروز در شأن تو گفتهاي که مرور نکني بر جماعتي از مسلمين مگر اين که از خاک زير پاي تو براي تبرک بگيرند. [20] .
[ صفحه 56]
کسي که گفتنيهاي فضايل او محير العقول است، آيا ناگفتنيهاي فضايل او چه خواهد بود؟!
آنچه مهم است توجه به اين نکته است که: مهمترين وظيفهي عقلي و شرعي، شکر منعم است و بالاترين نعمت، نعمت هدايت به معرفت و عبادت رب العالمين است که وسيلهي حيات ابد و سعادت سرمد است، و جز به تلاوت آيات خدا، تزکيهي نفس و تعليم کتاب و حکمت ميسر نيست.
و از نعم بيپاياني که (و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها) [21] ؛ يگانه نعمتي که خداوند به انعام آن بر مؤمنين منت نهاد، اين نعمت است:
(لقد من الله علي المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من أنفسهم يتلوا عليهم آياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمة) [22] .
هرچند پيامبر خدا صلي الله عليه و آله مدينهي آن حکمت است، ولي باب آن مدينه - که راهي به آن حکمت به جز از آن باب نيست - علي بن ابيطالب عليهالسلام است.
کتابي که خدا فرمود:
(کتاب أنزلناه اليک لتخرج الناس من الظلمات الي النور) [23] .
گذشته از اين که او (و من عنده علم الکتاب) [24] است، به دست تواناي او باقي و برقرار ماند.
فتوحات او بود که بنيان شرک و کفر را منهدم کرد، و جانفشانيهاي او بود که جان خاتم پيامبران را - که جان جهان بود - براي احياي جهانيان به عرفان و ايمان نگهداشت.
[ صفحه 57]
در زمان حيات پيامبر خدا صلي الله عليه و آله دين خدا را به قيامي که جبرئيل گفت: لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار [25] ، از شر کفار حفظ کرد، و در ممات پيامبر خدا صلي الله عليه و اله به قعودي که خودش فرمود: صبرت و في العين قذي و في الخلق شجي [26] از کيد منافقان صيانت نمود.
و عاقبت به خون فرق شکافتهي خود، اين شجرهي طيبه را سيراب کرد، و روحي که جز خدا، قدرت قبض آن را نداشت، به جان آفرين تسليم نمود.
در «رياض النضره» از ابيذر روايت کرده که پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
چون سير داده شد به من، ملکي را ديدم بر سريري از نور نشسته، و يک پاي او در مشرق، و پاي ديگرش در مغرب، و مقابل او لوحي بود، در آن نظر ميکرد، و همهي دنيا بين دو ديدهي او، و خلق بين دو زانوي او، دست او به مشرق و مغرب ميرسيد. به جبرئيل گفتم: اين کيست؟
گفت: اين عزرائيل است.
به او سلام کردم.
گفت: و عليک السلام يا احمد!
از علي عليهالسلام سؤال کرد.
گفتم: آيا پسرعمويم علي عليهالسلام را ميشناسي؟
گفت: چگونه نشناسم، و حال آنکه خداوند قبض ارواح خلايق را به من واگذاشته، به جز روح تو، و روح پسر عم تو علي بن ابيطالب عليهماالسلام، که خدا آن دو را به مشيت خود قبض ميکند. [27] .
[ صفحه 58]
نه تنها انسانيت رهين منت او در هدايت به صراط مستقيم سعادت است؛ بلکه وجود نوع انسان، طفيل فرد کامل است، و چون انسانيت انسان به عقل است که:
دعامة الانسان العقل [28] ؛
ستون انسان عقل است.
انسان کامل کسي است که عقل کل و کل العقل است، و اين مقام منيع خاتميت است.
و به فرمودهي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله که: «علي مني و أنا من علي». [29] ثابت ميشود که علي عليهالسلام بدر تمامي است که اشعهي خورشيد آسمان رسالت به وسيلهي او منتشر ميشود، و انوار فيوضات فياض علي الاطلاق در منظومهي هستي، توسط خورشيد و ماه اين منظومه، که خاتم و خليفهي خاتم است، آفاق و انفس را منور ميکند.
شکر هر نعمتي متناسب با ارزش آن نعمت است، و نعمت خلقت انسان نعمتي است که خدا فرمود:
(ثم أنشأناه خلقا آخر فتبارک الله أحسن الخالقين)
و نعمت هدايت انسان، نعمتي است که خداوند فرمود:
(فمن تبع هداي فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون)، [30] (فمن تبع هداي فلا يضل و لا يشقي)، [31] .
[ صفحه 59]
و يگانه گوهري است که در امالکتاب، در هر نماز، منتهي الآمال تمام بندگان خدا است:
(اهدنا الصراط المستقيم - صراط الذين أنعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين) [32] .
هم چنان که شکر منعم به اين دو نعمت متعسر است، شکر واسطهي آن دو نعمت هم - چنان که شايسته است - ميسر نيست؛ و لکن به حکم عقل و شرع احدي، از ميسور، معذور نيست.
نه حقي مانند حق اميرالمؤمنين عليهالسلام ضايع شده که: «و لم أرمثله حقا اضيعا» [33] ، و نه به ذي حقي مانند آن حضرت ظلم شده که: «السلام عليک يا ولي الله أنت أول مظلوم» [34] .
اميد است روز بيست و يکم ماه مبارک رمضان که روز شهادت آن حضرت است، به شکرانهي نعم بيحد و حصري که به وسيلهي او نصيب ما شده، آنچه در توان داريم در اقامهي شعائر و شهادت آن حضرت، انجام دهيم.
در عظمت آن شهيد و آن شهادت همين بس که عايشه گفت: ديدم که پيامبر خدا صلي الله عليه و آله، علي عليهالسلام را در آغوش گرفت و بوسيد، و فرمود: بأبي الوحيد الشهيد. [35] .
کسي که در شهادت او به روايات عامه و خاصه، خون از زمين جوشيد، آيا
[ صفحه 60]
وظيفهي مسلمانان در اين مصيبت عظمي چيست؟
ابنشهاب گويد: وارد دمشق شدم، نزد عبدالملک رفتم، که بر او سلام کنم.
گفت: يابن شهاب! آيا ميداني در بيتالمقدس صبح روز قتل علي عليهالسلام چه اتفاقي افتاد؟
گفتم: بله.
گفت: بيا، از پشت سر مردم، آمدم پشت قبه، پس رو به من کرد و گفت: روز قتل علي عليهالسلام چه شد؟
گفتم: هيچ سنگي از بيتالمقدس برداشته نشد، مگر آن که زير آن سنگ خون بود.
گفت: کسي باقي نمانده که اين را بداند، به غير از من و تو، احدي از تو اين واقعه را نشنود.
ابنشهاب گويد: تا وفات عبدالملک، اين واقعه را به کسي نقل نکردم. [36] .
اگر عکسالعمل کوه در نزول کلام الله صامت آن چنان است که فرمود:
(لو أنزلنا هذا القرآن علي جبل لرأيته خاشعا متصدعا من خشية الله و تلک الأمثال نضربها للناس لعلهم يتفکرون) [37] .
عجب نيست اگر کلام الله ناطق با فرق شکافته بر زمين بيفتد، خون از زمين بجوشد!
تأثر عالم ملک در شهادت او اين چنين است، آيا انعکاس آن مصيبت در ملکوت چگونه است؟
[ صفحه 61]
نمونهاي از انقلاب ملأ اعلا نداي جبرئيل بين آسمان و زمين بود، که هر کس بيدار بود، آن ندا را شنيد:
تهدمت و الله! أرکان الهدي، و انطمست و الله! نجوم السماء و أعلام التقي، و انفصمت و الله! العروة الوثقي، قتل ابن عم المصطفي، قتل الوصي المجتبي، قتل علي المرتضي، قتل و الله! سيد الأوصياء، قتله أشقي الاشقياء. [38] .
صدوق در «امالي» و «عيون» روايت ميکند: اميرالمؤمنين عليهالسلام ميفرمايد:
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله خطبهاي در فضيلت ماه رمضان بيان فرمود.
گفتم: يا رسول الله! افضل اعمال در اين ماه چيست؟
فرمود: ورع از آنچه خدا حرام کرده.
بعد پيامبر خدا صلي الله عليه و آله گريه کرد.
گفتم: يا رسول الله! چه چيز تو را ميگرياند؟
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
يا علي! أبکي لما يستحل منک في هذا الشهر.
گويا ميبينم تو را که براي پروردگارت نماز به جا ميآوري، و شقيترين از اولين و آخرين ضربتي بر فرق تو ميزند، که محاسنت به خون خضاب ميشود.
اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود: گفتم: يا رسول الله! آيا با سلامت دينم خواهد بود؟
فرمود: در سلامت از دين توست.
بعد فرمود:
يا علي! کسي که تو را بکشد، مرا کشته، کسي که بغض تو را داشته باشد، بغض مرا داشته، کسي که تو را ناسزا گويد، مرا ناسزا
[ صفحه 62]
گفته، چون تو از من، مانند خود من هستي، روح تو از روح من، و طينت تو از طينت من است. خداوند تبارک و تعالي من و تو را آفريد، و من و تو را انتخاب نمود، مرا براي نبوت اختيار کرد، و تو را براي امامت. هر کس منکر امامت تو شود، منکر نبوت من شده.
يا علي! تو وصي من، پدر فرزندان من، همسر من، و خليفهي من بر امت من در حيات من و بعد از موت من هستي. امر تو امر من، نهي تو نهي من است. قسم به کسي که مرا به نبوت مبعوث کرد، و مرا بهترين آفريدگان قرار داد! تو حجت خدا بر خلق او، امين خدا بر سر او و خليفهي خدا بر بندگان او هستي. [39] .
و عمدهي مضامين اين حديث شريف در روايات عامه موجود است، مانند اين که:
تو وصي من هستي. [40] .
ذريهي هر پيامبري در صلب اوست، و ذريهي آن حضرت در صلب علي عليهالسلام است. [41] .
کسي که بغض علي عليهالسلام را داشته باشد، بغض پيامبر خدا صلي الله عليه و آله را دارد. [42] .
کسي که علي عليهالسلام را سب کند و ناسزا بگويد، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله را ناسزا گفته
[ صفحه 63]
است. [43] .
قاتل علي عليهالسلام شقيترين مردمان است. [44] .
طينت علي عليهالسلام از طينت پيامبر، و علي و پيامبر از شجرهي واحده هستند. [45] .
خدا از اهل زمين دو مرد برگزيد: نبي و علي. [46] .
به علي عليهالسلام فرمود: تو از من هستي و من از توام، و علي از من است و من از علي هستم. [47] .
علي عليهالسلام نزد من مانند نفس من است. [48] .
حضرتش فرمود:
ان هذا أخي و وصيي و خليفتي فيکم فاسمعوا له و أطيعوا. [49] .
کسي که نفس پيامبر خدا صلي الله عليه و آله است، و پيامبر خدا صلي الله عليه و آله از او، او از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله است، قتل او، قتل پيامبر خدا صلي الله عليه و آله است، و روز شهادت او، روز شهادت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله است، و عزاي او عزاي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله است.
[ صفحه 64]
و هر کس از امت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله - چه شيعه و چه سني - به مقتضاي کتاب و سنت که علي عليهالسلام نفس پيامبر است، بايد در آن روز، عزادار پيامبر خدا صلي الله عليه و آله باشد.
مصيبتي که برحسب روايات عامه و خاصه، قبل از وقوع آن، خاتم پيامبران بر آن گريه نمود، و تصور آن مصيبت قلب خاتم را - که قلب عالم امکان است - شکسته، آيا بعد از وقوع آن مصيبت، وظيفهي هر مسلماني چيست؟
مصيبتي که اشرف کائنات قبل از وقوع بر آن اشک ريخته، اگر چشم روزگار بر آن مصيبت خون گريه کند، جا دارد.
ابناثير در «اسد الغابه» از عمرو ذي مر روايت ميکند:
هنگامي که ضربت به علي عليهالسلام اصابت کرد، بر آن حضرت وارد شدم، عصابه (و دستمالي) به سر بسته بود، گفتم: يا اميرالمؤمنين! جاي ضربت را به من نشان بده.
چون عصابه را باز کرد، گفتم: چيزي نيست، خدشهاي است.
فرمود: من از شما جدا ميشوم.
من گريه کردم. فرمود: ساکت باش، اگر آنچه را من ميبينم تو ببيني، گريه نميکني.
گفتم: يا اميرالمؤمنين! چه ميبيني؟
فرمود: اين وفود ملائکه و پيامبرانند، و اين محمد صلي الله عليه و آله است، ميگويد: بشارت باد تو را، يا علي! که آنچه مصير تو به سوي اوست، بهتر از آن است که در آن هستي. [50] .
آفتاب آسمان نبوت، و ستارگان رسالت و وصايت به استقبال ماهي آمده بودند، که در ماه خدا، شب نزول کلام خدا، با اثر هزار ضربت بر بدنش در راه
[ صفحه 65]
خدا، و با اثر دو ضربت بر سرش، آمادهي عروج اعلا بود.
قابض روح او خدا، و شاهد آن قبض روح تمام انبيا و مرسلين و اوصيا و ملائکهي مقربين و شهدا و صديقين و عباد الله الصالحين بود.
روحي که کمترين غبار هوس و هوي بر آن آينهي تمام نماي اسماي حسناي خدا ننشست، و با علم و عرفان، اسلام و ايمان و اخلاق و اعمالي به عالم بقا رفت، که روز قيامت ميزان علم، ايمان، اخلاق و اعمال اولياي خدا است و هنگامي که در بهشت وارد شود، آن چنان که ستارهي صبح بر اهل دنيا ميدرخشد، او براي اهل بهشت نورافشاني ميکند.
و علي مثله فليبک الباکون، و اياه فليندب النادبون، و انا لله و انا اليه راجعون. [51] .
|