17- در همان سفر وقتي به مرز رسيديم، شنيديم که آقاي اشعري به علت خراب شدن ماشين دير مي‏رسد، در همان حال که حدود دو ساعت و اندي در سالن مرز قدم مي‏زدم و منتظر بوديم جناب آقاي واحدي بيايد و آنهايي را که با گذرنامه بودند از مرز عبور داد و منتظر مانديم تا آقاي اشعري بيايد. فوري نذر کردم براي حضرت عباس عليه‏السلام و دست به دامن آن بزرگوار شدم تا [ صفحه 429] آن که آقاي اشعري بيايد، از طرفي هم ساعت حدود پنج بعدازظهر بود، نزديک بود که مرز بسته شود و مي‏بايست شب را در مهران بيتوته نماييم. خدا را شاهد مي‏گيرم که بعد از توسل، شايد پنج دقيقه نشد که جناب آقاي اشعري از راه رسيد و فوري ما را از مرز عبور داد.