16- در همان سفر به کربلاي معلا وقتي به مهران رسيديم، به راننده گفتيم: شما قرارتان با رانندههاي ديگر کجا است؟
[ صفحه 428]
گفت: نميدانيم، يعني صحبت نکرديم که کجا همديگر را ببينيم.
من از ماشين پياده شدم و با منزل جناب آقاي اشعري تماس گرفتم و گفتم: ما کجا برويم؟
گفت: به مهمانپذير بهشت.
گفتم: کجاست؟
گفت: در همان مهران و قطع کرد.
طولي نکشيد که با نمايندهي او يعني جناب آقاي حاج علي واحدي حفظه الله برخورديم، گفت: در اينجا - اشاره به خياباني کرد - در مهمانپذير بهشت هستيم و آقاي اشعري جواب نميدهد و تلفن او خاموش است، با تلفنهاي زياد که کرديم هيچ اثري از آقاي اشعري نديديم.
در همان حال متوسل به حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام شدم و هزار صلوات نذر آن حضرت نمودم، خدا شاهد است که بعد از نذر ما، با اولين تماس آقاي اشعري جواب داد.
گفت: من پنج کيلومتري مهران هستم، برويد داخل نوبت بگيريد. ما همين کار را کرديم.
|