خاطرهي چهارم: در تهران بودم و هنوز به قم نيامده بودم، لعن چهار ضرب را در بالاي بام منزل در خيابان صفاري انجام دادم. شب خواب ديدم، داخل مسجدي هستم که منبري در کنار آن ميباشد. آقا حضرت اباالفضل العباس عليهالسلام بالاي منبر نشستهاند و حولهاي دور تا دورش دارند و من مرتب دور منبر ميگشتم تا دستهاي حضرت را ببينم و ملاحظه کردم که آقا دست ندارد.
در هنگام خروج از مسجد به بنده فرمود: بيا با تو کاري دارم که از خواب بيدار شدم.
گفتني است که اشعار ذيل از خود حقير است:
|