اميرمؤمنان علي عليه‏السلام عابدترين اهل زمان خود بود، عامه و خاصه اين روايت را نقل کردند که: ضرار بن ضمرة کناني بر معاويه وارد شد، معاويه به او گفت: علي را برايم وصف نما. گفت: مرا از اين امر معاف کن يا اميرالمؤمنين (!!) معاويه گفت: معافت نمي‏کنم. [ صفحه 36] گفت: بنابراين چاره‏اي نيست، او بعيد المدي - دوررس از مردم - بود، او شديد القوي بود، کلام فصل - و قاطع - مي‏گفت، و حکم به عدل مي‏نمود، علم از جوانب او فوران مي‏کرد، و حکم به عدل مي‏نمود، و حکمت از نواحي او آشکار بود، از دنيا و رونق آن بي‏زار، و به شب و تاريکي آن مأنوس. او به - خدا سوگند! - بسيار اشک ريز، و بسيار در تفکر بود. کف دست خود را برمي‏گرداند - کنايه از حالت تفکر و حزن - و با خود گفت‏وگو مي‏کرد، از لباس به کم آن، و از طعام به غليظ و بدون خورشت آن بسنده مي‏کرد. به خدا سوگند! همانند يکي از ما بود، نزديک ما مي‏شد، هنگامي که پيش او مي‏رفتيم و جواب ما را مي‏داد، هر زمان که از او درخواست مي‏کرديم، و با اين که به ما نزديک بود و مقرب نزد ما بود، از هيبتي که داشت با او سخن نمي‏گفتيم. اگر تبسم مي‏نمود، هم چون لؤلؤ منظوم (به نظم درآورده شده) بود، اهل دين را تنظيم مي‏نمود، و مساکين را دوست مي‏داشت. افراد قوي در امر باطل خود به او طمع نداشتند، و افراد ضعيف از عدل او مأيوس نبودند. خدا را شاهد مي‏گيريم که در بعضي حالات او را ديدم، در حالي که شب پرده‏هاي تاريکي خود را افکنده بود، و شب ستارگان خود را غارت نموده، که به سوي محراب خود مي‏رود، در حالي که محاسن خود را گرفته، و همچون مار گزيده به خود مي‏پيچيد، و همچون گريه‏ي حزين، گريه مي‏نمود، گويا الآن مي‏شنوم که مي‏گويد: يا ربنا يا ربنا! به سوي خدا تضرع مي‏نمود، سپس به دنيا مي‏گفت: به من طمع داري، به من مشتاق شدي؟ دور باد! دور باد! غير از من را مغرور کن و گول بزن، هر آينه از تو سه مرتبه دور شدم - تو را سه طلاقه کردم - پس عمر و زمان تو کوتاه، و مجلس تو کوچک، و خطر و اهميت تو کم است، آه! آه! از کمي توشه و دوري مسافت و وحشت راه. پس اشک‏هاي معاويه بر ريشش جاري شد، و نتوانست خود را نگهدارد، و با [ صفحه 37] آستين خود آنها را خشک مي‏نمود، و مردم از گريه گلوگير شدند. معاويه گفت: آري، اين چنين بود ابوالحسن رحمه الله. [1] . حضرت امام محمدباقر عليه‏السلام بر پدر خود امام زين‏العابدين عليه‏السلام وارد شد. پس ناگاه او از عبادت به حدي رسيده بود که هيچ کس به آن نرسيده بود، هر آينه رنگ او از شب زنده‏داري زرد شده بود، و دو چشم او از گريه سرخ شده بود، و پيشاني او پينه بود، و بيني او از سجود ساييده شده بود، و دو ساق و قدم آن حضرت از ايستادن در نماز ورم کرده بود. حضرت امام باقر عليه‏السلام فرمود: وقتي پدر خود را چنين ديدم، نتوانستم جلوي گريه خود را بگيرم، و بر او گريه نمودم، و پدرم در حال تفکر بود که بعد از گذشت زماني از وارد شدن من، به من التفات کرد و فرمود: پسرم! بعضي از آن نامه‏هاي مشتمل بر عبادت علي بن ابي‏طالب عليهماالسلام را به من بده. من نامه‏ها به حضرتش دادم، حضرت کمي از آن قرائت فرمود، و با بي‏تابي آنها را گذاشت، و فرمود: چه کسي بر عبادت علي بن ابي‏طالب عليهماالسلام قدرت دارد؟! [2] .

[1] حلية الأولياء ج 1 ص 84، ذخائر العقبي ص 100، شرح نهج‏البلاغة ابن‏ابي‏الحديد ج 18 ص 225، نظم درر السمطين ص 135. [2] مناقب آل أبي‏طالب ج 4 ص 194، الارشاد ج 2 ص 142، مکارم الأخلاق ص 318، الخرائج و الجرائح ج 2 ص 891.