جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاي حاج سيد جواد ميرعظيمي مراغه‏اي دو کرامت نقل کرده‏اند که در اينجا مي‏آوريم: در محرم سال 1313 شمسي در شهر مراغه آذربايجان عزاداري و روضه‏خواني راه افتادن و دسته‏جات اکيدا قدغن بود. [ صفحه 620] عصر هفتم يا هشتم محرم در ميدان مصلي قديم شهر مراغه جمعيتي زياد متحير و افسرده ايستاده بودند. ناگهان از گوشه ميدان عده زيادي نوجوان با هيئت دسته جمعي منظم با پرچم‏هاي مشکي با حال عزا پيدا شدند. پاسبان‏ها فوري حمله کردند و جوانان با ضرت و شتم و بي‏رحمي پراکنده مي‏کردند و چوب پرچم‏ها را مي‏شکستند. در اين بين پاسباني چوب پرچمي را مي‏خواست بشکند. من خودم ديدم که آن جوان گريه مي‏کرد و مي‏گفت: نشکن، اين پرچم حضرت اباالفضل است؛ پاسبان اعتنا نکرد همان عصر تا غروب پاسبان گرفتار و کارش تمام شد. به دروغ انتشار دادند پاسبان طهري آب گوشت سرکه شير خورده بود ولي آن زمان غسال خانه‏ها نبود جنازه را در خانه غسل مي‏دادند از پشت بام همسايه‏ها ديده بودند که سر و سينه و پشت پاسبان سياه شده بود.