جناب مستطاب حجة الاسلام و المسلمين آقاي حاج سيد علي فاضلي (مدرس) اهل بلخاب اففانستان سيزده کرامت از حضرت ابوالفضل العباس قمر بنيهاشم (عليهالسلام) به دفتر انتشارات مکتب الحسين فرستادند. از زحمات ايشان تشکر و سپاسگذاري ميشود.
1- در سال 1331 مرحوم والد (عارف بالله، حضرت آية الله آقاي حاجي دهنه بلخابي قدس سره) به همراه جمعي از شاگردان به کربلا مشرف شدند. حقير نيز در سن دوازده سالگي به همراه ايشان بودم. در مراجعت براي زيارت، يک ماه در مشهد مقدس توقف نموديم. ابوي و شاگردان، مقداري پارچه عبايي خريدند و به دنبال خياط متدين بودند تا برايشان بدوزد. با شيخ پيرمردي به نام آقاي توحيدي که در فلکه دور حرم مغازه داشت، آشنا شدند. و دوخت عبا را به وي محول نمودند. ايشان چند سالي را نماينده آية الله اصفهاني بوده است. از آنجايي که انسان متديني بود و در کارش مهارت تام داشت، سرش شلوغ بود لذا دوخت لباسها به طول انجاميد. ايام معطلي، مرحوم ابوي چند بار به مغازهاش رفته بود. آقاي توحيدي شيفته ابوي شده بودند و ايشان را بسيار تحويل ميگرفت و پذيرايي مينمود. در ضمن داستانهاي شيريني را نقل مينمود. از جمله ايشان ميفرمود:
[ صفحه 595]
تاجري از سوي روسها نصراني اطراف مشهد به نزدم آمد و گفت: در فلان روستا، کار خياطي خوبي برايتان سراغ دارم، به شرطي که خوراک چند روزه خود و شاگردان را برداريد و با وسائل هر چه زودتر حرکت کنيد. البته بايد پارچهها را به سبک لباس خودشان بدوزيد. به همراه شاگردان و لوازم مورد نياز راهي آن روستا شديم. وقتي به آن جا رسيديم و خود را معرفي نموديم، ما را تحويل گرفتند و جايي را در اختيارمان گذاشتند. مشغول کار شديم. دوخت لباسها تا يک هفته به طول انجاميد. در هنگام تسويه حساب، پيرزني به نزدم آمد و گفت: «دوازده گوسفند نذر اباالفضل نمودهام» با تعجب به او گفتم: شما هم حضرت اباالفضل (عليهالسلام) را ميشناسيد؟ گفت: ما هم ميشناسيم و بارها باب الحوائجياش را تجربه کردهايم! در گرفتاريها برايش گوسفند نذر نموده و از بلا و مشکلات نجات يافتهايم. در حال حاضر در سرزمينهاي روسيه جنگ است. پسر جوانم به آن جا رفته؛ اين دوازده گوسفند را نذر حضرت ابوالفضل (عليهالسلام) نمودهام تا پسرم کشته نشود و سالم باز گردد. آقاي توحيدي ميگويد: آن حضرت در راه دين اسلام به شهادت رسيده، چرا مسلمان نميشوي؟ پيرزن مسيحي پاسخ ميدهد: توبه مسلمان شدن من کاري نداشته باش. اين گوسفندها را به مشهد ببر و در ميان مسلمانان تقسيم کن. آقاي توحيدي، ميگويد: گوسفندها را به مشهد آوردم و در ميان زوار و طلاب حوزههاي علميه تقسيم کرديم وقتي کفار از در خانه قمر بنيهاشم حاجت بگيرند. دوستان هم اگر از روي حقيقت دست به دامان پربرکت و فياض آن حضرت بزنند، به طريق اولي، حاجتروا ميشوند.
گر گدا کاهل بود تقصير صاحب خانه چيست؟
[ صفحه 596]
|