جناب آقاي مشهدي نجات بيگدلو ساکن قم نقل ميکند:
سي و نه سال پيش در روستاي محمد خلج از توابع خدابنده زنجان شخصي به نام احمد مداح اين کرامت را از حضرت عباس (عليهالسلام) نقل کرد:
که شخص ارمني در شهرستان رشت مهمان مسلماني ميشود. شب مرد ارمني استراحت نميکند. وقتي مرد مسلمان از ايشان ميپرسد: چرا نميخوابي؟ ارمني ميگويد: از شما مطمئن نيستم و ميترسم، بخوابم و شما بلايي بر سرم بياوريد. مسلمان ميگويد: هرگز چنين تصور نکنيد و چنين فکري درباره من روا مداريد. مسلمان ميگويد: ميخواهي حضرت عيسي (عليهالسلام) را ضامن بياورم؟ ارمني ميگويد: نه خير قبول ندارم. اگر ميخواهي امشب من در منزل تو راحت بخوابم حضرت ابوالفضل العباس (عليهالسلام) را برايم ضامن قرار بده تا من راحت بخوابم. بعد از آن مرد مسلمان حضرت عباس را ضامن ميآورد مرد ارمني راحت ميخوابد.
قسمتي از شب ميگذرد صاحب منزل از خواب بيدار شده با چاقو نزد ارمني ميرود که او را بکشد. اموالش را صاحب شود ولي زن مسلمان بيدار ميشود و به مردش ميگويد: که اين کار را نکن، از حضرت ابوالفضل (عليهالسلام) خجالت بکش و حيا کن. مرد مسلمان ميگويد: تو نميداني اين مرد خونش هدر
[ صفحه 590]
و اموالش بر ما حلال است. آن مرد بدبخت با حرفهاي عوام فريبانه همسرش را راضي ميکند. زن بيچاره هم خيال ميکند که آن مرد اموالش حلال است و خونش هم هدر است، ديگر اعتراض نميکند. بنابراين صاحب خانه سر ارمني را جدا ميکند و به خيال خام خود به آرزويش ميرسد. در اين حال ناگهان حضرت ابوالفضل العباس (عليهالسلام) همانند عمويش جعفر طيار که در بهشت خداوند عالم پر و بال به او عطا کرده است لذا از کربلاي معلي به رشت مقابل منزلي که ارمني در آن به قتل رسيده است پرواز ميکند. اين بزرگوار به مرد مسلمان رشتي ميفرمايند: من مهمان نداشتم. حضرت ناراحت شده، چشمهاي نازنينش سرخ ميشود. وقتي اشاره به آن مردم ميکند سر آن مرد از تنش جدا ميشود و از بالاي درب خانه به بيرون پرتاب ميشود. حضرت (عليهالسلام) داخل خانه ميآيد و سر بريده ارمني را به بدنش ملحق ميکند. با عنايت حضرت عباس (عليهالسلام) اين کرامت از حضرت ظهور پيدا ميکند. مرد ارمني شهادتين ميگويد و مسلمان ميشود و آيين حيات بخش اسلام و مذهب تشيع را ميپذيرد.
|