جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ حسين علي شاکري قل کردند:
چند سال قبل در ماه صفر براي تبليغ اسلام و معرفي اهلبيت عصمت و طهارت (عليهمالسلام) به قروه سنندج کردستان دعوت شده بودم. و در مدت تبليغم با شخصي به نام کدخدا محمد که اهل يکي از روستاي قروه بود رفاقت داشتم. ايشان قضيهاي را نقل کرد و گفت: دو سال قبل در ماه محرم الحرام، معجزهاي از حضرت اباالفضل العباس (عليهالسلام) مشاهده کردم که ميخواهم براي شما بگويم و آن اين است که مردم روستاي ما شيعه و سني ميباشند. و اربابي داريم که خانم است و مالک روستا است و من هم نماينده ايشان در امور ده و هم کدخدا در اين ده بودم. در يک صبح روز تاسوعا به من گفت: کدخدا، من امروز روضه حضرت اباالفضل العباس (عليهالسلام) نذر کردهام، شما امروز ترتيب مجلس را طوري قرار بده که ساعت نه آقا منبر برود و ساعت ده شام داده
[ صفحه 583]
شود و ساعت يازده ختم مجلس باشد. و سپس خانم به من گفت: آقا روضه دعوت کن که دير نشود. من گفتم: خانم کدام ماموسيها را دعوت کنم؟ ايشان گفت: مگر موسي ما ميتواند روضه ابوالفضل (عليهالسلام) بخواند؟ شما از آخوندهاي خودتان دعوت کنيد. گفتم: خانم الان ساعت نه شده است، من دسترسي به آخوند خودمان به هيچ وجه ندارم. خانم چاره نداري هر طور شد منبري خوب بايد بياري بيا اسب خودم را سوار شو برو قروه و هر جا که بشود آقا دعوت کن و بياور. و سپس سوار اسب شدم. از ده بيرون آمدم، چند قدمي به طرف قروه رفتم ديدم: آقايي عمامه به سر دارد ميآيد سلام کردم و عرض کردم: آقا کجا ميرويد و رو به آقا کردم و گفتم: آقا شما روضه حضرت ابوالفضل ميخوانيد؟ گفت: بله چرا نخوانم!؟ من ايشان را سوار اسب کردم و آوردم. باني روضه که همان خانم بود وقتي ما را ديد خيلي خوشحال شد و آقا شروع به روضه خواندن کرد، سپس کدخدا گفت: آقا شاکري، يک روضه ابوالفضل (عليهالسلام) خواند که تا به حال همچنين روضهاي از کسي نشنيده بودم. خانم گفت: آقاي کدخدا اين آقا هر چه قدر پول خواست به او بده و زياد هم بده و هر کجا که ميخواهد برود با اسب خودم او را برسان من اسب را برداشتم با آقا آمدم بيرون ده گفت: آقا سوار شويد که شما را به منزل برسان. آقا فرمود: من خودم ميروم شما برگرديد چند قدمي که رفت و من يک دفعه نگاه کردم که ديدم آقا اصلا پيدا نيست و من يقين حاصل شد که اين آقا را خود ابوالفضل العباس (عليهالسلام) فراهم کرده که روز عاشورا را آن مجلس روضه به خوبي برگزار شد.
حسين علي شاکري آشتياني
[ صفحه 584]
|