يکي از مؤمنين مورد ثقه و اعتماد و از خادمين حضرت سيدالشهداء (عليهالسلام) به نام ابوکمال حاج محمد غفاري نقل فرمودند: در ايام جواني که مدرسه راهنمايي را ميگذراندم براي مطالعه درسهاي خود هر روز به حرم حضرت ابوالفضل (عليهالسلام) ميرفتم. يک روز که در حرم بودم ديدم که مردي بچهاي با خود به کنار ضريح آورده است که اين بچه هم کر بود و هم لال و هم فلج،
[ صفحه 576]
پدر آن بچه با همان زبان عربي و ساده و خالي از هر گونه آلايش عرض کرد: اين بچهام از زبان لال، و از پا فلج و از گوش کر است، از شما ميخواهم که او را کامل خوب کنيد و من ميروم و بر ميگردم تا لحظه ديگر اين جريان پايان يافت و من مشغول مطالعه خود بودم پس از مدتي مشاهده کردم صداي هلهله و صلوات بلند شد و حرم شلوغ شد مشاهده نمودم. به چشم خود ديدم همان مريضي که فلج و کر و لال بود خوب شد و پدرش از حضرت اباالفضل (عليهالسلام) قدرداني مينمايد و از حرم با پاي خود بيرون رفت با زباني گويا و گوشي شنوا...
|