سالي که در خدمت دوست بزرگوار و واعظ محترم، حجة الاسلام و المسلمين سيد قاسم شجاعي واعظ مشرف بودم، در حسينيه تهراني‏ها جشن گرفته بودند آقازاده‏هاي مرحوم آيت الله العظمي حکيم و برادر آية الله سيد محمد شيرازي، مرحوم حجة الاسلام شهيد حاج سيد حسن شيرازي نيز بودند. از جمله مدعوين، جرج جرداق مسيحي (صاحب کتاب «الامام علي (عليه‏السلام) صورت العدالة الانسانية»، که در مورد اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) نوشته شده است.) نيز بود. با احترام فوق‏العاده وارد حسينيه شد و پشت تريبون قرار گرفت تا خطابه و يادداشت خود را بخواند. دو نفر (يکي از اين طرف مجلس و ديگري از طرف ديگر مجلس) دو کاغذ به او دادند. دو نامه را خواند و متن خطابه خود را در جيب نهاد. سپس گفت: من فقط اين دو جمله را جواب مي‏دهم. اول سوال کرده‏اند که: [ صفحه 84] علي بالاتر است يا مسيح؟ چون من در يک خانواده مذهبي کاتوليک به دنيا آمده‏ام، نمي‏توانم بگوييم علي بالاتر از مسيح است؛ اما اين جرأت را هم ندارم که بگويم مسيح بالاتر از علي است. خود اميرالمؤمنين در آن لحظات آخر که يارانش سؤال کردند: شما بالاتريد يا انبياي بني‏اسرائيل؟ يکي يکي جواب داد تا به حضرت مسيح رسيد و اين جمله را فرمود که: مريم خادمه‏ي بيت المقدس بود؛ ولي موقع ولادت حضرت عيسي؛ خطاب آمد: يا مردم اخرجي؛ هذا بيت العبادة، لا موضع الولادة (مريما! بيرون رو، اين جا جاي عبادت است؛ نه جاي ولادت.) به مادر عيسي گفتند: يا مريم اخرجي اما به مادر من گفتند: يا فاطمه ادخلي (فاطمه! داخل شو) مريم به وقت درد مخاض آمدش خطاب‏ بيرون برو بيت مقدس به اضطرار اين جا مقام طاعت باري خدا بود بر وضع حمل، موضع ديگر کن اختيار خانه کعبه در تن عالم‏ چون دل عالم، است اي اعلم! فاطمه ابنة الأسد که نمود افتخار از کنيزي‏اش مريم‏ چون که بگرفت از ابوطالب‏ حمل بر آمر وجود و عدم‏ چون شد آثار وضع عيان‏ از وي، آمد به عجز سوي حرم‏ کرد ديوار خانه را منشق‏ آن زمان رب کعبه و زمزم‏ شد چو داخل به خانه، بانوي قدس‏ هر دو ديوار هشت بر سر هم‏ خانه گرديد غرق نور سياه‏ اندر اين نکته‏اي است، هين! فافهم! [ صفحه 85] آب حيوان درون تاريکي‏ زد پي روشني به دهر علم‏ شاهد غيب، اين سخن بسرود پرده برداشت او ز سر کتم‏ که حقيقت، به ملک هستي شاه‏ نيست غير از علي ولي الله‏ سؤال دوم اين است که: انگيزه شما براي نوشتن اين کتاب چه بود؟ پاسخ: چون من در حالات بزرگان اديان مطالعاتي داشتم، وقتي به حالات علي بن ابي‏طالب (عليه‏السلام) در دين شما رسيدم، ديدم خيلي مظلومانه با او معامله کرده و حق او را غصب کرده‏اند. خواستم به عنوان فردي خارج از مذهب شما، از حق يک مظلوم دفاع کرده باشم. السلام عليک يا اول مظلوم؛ يا اول من غصب حقه. از بس که غم به سينه‏ي من بسته راه را ديگر مجال آمد و شد نيست، آه را دانم چو ديده ديد، دل از کف رود؛ ولي‏ نتوان نگاه داشت ز خوبان نگاه را