جناب آقاي سيد حسن کربلايي، صاحب چايخانه چاب شهيد واقع در قم خيابان عمار ياسر کرامتي را چنين نقل کردند:
هر ساله دهه آخر ماه صفر، ده شب مجلس روضه هيئت خدمه اهلبيت اقامه مينمايند. بنده عضو کوچکي هستم و هر شب بعد از پايان مجلس روضه اطعام برقرار ميباشد. يک شب رفتم در آشپزخانه رفقا مشغول طبخ بودند مقداري کمک کردم احساس کردم از شدت گرماي آشپزخانه قلبم گرفته يک مقدار ظرف شستم و بدون خداحافظي از آشپزخانه بيرون آمدم همان شب خواب ديدم رفقا يک طرف حسينيه صف کشيدن و بنده يک طرف ايستادم و يک دست از پنجره آشپزخانه بيرون ميآيد و به هر نفر يک ظرف آبگوشت ميدهد خواستم بروم به آنها ملحق شوم اما با خود گفتم: من که کاري نکردم، اينها کار کردهاند. آن دست
[ صفحه 562]
به من اشاره کرد و گفت: بيا!
تعجب کردم و گفتم من که کاري نکردهام. گفت: چرا چند تا ظرف شستي. ناگهان از خواب بيدار شدم.
|